vakili nosrati moeidfarروز سه‌شنبه 13 اسفند 1387، انجمن جامعه شناسی ایران میزبان نشست گروه جامعه‌شناسی تاریخی با موضوع "هویت ایرانی در دوران مدرن" بود. در این نشست دکتر سعید معیدفر، دکتر ابراهیم حاجیانی، دکتر فرهاد نصرتی و دکتر شروین وکیلی به سخنرانی پرداختند و هرکدام از زاویه‌ای هویت ایرانی در دوران مدرن را مورد بررسی قرار دادند. آنچه که می‌خوانید گزارشی است از این نشست:

تمرکز و تکثر؛ تناقض دو عنصر هویتی ایرانی

دکتر سعید معیدفر، دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نخستین سخنران این نشست بود. وی در ابتدای سخنانش گفت: درباره "هویت" تا کنون بحث‌های متعددی مطرح شده و اگرچه در گذشته هم این بحث وجود داشت ولی مسأله هویت در دوره مدرن اهمیت بیشتری پیدا کرده و پس از پیدایش دولت-ملت‌ها بیشتر حائز اهمیت شده است.
دکتر معیدفر بیان داشت که تمرکز سخنرانی‌اش بر عناصر هویتی است و سپس با طرح این پرسش که آیا عناصر هویتی که هویت ما ایرانی‌ها را در گذشته و امروز شکل می‌دهد، از انسجام و هم‌خوانی با یکدیگر برخوردار هستند یا نه؛ گفت: نظر من این است که عناصر هویتی ما، چه در گذشته و چه در حال حاضر حالت پارادوکسیکال داشته و با یکدیگر ناسازگارند که این ناسازگاری به‌ویژه در دوره مدرن بیشتر خودنمایی می‌کند.
وی افزود: ایران از ویژگی‌های خاصی برخوردار است که با توجه به آنها، باید مورد بررسی قرار گیرد؛ چرا که خود این سرزمین و ویژگی‌های آن، تا حد زیادی می‌تواند روشن‌کننده این پارادوکس‌ها باشد. در واقع، فلات ایران دارای تنوع زیاد قومی و گروهی بوده و در عین حال، تنوع وسیع معیشتی در این کشور نیز به عنوان یکی از ویژگی‌های تمدن ایرانی شناخته است.
دکتر معیدفر ادامه داد: این تنوع ممکن است در کشورهای دیگری مانند هندوستان نیز وجود داشته باشد اما ویژگی‌های دیگر ایران، وضعیت آن را متمایز از دیگران می‌کند. شرایط استراتژیک و جغرافیای ایران، این کشور را تبدیل به دروازه شرق و غرب عالم کرده است. به همین دلیل از گذشته‌های دور، ایران به عنوان یکی از مهم‌ترین مناطق استراتژیک دنیا به حساب می‌آید. این جغرافیای سیاسی بر سرنوشت ما ایرانیان، از گذشته تا به حال تأثیر گذاشته است. تمام ساکنان این سرزمین به دلیل این موقیعیت ویژه‌ای که داشتند، همیشه در معرض مداخله‌ها، دست‌اندازی‌ها، ناامنی و مشکلات متعددی قرار داشته‌اند.
معیدفر در کنار موقعیت جفرافیای سیاسی، کمبود منابع طبیعی را از دیگر ویژگی‌های ایران دانست و گفت: سرزمین ایران از کمبود آب رنج می‌برد و بنابراین ما معمولاً کشور مولدی نبوده‌ایم. اگر هم در اقتصاد جهانی از گذشته نقش داشتیم، عمدتاً تمدنی بازرگانی بوده‌ایم. دشواری محیط زیست ما سبب شده‌ که مسأله‌ای به نام کمبود منبود منابع و جدال بر سر کمبود منابع ایجاد شود. این مشکل بعدها در ساخت سیاسی ما نیز سایه انداخته است.
