عجیب نخواهد بود اگر هرگز درد را تجربه نکنید؟ درد آسیب میرساند و مردم نوعاً آن را دوست نداشته و سعی میکنند از آن دوری کنند اما با این وجود، حس کردن آن، برای بقای ما ضروری است. بدون حس کردن درد، چگونه بدانیم چه هنگامی مجروح شدهایم؟»
این پرسشها مقدمه سخنرانی دکتر عالیه شکربیگی عضو هیأت علمی دانشگاه زنجان، در نشست هشتم اردیبهشت ماه گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعهشناسی ایران بود که با عنوان "درد،بیماروجامعه" در دفتر دانشآموختگان دانشگاه علوم پزشکی تهران ایراد شد.
شکربیگی در این جلسه، ابتدا با توصیف چیستی درد، گفت: درد نوعی تجربه حسی و احساس ناراحتی است که معمولاً به واسطه آسیب یا تحریک بافتی از بدن به وجود میآید و همه مردم در همه سنین ممکن است آن را احساس کنند. پل کارولی، درد را فراگیرترین نشانه در کار پزشکی میداند و در واقع، میتوان گفت که درد پرتکرارترین دلیل بیان شدة ناتوانی و تقریباً مهمترین نیروی وادار کننده فرد برای انجام مراقبتهای پزشکی شناخته میشود. از سوی دیگر، درد شدید و عمیق میتواند بر زندگی قربانیان تسلط یافته و به عملکردهای کلی آنها مثل نحوه کار کردن، روابط اجتماعی و سازگاری احساسیشان آسیب برساند اما با همه اینها میتوان گفت که درد آثار فراوان اجتماعی و اقتصادی نیز در جوامع مختلف دارد.
شکربیگی در ادامه، به کیفیتها و ابعاد متفاوت تجربه درد اشاره کرد و اثر متقابل عوامل فیزیولوژیکی و روانشناسانه آن را مورد توجه قرار داد. او در این زمینه با ذکر مثال تفاوت در دردهای موقتی و مزمن، گفت: معمولاً افرادی که با دردهای مزمن دست به گریبانند، اضطراب زیادی داشته و احساس ناامیدی و درماندگی بیشتری میکنند. در واقع، درمانهای پزشکی مختلف کمک چندانی به آنها نکرده و درد با فعالیتها و اهداف روزانه و حتی خواب و خوراکشان مداخله میکند و میتواند زندگیشان را تحت سلطه قرار دهد. آنها عموماً احساس میکنند که از پا درآمده و از کار افتاده شدهاند و بیشتر و بیشتر نسبت به خانوادهایشان زود رنج میشوند؛ دوستان کمتری دارند و به سختی سر ذوق میآیند. در نتیجه، به تدریج و با گذر زمان، مرزهای دنیایشان تنگتر شده، بیش از پیش گرفتار دردشان میشوند و میان خانه، مطب دکتر و داروخانه محدود میمانند که البته این شرایط، بسته به خوشخیم (بی ضرر) یا بدخیم (مضر) بودن درد، متفاوت خواهد بود.
سخنران این نشست گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت، سپس به تشریح ویژگیهای فیزیولوژیک درد پرداخت و در بخش دیگری از سخنانش تئوریهای مرتبط با درد را مورد بررسی قرار داد. او در این باره گفت: در اوایل دهه 1900، در بیشتر تئوریهای مربوط به تحمل درد، دیدگاهی ماشیننگر حاکم بود. در این نظریات، گفته میشد که اگر یک محرک مناسب یک گیرنده را فعال سازد، سیگنال به نخاع منتقل شده و سپس به مغز میرود، و درد احساس میشود. این در حالی است که مثلاً در تئوری دیگری با عنوان اختصاصی بودن استدلال این است که بدن سیستم حسی جداگانهای برای درک درد دارد که این سیستم حاوی گیرندههای مخصوص به خود برای کشف محرک درد، اعصاب جانبی آنها و مسیری به سوی مغز، و نواحیای از مغز برای سیگنالهای پردازش کننده درد است. در عین حال، گیرندههای درد با دیگر حسها مانند حس لامسه مشترک میشوند. طبق این دیدگاه، مردم زمانی احساس درد میکنند که الگوهای خاصی برای فعالیت عصبی به وجود آیند و این الگوها فقط با تحریک شدید ایجاد میشوند.
شکربیگی با تأکید بر اینکه هیچیک از تئوریهای اولیه به طور مناسب چگونگی تحمل درد را توضیح ندادهاند؛ گفت: در دهه 1960، رونالد ملزاک و پاتریک وال تئوری دیگری را ارائه دادند که در آن، مفاهیم مفید از تئوریهای اولیه ادغام شده و به روشهای مختلف بهبود یافته بودند. این تئوری به وضوح دورنمای زیست روانشناسی اجتماعی را در توضیح اینکه چگونه مردم درد را حس میکنند؛ نشان میدهد.
