خلاصهای از مباحث این نشست را در ادامه میخوانید:
پاسخی متفاوت به مسئلهای یکسان: امکان تحقق پیشرفت اجتماعی در اندیشه عبدالرزاق و محمدباقر صدر
نرگس نیکخواه قمصری، مینا هلالی ستوده و مژگان دستوری
دین و ضوابط آن همواره تنظیمکننده حیات سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی بوده است. نخستین مواجهات جهان اسلام با مظاهر تمدنی غرب و درک پدیده عقبماندگی در این جوامع، واکنشهای نظری و عملی متفاوتی را در میان اندیشهمندان مسلمان برانگیخت که هریک سعی در یافتن راه رهایی از وضعیت موجود کردند. در گستره چنین طیفی علی عبدالرزاق و شهید محمدباقر صدر نماینده دو جریان فکری متنفذ در خاورمیانه بودندکه هر یک به نحوی با واکاوی مبانی دین اسلام و ملاحظه اقتضائات عصر جدید در صدد کشف امکان پیشرفت در جامعه اسلامی بودند. در واقع جایی که عبدالرزاق تحت شرایط تاریخی جوامع مسلمان، شکل متداول حکومت اسلامی را نفی میکرد، صدر راه فائقآمدن بر بحران حاصل از مواجهه با دو نظام سوسیالیزم و لیبرالیزم را در گرو تشکیل حکومت اسلامی مییافت. بر این اساس این مقاله با پرسش از نسبت اندیشههای اجتماعی و سیاسی با زمینههای طرح آن، بر آن است تا تأثیر شرایط زمینهای بر امکانات مفهومی هر دو نظریه را در پرتو مطالعهای تطبیقی تحلیل کند.
تمام آنچه از نظریات دو متفکر مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت در پاسخ به این پرسش مهم بود: "چرا دو متفکر مسلمان در شرایط مشابه تجربه عقبماندگی در جوامع اسلامی و با توجه به تفاهم در مسئله محوریت دین در حل این بحران به دو پاسخ کاملا متضاد دست می یابند؟"
مجموع مباحث ما را به نقش قدرتمند گفتمانها در نظریهسازی رهنمون میشوند. مک دانل نیز به نقش بستر زمانی- مکانی موارد استفاده و سوژههای هر مطلب یا گزاره و قضیه در تعیین شکل، نوع و محتوای هر گفتمان اشاره میکند. از این رو در مواجهه با بستر شرایط گفتمانی اندیشه عبدالرازق میتوان به خلافت سُنی که نفی نص و نصب را در خود دارد و اندیشه در چارچوب عقلانیت سیاسی متناقض اهل سنت اشاره کرد. به این معنا که از سویی دولت اسلامی اولیه در بدو بسط اسلام را که مشروعیت آن مطلقا دینی است، دلیلی قطعی بر انفکاکنداشتن حکومت و دین در آموزههای اسلامی لحاظ میکند و از سوی دیگر، به گونهای متناقض، حکومت را امری بشری، مستقل و منقطع از دین میداند که مشروعیت و حقانیت خویش را از اجماع مردم دریافت میکند و این مشروعیت بشری آن قدر مطلق و قوی لحاظ میشود که بر اساس آن حتی حکومت عرفی، مجوز ابطال و نَسخ حکم شرعی رسولالله و ابداع جایگزین آن را نیز دارد. شگفت آن که در عقلانیت سیاسی اهل سنت در پذیرش حاکمیت، هیچ گونه قیدی در خصوص کیفیت دستیابی به قدرت از سوی حکام دیده نمیشود و حاکم به هر نحو که قدرت را به دست آورد اعم از خونریزی، کودتا، شورش و جنگ به بخشی از مقام مقدس حاکم اسلامی و امتداد جانشینی پیامبر تبدیل میشود تا جایی که هیچ ابزار و سازوکار مشخصی برای عزل یا کاهش رتبه او متصور نیست، مگر در تغالب جمعی دیگر.
عبدالرزاق بارها در کتاب خود براین موضوع انگشت مینهد که اسلام هیچ شکل معینی را برای نظام سیاسی معین نساختهاست و انتخاب آن را به عقول بشری و تجارب انسانی وانهاده تا بر حسب شرایط و مقتضیات زمانه خود بهترین نوع نظام سیاسی را برای تامین منافع و مصالح خود برگزینند. این استدلال تبعات منطقی متعددی را به همراه دارد که از آن جمله میتوان به تغییر در مبانی انسانشناسی، اهمیتیافتن توسعه علمی و آموزشی، تجدید ساختار نهادهای حکومتی، بازاندیشی در روابط میان حکومت و مردم و مهمتر از همه پذیرش حاکمیت فرهنگ دنیوی در عرصه سیاسی و اجتماعی اشاره کرد.