وی افزود: ما از گذشته‌های دور تا امروز، دو عنصر هویتی مهم داشته‌ایم که در تعارض با یکدیگر قرار گرفته‌اند؛ نیاز به فردی مقتدر برای حفظ امنیت در مقابل دشمنان خارجی و ناامنی‌های داخلی که باعث شده برای ایرانی، شاه یا حاکم همواره موقعیت ویژه‌ای داشته باشد. همچنین تنوع فرهنگی و قومی که زمینه‌ساز زایش تمدن و فرهنگ بوده‌ و ادبیات و هنر ما را توسعه ‌داده است. اگر بخواهیم عناصر هویتی را که جامعه ما بر آن اقتناع داشته، طبقه‌بندی کنیم؛ می‌بینیم که بخشی از آن، بیشتر جنبه‌های امنیتی و تأمینی داشته و بخشی دیگر جنبه‌های متعالی، تولید کننده که حوزه فرهنگ را دربرمی‌گرفته است.
دکتر معیدفر همچنین گفت: در کتاب "مشکل هویتی ایرانیان"، آقای صفا اشاره می‌کند که فرهنگ و هویت ایرانی بر دو چیز بنا شده است؛ زبان فارسی و نهاد شاهنشاهی. ایشان شاهنامه را به عنوان پدیده‌ای معرفی می‌کند که این دو را با هم ترکیب کرده‌است و توضیح می‌دهد که جریان‌های حماسی همیشه یک قدرت فائقه متعالی دارند؛ مانند رستم که ایران را در مقابل امیران حفظ کرده و در واقع با تمام دشمنان داخلی مبارزه می‌کند. پشت سر آن زبان و ادبیات وجود دارد که پر است از تنوع فرهنگی، حماسه، اساطیر، علوم و خیلی چیزهای دیگر که به عنوان پدیده‌هایی متعالی، در جامعه ما تأثیرات عمیقی دارند.
وی افزود: آقای شاهرخ مسکوب نیز همین مسأله را به این شکل بیان می‌کند که هویت ایرانی بر دو پایه زبان و تاریخ استوار است. در واقع، او به جای عنصر شاهنشاهی، تاریخ را آورده است.
دکتر معیدفر در جمع بندی سخنانش، به توضیح بیشتری در مورد تقسیم‌بندی عناصر هویتی ایرانی پرداخت و گفت: زبان، موسیقی، فرهنگ و خیلی چیزهای دیگر، در مقوله تنوع فرهنگی می‌گنجد و شجاعت، مردانگی، مروت، گرایش به حماسه و توجه به اقتدار مرکزی در مقوله امنیت قرار می‌گیرد. بخش اول، میل هویتی ما به کثرت بوده و بخش دوم میل ما به سمت وحدت است که این دو همیشه با یکدیگر درگیر بوده‌اند. مشکلاتی که ما در گذشته و حال خود داشته‌ایم، تا حدی ناشی از همین تناقض است. از سوی دیگر، ما به دلیل مشکلات جغرافیای و استراتژیک، به سمت تمرکز حرکت می‌کنیم و این تمرکز ما را از عرصه تمرکز و زایندگی فرهنگی دور می‌کند و وقتی که این شرایط تشدید می‌شود، ایرانی افسرده می‌شود؛ دچار مشکل شده و یأس پیدا می‌کند. در عین حال، زمانی که تنوع فرهنگی ایجاد می‌شود، خلاقیت و نو‌آوری ایجاد شده ولی نا امنی افزایش می‌یابد.
وی در خاتمه افزود: اگر تاریخ جامعه ایران را بنگریم، می‌بینیم که این دو ترکیب از عناصر هویتی، همیشه در چالش با یکدیگر قرار گرفته‌اند. ما لحظات کوتاهی از زمان را داشته‌ایم که ترکیبی از این دو در کنار هم قرار گرفته‌اند ولی به واسطه تهدیدات و مشکلاتی که داشته‌ایم، به سرعت این وضعیت از بین رفته ‌است. در واقع، مهم‌ترین دوره زایندگی فرهنگی جامعه، زمانی است که تمرکز وجود ندارد. ولی در این دوره نیز دچار نوعی غریبی و بیگانگی هستیم.