وی در ادامه، وارد مبحث رفتارهای درد شد و در این زمینه، با اشاره به عکسالعملهای مختلف افراد در برابر درد، مانند فشار دادن دندانها، ناله کردن، تغییر قیافه، دولا شدن هنگام راه رفتن، مالیدن یا نگه داشتن محل درد و یا پرهیز از فعالیت، دراز کشیدنهای طولانی مدت، ماندن در خانه و خودداری از هر نوع حرکت یا رفتار فعال و شدید و یا حتی زودرنج شدن در مقابل مسائل مختلف؛ گفت: رفتارهای درد بخشی از نقش ناخوشی بوده و عموماً مردم دردمند در این رفتارها بزرگنمایی میکنند؛ چرا که بر این باورند که دیگران دردشان را باور ندارند. این رفتارها اغلب به صورت شرطی شده بروز کرده و حتی با مزمن شدن درد، به بخشی از عادتهای فرد و سبک زندگی او وارد میشوند و افراد قدرت تغییری در آن از سوی خود نمیبینند. در واقع، به تعبیری در بیان چرایی و چگونگی تقویت رفتارهای درد میتوان گفت که اگر چه مریض بودن و درد کشیدن چیز نامطلوبی است، اما گاه فوایدی جانبی را نیز با خود به همراه دارد. به عنوان نمونه، کسی که درد میکشد از کارهای روزمره در خانه یا محیط کار خلاص شده و این امر میتواند در تقویت رفتارهای درد موثر باشد. از سوی دیگر، مطالعات در مورد بیماران مجروح یا بیمار که غرامت مالی متفاوتی را دریافت میکنند، نشان دادهاند که کسانی که غرامت بیشتری میگیرند مایلند بیشتر در بیمارستان بستری باشند و برای مدت طولانیتری کار نکرده و در نتیجه، درد مزمن بیشتری را ابراز کنند و موفقیت کمتری را در درمان درد نشان دهند.
بررسی رابطه بین عوامل جنسیتی، فرهنگی اجتماعی و درد، بخش دیگر سخنان دکتر شکربیگی را تشکیل میداد. وی در این خصوص، با اشاره به تحقیقاتی که در سایر کشورها در این زمینه شده است؛ گفت: این مطالعات نشان میدهند که ظاهراً مردان و زنان در نوع دردی که میکشند و واکنشی که به آن نشان میدهند، متفاوت هستند. در واقع، در حالی که در میان زنان، دردهایی از نوع روماتیسم، سردرد میگرن، درد عصبی گرفتگی فاسیای دور عضله و سوزش عصبی شدت و شیوع بیشتری دارد؛ مردان بیشتر گرفتار کمردرد و دردهای ناحیه قلب میشوند. از سوی دیگر، درد در میان زنان بیشتر از مردان، در فعالیتهای روزانه تداخل ایجاد میکند. همچنین تحقیقی درباره درد کشیدن بعد از جراحی دندان توسط افرادی از گروههای مختلف نژادی در ایالات متحده نشان میدهد که در این مورد، سیاهپوستان درد بیشتری را نسبت به مردم اروپایی، آسیایی یا آمریکای لاتین تبار اعلام کرده و زنان در هر گروه درد بیشتری از مردان ابراز کردهاند. دلایل این تفاوتهای جنسیتی و اجتماعی فرهنگی مشخص نیست اما میتوان نوع حمایتهای اجتماعی و نتایج مالی را عاملی در این زمینه معرفی کرد.
عضو گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعهشناسی در بخش پایانی سخنان خود، درباره روشهای ارزیابی درد گفت: درد یک فرد میتواند به روشهای مختلفی ارزیابی شود که در میان آنها، روشهای خود گزارشدهی شامل مصاحبهها، معیارهای برآورد و پرسشنامههای درد بیش از بقیه مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال، پرسشنامه درد مک ژویل سه بعدی درد را ارزیابی میکند که شامل دردهای موثر، حسی و سنجشی است. از سوی دیگر، روشهای ارزیابی رفتاری میتوانند تأثیرگذاری درد را در فعالیتهای هر روزه فرد و در جلسات بالینی منظم اندازهگیری کنند. اندازهگیریهای روانشناسی فیزیولوژیکی نیز درد کشیدگی عضله، فعالیت مستقل و پتانسیلهای فراخوانده شده از مغز را مورد بررسی قرار میدهند. در مورد کودکان با وجود آنکه روشهای ارزیابی درد و تأثیرات روانشناسی اجتماعی آن توسعه یافتهاند اما روشهایی که نیاز به مهارتهای زبانی قوی دارند، به خاطر پیشرفت زبانی محدود کودکان دشوار خواهد بود.
دکتر عالیه شکربیگی در خاتمه تأکید کرد: اگر چه درد نوعاً نامطلوب است اما یک حس مهم برای بقا شناخته شده و ما را از آسیبدیدگی شدید بافت آگاه میسازد. در عین حال، درد، مکررترین اجابت پزشکی بیماران و متداولترین دلیل بیان شده برای ناتوانی آنان است.