در مقابل، صدر که در سپهر گفتمانی تشیع که فضای غالب بر اندیشه حکومت دینی وی را تشکیل میدهد، تلقی متفاوتی از نقش حکومت اسلامی ارائه می کند. وی در سایه عقلمحوریِ حاکم در فقه سیاسی شیعه و امکان تفسیر نصوص، جستوجوی روشهای تطبیق آنها، پیوند جزئیات به کلیات، استنباط علل در مواردی که تعلیلی وجود ندارد و حکمکردن در مواردی که نصی از شارع نرسیده است، عقل ابزاری که صرفا به تفکر دنیوی و مادی عنایت دارد را رد می کند.
او با انتقاد از مکاتبی که تنها به بُعد مادی و دنیایی انسان و عقل وی بسنده میکنند، ناکامی آنها را در نقص تفسیر فلسفی آنها از حیات و بشر نسبت میدهد و به جنبه فرابشری تحولات تاریخی و نیز جهان غیب اشاره میکند که خارج از دسترس عقل و درک بشری و در عین حال تاثیرگذار در زندگی اوست .از این رو وی قوانین الهی را تقویتکننده و پشتیبان خرد و معرفت بشری میداند که در پیچیدگیهای زندگی اجتماعی - سیاسی به مدد اراده و تفکر میآید. صدر با عنایت منابع دست اول دینی معتقد است معرفت وحیانی در امتداد معرفت عقلانی و عرفانی و همه تائیدکننده هم هستند. از این رو نقشی که برای انسان در نظام سیاسی طراحی میکند نقشی بسیار فعال است که در همه عرصههای اجتماعی و سیاسی به صورت فعالانه دخالت میکند.
اگرچه به نظر میرسد که در آرای این دو متفکر تفاوت یا حتی تضادی عمده در مواجهه با نسبت دین و پیشرفت اجتماعی دیده میشود، اما در واقع هر دو متفکر به نقش عاملیت انسانی در تعیین سرنوشت اجتماعی تاکید میورزند. صدر در چارچوب تفکر شیعی چنین مجالی را برای تعیین نقش جدید از انسان و جامعه مدرن و نسبت وی با حیات سیاسی و اجتماعی مییابد و عبدالرازق به واسطه محدودیتهای تفکر سنت از چارچوب این اندیشه عدول میکند تا نقش عاملیت انسانی را در تحقق پیشرفت و توسعه سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامیِ فروغلتیده در عقب ماندگی متعین کند.
تفسیر هرمنوتیک و نوگرایی دینی در آثار محمد مجتهد شبستری
عباس خلجی
در بستر نوگرایی دینی، نجات دین وظیفه اندیشهمندان مسلمان ایران است و کارویژه محمد مجتهد شبستری همان تلاش برای حفظ دین در دنیای جدید و ارائه روایتی از دین است که مقبول طبع زمانه و سازگار با مقتضیات آن باشد. از این روی، وی روش هرمنوتیک را برای تفسیر کتاب و سنت برگزیده تا با نزدیکشدن به گوهر اصلی متون اسلامی، پاسخگوی نیازهای زمان و مکان مسلمانان باشد. اما روش مسلط در میان علمای دینی، تفسیر سنتی است و روششناسی مجتهد شبستری پیامدهای مهمی داشته و با چالشهایی نیز روبهرو شده است. بنابراین، بر اساس روش انتقادی جان پلامناتز، منطق روششناختی و انسجام نظری اندیشههای سیاسی و اجتماعی وی به محک آزمون نهاده میشود و منظومه فکری او نقد میشود.
تفسیر هرمنوتیک متون دینی دال مرکزی آثار و اندیشۀ مجتهد شبستری را تشکیل میدهد. برای پردازش موضوع، آثار گوناگون مجتهد شبستری بررسی شدهاست و در چهارچوب روششناسی جان پلامناتز ارزیابی و نقد میشود.