 
هویت ترکیبی و هم‌زیست عناصر هویتی
در ادامه این جلسه، دکتر ابراهیم حاجیانی رئیس مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران، بحث را پی گرفت و در سخنرانی خود، به ارکان تنوع هویتی در ایران پرداخت. وی گفت: هر جامعه‌ای بنابر دلایلی مانند رفت و آمد، اشاعه فرهنگی، جغرافیا و مناسباتی که با جوامع دیگر دارد، از هویت متکثر و متنوعی برخوردار است. پایه‌ها و منابع هویتی متعددی را می‌توان برای هر جامعه درنظر گرفت که باعث می‌شود حتی در بسته‌ترین جوامع نیز شاهد تنوع منابع هویتی باشیم.
وی با بیان این نکته که منظور ما در اینجا از هویت، هویت جمعی فرهنگی است؛ افزود: در ایران به دلایل تاریخی، سیاسی و جغرافیا، می‌توان تنوع فرهنگی و هویتی را براساس چهار پایه تقسیم‌بندی کرد. در ادبیات سه رکن آن بیشتر تکرار شده و رکن چهارم به غیر از یک دهه گذشته، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این چهار رکن شامل هویت ملی، هویت مذهبی و دینی، هویت قومی و هویت مدرن یا جهانی بوده و منابع هویت ایرانیان را تشکیل می‌دهند.
حاجیانی افزود: در این زمینه، این پرسش مطرح است که روابط و تعامل بین این چهار رکن به چه ترتیب است؟ آیا رابطه این‌ها تناقض و تضارب و عدم سازگاری است یا برعکس، هم‌زیستی، تعامل و هم‌نشینی و تعامل حاکم است؟ در ادبیات هویتی ایران، این دو برداشت جاری وجود دارد. به دلایل تاریخی و واقعیاتی که ما با آن روبرو هستیم، به ویژه در دوره معاصر، برداشتی که معتقد به برقراری رابطه تعاملی بین عناصر هویتی است، حرف دقیق‌تری را مطرح می‌کند.
وی ادامه داد: بنابر این پیش‌فرض، باید برای جامعه خودمان از ایده هویت ترکیبی استفاده کنیم. نظریه‌های کلاسیک و معاصر جامعه‌شناسی نیز در مورد جوامع مختلف از ایده هویت ترکیبی دفاع می‌کنند. هر کجا که اجتماعات بشری شکل می‌گیرد و هویتی به وجود می‌آید، به صورت خودبه‌خود و مرتبط با فرآیندهای جامعه‌پذیری، تاریخ، قدرت‌های سیاسی و چرخش قدرت، نوعی هویت ترکیبی به وجود آمده و هم‌زیستی و تعاملی بین ابعاد این هویت ترکیبی به وجود می‌آید.
رئیس مرکز افکارسنجی دانشجویان افزود: در ایران امروز به دلایل سیاسی، تاریخی، عملکرد رسانه‌ها و مواردی از این دست، انطباق، سازگاری و هماهنگی غالب بوده و از این لحاظ، ما دچار تعارض و ناسازگاری نیستیم. البته تعامل و سازگاری بین عناصر هویتی، به معنی این نیست که هیچ اشکالی وجود نداشته باشد و لزوماً به این معنی نیست که بین این عناصر رابطه تعاملی کاملی به وجود می‌آید. هرکدام از این عناصر چهارگانه، جنبه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دارند. حال، اگر این پارامترها را درون یک ماتریس در کنار یکدیگر قرار دهیم، باید رابطه‌های بین این‌ها را به صورت دو‌به‌دو مورد بررسی قرار دهیم.
دکتر حاجیانی در پایان، تأکید کرد: به نظر می‌رسد که بین عنصر هویت مدرن با همه مولفه‌هایش با عناصر سنتی مانند هویت ملی، مذهبی و قومی اختلاف قابل توجهی وجود دارد. البته این اختلاف بیشتر در حوزه معرفتی و کمتر در حوزه رفتاری است. در حوزه رفتاری، ما عناصر هویتی مدرن و سنتی را در کنار یکدیگر داریم و احساس تعارضی نمی‌کنیم ولی به لحاظ بنیان‌های معرفتی، اختلاف‌هایی وجود دارد. در عین حال، با وجود آنکه بین هویت ملی و هویت قومی، به جز بعضی از مناطق کشور، اختلاف زیادی دیده نمی‌شود؛ در مجموع می‌توان مناطقی را پیدا کرد که عدم تعامل بین عناصر هویتی وجود داشته باشد. البته بررسی تاریخی، حاکی از هم‌نشینی بیشتر بخش‌های مختلف با یکدیگر است. در واقع، قدرت سیاسی مرتب بین اقوام، قبایل و عشایر چرخش کرده و حضور دارد که گرچه این به معنای عالی بودن وضعیت نیست اما تعارض را نیز نشان نمی‌دهد.
 
بازتعریف هویت ایرانی در دوره پهلوی اول
دکتر فرهاد نصرتی، مدرس دانشگاه تربیت مدرس، به عنوان سومین سخنران این میزگرد، با نگاهی به تاریخ معاصر ایران، به سیاست همگون‌سازی هویتی در دوره پهلوی اول پرداخت و سخنانش را با طرح چند پرسش آغاز کرد: چرا در دوره پهلوی اول، مقوله همگون‌سازی هویتی در جامعه ایران اتفاق می‌افتد و چرا ما با این پدیده در دوره‌های قاجار و پیش از آن روبه‌رو نیستیم؟ این همگون‌سازی بر چه مولفه‌ها و عناصر هویتی تأکید می‌کرد؟ ابزارها و مکانیسم‌هایی که برای القای این هویت استفاده می‌شد، چه بود؟ چرا دولت بر این عناصر هویتی تأکید کرد؟
نصرتی سپس مفروضات خود را برای ادامه بحثش، چنین برشمرد: مفروض اول این است که در جامعه ایرانی، هویت ایرانی به لحاظ تاریخی وجود داشته و در مورد آن، اجماع وجود دارد که این هویت از دو لایه هویت باستانی و هویت اسلامی بهره‌مند بوده است. مطالعات تاریخ نشان می‌دهد که این دولایه با یکدیگر پیوند و هم‌زیستی داشته‌اند. نمونه آن در شاهنامه است که برخلاف اسطوره‌های ایرانی که خلقت از کیومرث آغاز می‌شود، فردوسی خلقت را بر اساس آموزه‌های اسلامی روایت می‌کند و پس از آن به سلسله‌های شاهان ایرانی می‌پردازد. مفروض دوم این است که هویت به معنای کلام و عام آن، پدیده‌ای است که قدرت ساخته است و اگر بخواهیم تلطیف‌تر کنیم، می‌توانیم بگوییم پدیده‌ای در دست نخبگان رسمی و غیر رسمی است.
وی سپس به پرسش اول بحث خود پرداخت و گفت: اتفاقی که در جامعه ایران می‌افتد، ادغام ایران در نظام جهانی است. الزامات ناشی از فشار ساختاری ادغام ایران در نظام جهانی، باعث شد که دولت در دوره قاجار مجبور به نوسازی شود. از آنجایی‌که دولت قاجار پتانسیل نوسازی را نداشت، فضای روشنفکری و مولفه‌های دیگر، دست‌به‌دست هم دادند و قدرت جدیدی را در ایران به نام رضاخان پدید آوردند و به همین دلیل، فشار ساختاری شکل و ترکیب نهادی دولت در دوره پهلوی اول با ساخت قدرت و ترکیب نهادی دولت در دوره قاجار متفاوت شد که این شکل جدید را می‌توان دولت مدرن یا به تعبیر کسانی مانند گیدنز، دولت-ملت نام نهاد.
دکتر نصرتی در ادامه، در پاسخ به این پرسش که چرا این شکل نهادی دولت الزام به ایجاد هویت همگون دارد، به ویژگی‌های ترکیب نهاد جدید دولت اشاره کرد. وی همچنین گفت: دولت پهلوی اول را به معنای مصطلح نمی‌توان دولت مدرن نام نهاد و شاید تعبیر درست‌تر، دولت مطلقه مدرن باشد؛ چرا که دولت مدرن در مقابل امپراطوری قرار دارد و در عین حالی که می‌تواند به صورت دیکتاتوری ظاهر شود، قابلیت حرکت به سمت دموکراتیک شدن را نیز در درون خود دارد.
وی در ادامه، با استفاده از نظریات افرادی مانند پییرسون، موریس، گیدنز و دیگران، به برشمردن ویژگی‌های دولت مدرن پرداخت و گفت: یکی از ویژگی‌های دولت مدرن این است که دولت سرزمینی است. یعنی دولتی است که قلمرو و مرز مشخصی دارد؛ برخلاف امپراطوری‌ها که دارای جبهه‌اند و این جبهه در فرصت‌ها و زمان‌های مختلف جابه‌جا می‌شود. نکته دیگر این است که دولت مطلقه مدرن در قلمرو خود، دارای حاکمیت است. دولت فعال مایشا است و بر اساس تعریف وبر، تنها مرجعی است که حق استفاده از خشونت مشروع را دارد؛ برخلاف امپراطوری‌ها که در نهادهای دیگری حق استفاده از خشونت را دارا هستند. ویژگی سوم، حاکمیت مستقیم است. دولت‌های مدرن برخلاف دولت‌های سنتی، بی‌واسطه و مستقیم با اتباع سرزمین خود ارتباط دارند و به دلیل همین ارتباط مستقیم، نیازمند یک بوروکراسی گسترده هستند. بنابراین یکی از ویژگی‌های دولت مدرن، بوروکراسی گسترده و زبان مشترک است. دیگر ویژگی این دولت، ارتش منظم است؛ برخلاف امپراطوری‌ها که فاقد ارتش منظم هستند و افراد ارتش آنها به صورت اجیر شده و مزدبگیر به کار مشغولند، در دولت‌های مدرن، مقوله‌ای به نام خدمت سرباز مطرح می‌شود. از سوی دیگر، دولت مدرن مالیات‌ستان است؛ حال آنکه امپراطوری‌ها عمدتاً خراج‌ستان هستند. نکته دیگر این است که دولت مدرن در فضای بین دولت‌ها قرار داشته و موظف است خود را از دولت-ملت‌های رقیب جدا کند.
وی سپس گفت: به دلیل این تمایزی که دولت مدرن از سایر دولت‌ها ایجاد می‌کند و همچنین به علت درست کارکردن دستگاه بوروکراتیک دولت و همگونی و یکپارچگی‌ای که باید در سرزمین خودش ایجاد کند، چنین دولتی ناگزیر از اقدام برای همگون‌سازی هویتی است.
نصرتی افزود: مقوله هویت ملی نسبت وثیقی با مقوله دولت مدرن دارد. در دولت‌های پیش از مدرن، نه به هویت ملی احتیاجی بود و نه به لحاظ اقتضائات تاریخی، چنین امکانی برای تعریف هویت ملی وجود داشت. حال آنکه دولت‌های مدرن برای دستیابی به هدف همگون‌سازی هویتی، ‌اقدام  به گسترش راه‌ها و کانال‌های ارتباطی می‌کنند تا هم بتوانند به صورت مستقیم با اتباع خود ارتباط داشته باشند و هم اتباع سرزمینی با هم در ارتباط بوده و درنهایت، به درک مشترکی از خود برسند.
دکتر نصرتی در بخش دیگری از سخنان خود، گفت: پس از اینکه رضاشاه به قدرت رسید، هم‌زمان دو پروژه دنبال شد؛ پروژه دولت‌سازی و پروژه ملت‌سازی. اولین اقدامی که در پروژه دولت‌سازی انجام شد، ایجاد ارتش منظم بود. در زمان رضا شاه، درحدود یک سوم بودجه دولت، صرف ارتش می‌شد. گام بعدی که دولت برداشت، سرکوب جنبش‌های گریز از مرکز بود. برای اینکه دولت در سرزمین خود دارای حاکمیت باشد، جنبش‌های قومی که می‌توانستند نیروی رقیب دولت باشند را سرکوب کرد. گام بعدی دولت، ایجاد بوروکراسی مدرن بود. البته در دوره قاجار نیز بوروکراسی وجود داشت ولی در این دوره، بوروکراسی مدرن شد و بوروکرات‌ها به استخدام دولت درآمدند. پس از آن، ایالات ایران توسعه یافته و در زیر مجموعه هر ایالت و استان، شهرستان و شهر تعریف شد که دستگاه بوروکراسی بتواند مستقیم‌تر با افراد سرزمینی، ارتباط داشته باشد.
وی همچنین افزود: گام بعدی پهلوی در راستای نوسازی دولت، ایجاد نظام قضایی مدرن بود. از سوی دیگر، توسعه کانال‌ها و راه‌های ارتباطی دولت و مهم‌ترین آن، راه‌آهن نیز به عنوان هدف دیگر مورد توجه قرار گرفت. یکی دیگر از کارها، استاندارد کردن واحدهای سنجش و اندازه‌گیری، مانند وزن و واحد پول و گام دیگر، پروژه‌ همگون‌سازی هویتی بود که دولت در این زمینه، از یک‌سری ابزارها و نهادها استفاده کرد. توسعه مدرسه و به‌ویژه مدارس ابتدایی، سیاست اعزام دانشجو به خارج از کشور و ایجاد نهاد پیشاهنگی از جمله این ابزارها بودند. در کنار آنها، سیاست‌های دیگری نیز به کار گرفته شد؛ مانند تغییر لباس‌که جامعه ناهمگون ایرانی را مجاب می‌کرد به پوشیدن یک لباس همگون تن بدهد. ماه‌های سال که پیش از آن به زبان ترکی بود، فارسی ‌شد و تقویم قمری نیز به شمسی تغییر پیدا کرد.
نصرتی در پایان سخنرانی خود، در توضیح چرایی این اتفاق گفت: بخشی از این اتفاق به این دلیل بود که روشنفکران به این جریان خوراک فکری می‌دادند و بسیاری از اعمالی که رضاشاه انجام می‌داد، بازتابی از ایده‌های آنها بود. بخشی از آن نیز به دلیل بی‌هویت کردن نیروهای رقیب بود، نیروهایی مانند روحانیت و همچنین سران ایلات و عشایر. در عین حال، اشرافی‌زدایی از جامعه را نیز باید به عنوان یکی از دلایل مهم پروژه همگون‌سازی هویتی معرفی کرد که تاریخ جامعه ایران را در دوره رضاشاه، به شکلی که دیده شد، رقم زد.
 
از ملی‌گرایی ایرانی تا ناسیونالیسم مدرن
دکتر شروین وکیلی به عنوان آخرین سخنران این میزگرد، با تمایزگذاری بین "ملی‌گرایی ایرانی" و "ناسیونالیسم مدرن"، به طرح موضوع بحث خود پرداخت. وکیلی در ابتدای سخنانش تأکید کرد که مفهوم هویت ملی در جامعه، باعث ایجاد سردرگمی می‌شود. او سپس به طرح این پرسش‌ها پرداخت که مفهوم ملیت در جامعه ایرانی از چه زمانی شروع شده‌است؟ ملت ایران، وطن ایرانی، ملت ایرانی به لحاظ تاریخی کجا شکل گرفته‌اند؟ از چه نقطه‌ای می‌توانیم بگوییم که ایرانیت معنی پیدا کرده است؟ آیا فراز و نشیب یا دگردیسی داشته است؟ و در نهایت اینکه آیا آنچه که ما به عنوان مفهوم ناسیونالیسم مدرن می‌فهمیم، در تاریخ ایران ریشه‌دار است یا از یک مقطع خاص شروع شده است؟
وی در ادامه سخنانش گفت: مفهوم ملی‌گرایی، به معنای مدرن آن، از دوره رضاشاه تثبیت شد. تکوین آن در غرب، حدود سه قرن و از انتهای دوران نوزایی طول کشید و در حال حاضر حدود دویست سال است که به صورت تثبیت شده در جوامع پیاده‌سازی شده است. بنابراین این مفهوم یک مفهوم متأخر در تاریخ تمدن است.
وکیلی افزود: ناسیونالیسم مدرن دارای چند ویژگی‌ است؛ نقطه شروع آن از اروپا بوده و شرایط خاص حاکم بر اروپای دوران رنسانس متأخر بر پیکربندی معنایی این ناسیونالیسم، تعیین کننده بوده است. به نظر من، بر خلاف آنچه که عده‌ای معتقدند موج خرد روشنگری آغازگر جریان ناسیونالیسم بود، این‌گونه به نظر می‌آید که به ویژه در انقلاب فرانسه، رمانتیسم عامل این جریان بوده است. نکته دیگر این است که ناسیونالیسم، از ابتدای کار، ساختاری مهاجم و توسعه‌طلب داشت که تا حدودی، از آرمان‌گرایی شعارهای ناسیونالیسم اولیه نشأت می‌گرفت و در عین حال، آرایش سیاسی نیروها در اروپای آن زمان نیز در این امر تأثیرگذار بود؛ کما اینکه اولین متون ناسیونالیسم آلمانی مربوط به زمانی است که ناپلئون به آلمان حمله می‌کند. مسأله دیگر این است که مفهوم ملیت دارای ساختاری حقوقی است و تعریف آن، بر حق شهروندی مبتنی می‌شود. علاوه بر این، این مفهوم مرزبندی مشخصی با زبان دارد.
دکتر وکیلی در ادامه، گفت: در مورد ایران، ما نوعی ملی‌گرایی پیشامدرن داشتیم که به لحاظ ساختار، دارای شباهت‌هایی به ملی‌گرایی مدرن بود. به عنوان مثال استاندارد کردن اوزان و مقادیر، در دوره هخامنشی، سامانی و صفوی نیز وجود داشت. آموزش عمومی از دوره طاهریان رونق داشت. برخی از نهادهای اجتماعی هم که به نظر می‌رسد در اروپا پس از دوران مدرن پا گرفته، در ایران به صورت جسته و گریخته وجود داشته است. این مسأله باعث سردرگمی می‌شود و بر اساس آن، برخی در دوران پیشامدرن ایران، به دنبال ناسیونالیسم مدرن می‌گردند که یک خطای آشکار است ولی باید توجه داشت که به دلیل سیستمی نهادهای اجتماعی مشابه وجود دارند. ملی‌گرایی در ایران مقدمه و سابقه‌ای 2500 ساله دارد. در واقع، تا زمانی که به کشور متحدی به نام ایران برسیم، حدود 2500 سال طول می‌کشد. بنابراین، فرایند بسیار متفاوت از آن چیزی است که ما در اروپا می‌بینیم؛ در عین اینکه می‌توان گفت از ابتدای حکومت هخامنشی تا امروز، مفهوم هویت ملی ایرانی به اشکال متفاوت وجود داشته است.
وی سپس افزود: مفهوم ملی‌گرایی ایرانی، ساختار و کارکردی مشابه ناسیونالیسم مدرن دارد؛ اگرچه به لحاظ پیکربندی کاملاً متفاوت است. از ویژگی‌های ملی‌گرایی ایرانی، این است که مهاجم نبوده و معمولاً مدافع است. در دوران هخامنشی که اولین شکل پیکربندی دولت ایران است، دولت دیگری در جهان وجود ندارد که هخامنشیان از آن باخبر باشند. به همین دلیل نیز این دولت عظمت طلب است و از ابتدا ادعاهای قدسی دارد. از ابتدای کار، ساختار آن با نهادهای دینی پیوند می‌خورد و به گمان من، به طور مشخص یکتاپرست هستند. به باور من، زمینه نظری شکل‌گیری این دولت، یکتاپرستی است؛ یعنی امکان وجود یک مرکز در آسمان که به امکان وجود یک مرکز در زمین منتهی می‌شود.
وکیلی ادامه داد: این دولت سلسله مراتبی از قدرت‌های اجتماعی را دربرمی‌گیرد و بنابراین به تکثرهای فرهنگی و قومی و حتی به لحاظ سیاسی میدان می‌دهد. ساختار ملی‌گرایی ایرانی، به جز برخی استثناها، بسیار روادار است. ویژگی دیگری که دارد این است که مرزهای آن، نه زبانی، بلکه فرهنگی است. در نهایت، الگوی شکل‌گیری ملی‌‌گرایی ایرانی، الگویی چند متغیره است و تنها به یک عامل مانند زبان قابل تقلیل نیست. کما اینکه در دوره رضا شاه، تمرکز بر زبان فارسی نشان دهنده چیزی جز ملی‌گرایی ایرانی و در واقع، ناسیونالیسم مدرن است.
سخنران این نشست سپس به صورت فهرست‌وار، به متغیرهای تأثیرگذار در ملی‌گرایی ایرانی، اشاره کرد و آنها را این‌گونه شمرد: ساختار و تعریف امر قدسی به عنوان یک امر مبهم و چند منظوره در زبانی مقدس، تاریخ مشترک که حتی بیان اساطیر را نیز دربرمی‌گیرد، منافع مشترک که به ویژه به موقعیت ژئوپلیتیک ایران محدود می‌شود، موقعیت محوری اساطیر در تعریف انسان ایرانی، موقعیت مرکزی شرایع و مناسک و در عین حال فن‌آوری که کمتر در تاریخ ایران مورد توجه قرار گرفته است.
شروین وکیلی همچنین خاطرنشان کرد: ظهور نوزایی در اروپا، منتهی به تحولاتی می‌شود که دامنه آن به ایران نیز کشیده شده است. از مهم‌ترین این تحولات، تغییر راه‌های تجاری از زمینی به دریایی است که پیامد آن نیز اختراع کشتی اقیانوس‌پیما در پرتغال و اسپانیا است. این مسأله راه ابریشم را از رونق می‌اندازد و در دوران صفوی، انقراض اقتصادی را سبب می‌شود. متغیر دیگر، پیدایش جنگ‌افزارهای مبتنی بر سلاح‌های آتشین است که ابتدا همسایگان ایران، مشخصاً عثمانی و روسیه، به این‌ جنگ‌افزارها مجهز شدند. این دو اتفاق به همراه عوامل دیگر سبب شد که از اواخر صفوی تا دوران ناصری، شاهد افول تدریجی و مداوم ساختارهای اجتماعی در ایران زمین باشیم و یکی از دوران‌های تجزیه از انتهای دوره صفوی شروع می‌شود.
وی ادامه داد: از اوایل دوران ناصری، به طور رسمی، تلاشی برای وام‌گیری شکل جدیدی از هویت که همان ناسیونالیست مدرن است، شروع شده و هم‌زمان با انحطاط نهادهای برآمده از ملی‌گرایی بومی، ایده نهادهای مبتنی بر ملی گرایی مدرن نیز وارد ایران زمین می‌شود. این ایده از حدود سال 1280 خورشیدی تا دوران به قدرت رسیدن رضاشاه، نهادینه شده و به سرمشق تعریف سازمان جدید جامعه ایرانی تبدیل می‌شود.
دکتر وکیلی در جمع‌بندی سخنانش گفت: اگر قرار باشد که بین هویت بومی ایرانی و هویت مدرن، یکی را انتخاب کنیم، من هوادار بازشناسی و بازسازی هویت بومی ایرانی هستم. ابتدایی‌ترین دلیل این امر، غنای ساختاری و معنایی بیشتر ملی‌گرایی بومی و ایرانی است. به گمان من، ما در حوزه فرهنگ، خزانه معنایی عمیقی داریم که در صورتی که آن را با کاربست‌های مدرن ترکیب کنیم، امکان بازسازی مفهوم هویت ملی ایجاد می‌شود.