در گفتار اول این مقاله به چارچوب نظری و روششناسی پرداخته شده است که شامل تشریح «نقد مفهومی همدلانه» جان پلامناتز میشود. در گفتار دوم یافتههای نظری و تجزیه و تحلیل و تفسیر آثار مجتهد شبستری مد نظرقرار گرفته است که طی آن اندیشههای سیاسی و اجتماعی مجتهد شبستری بر محور دانش هرمنوتیک، روش پیشنهادی او و بیان مفاهیمی مانند حقیقت پیام ادیان، جاودانگی، ایمان و گزینش هرمنوتیک فلسفی مطرح شده است.در گفتار سوم که رویکردی انتقادی به نظریات مجتهد شبستری دارد، به بیان قوت و ضعف آرای وی پرداخته شده است.اندیشههای سیاسی و اجتماعی شبستری بررسی و نقد میشود و نقاط قوت و ضعف و انسجام و منطق درونی و ناسازگاریها وتناقضهای احتمالی آن روشن میشود. گفتار پایانی نیز به جمعبندی، نتیجهگیری و ارائه پیشنهاد اختصاص یافته است که درادامه به آنها خواهیم پرداخت:
برای بررسی منطق درونی، سازگاری و انسجام نظری در اندیشههای سیاسی و اجتماعی مجتهد شبستری، روش نقد همدلانه پلامناتز برگزیده شد. مفاهیم محوری اندیشههای وی که حول روش تفسیری هرمنوتیک شکل گرفتهاند مشخص شد. وی بر نقد درون دینی و برون دینی سنتهای تاریخی به منظور روزآمدسازی و کارآمدی آنها تاکید دارد. روش علمی شبستری و اندیشههای ناشی از آن در چهارچوب گفتمان برون دینی و رویکرد انسانگرایانه و لیبرالی منطقی است و از هماهنگی و انسجام نسبی برخوردار است. ولی در رویکردی علمی و منصفانه، انتقاداتی بر روش و آرای او وارد است که رفع آنها به استحکام علمی و پایداری نظریه شبستری منجر خواهد شد. بهویژه انتقاداتی که از دیدگاه درون دینی بر روش علمی و آرای وی مطرح میشود، انسجام نظری و هماهنگی و سازگاری منطقی اندیشههایش را به چالش میکشد. از اینرو، پیشنهادهای زیر برای بهبود و استحکام نظریه شبستری ارائه میشود:
به منظور ترسیم چهارچوب نظری خللناپذیر علمی، منطقی، منسجمی که قادر به تفسیر هرمنوتیک متون دینی باشد، باید تدابیری اندیشه شود. او باید نظریه خود را به گونهای اصلاح و تکمیل کند که دارای ویژگیهایی باشد که در ادامه میآید:
نخست همه اصول اساسی علم هرمنوتیک را در بردارد و پیش شرطهای اساسی آن را برآورده سازد تا شک و تردید موجود در هرمنوتیکبودن این رویکرد تفسیری برطرف شود. دوم سازوکار دقیقی برای رفع تردید در اصول هرمنوتیک فراهم سازد تا منتقدان نتوانند این اصول را مشمول تفسیر هرمنوتیک قرار دهند. یعنی اصول استواری برای رویکرد تفسیری هرمنوتیک خویش گرد آورد و ارائه کند. سوم این رهیافت تفسیری برای تفسیر همه متون از توانایی یکسانی برخوردار باشد و در کاربرد آن هیچ استثنایی وجود نداشته باشد. چهارم، مرز باریک میان حقایق مقدس و مقدسات غیر حقیقی را روشن سازد و تفسیری حقیقی یا قریب به یقین ارائه دهد. پنجم، منجر به کشف معنای مرکزی و حقایق ناب متون شود؛ به گونهای که مورد اجماع اکثریت جامعه علمی قرار گیرد، نه این که حقایق نسبی متعددی را ارائه کند که قابل اجماع نیستند. ششم، روش دقیق و روشنی برای تلفیق علم و وحی ارائه دهد؛ به صورتی که نه علم تقّدس یابد و نه از وحی تقدسزدایی شود. نه علم عطیهای آسمانی قلمداد شود و نه دین عرفی و زمینی شود. هفتم، با تبیین اصول اسلامی روش خود که مستند به کتاب و سنت باشد، از مبانی معرفتشناختی نظریه خود ابهامزدایی کند تا اتهام مبانی اومانیستی و عقلانیت سرمایهداری از آن مرتفع شود. یعنی مبانی سنتی نظریه خود را تبیین کند و با روش مدرن خویش آشتی دهد. هشتم، ویژگیهای دقیق یک خوانش روشمند را بیان کند و منشاء پیشفرضها، پیشفهمها و پیشدانستهها را روشن سازد. شبستری باید وجوه تمایز روش تفسیری مفسران متقدم وحی اسلامی را که همواره بر اساس پیش فرضها، پیشفهمها، علائق، دانستهها و انتظارات خود به تفسیر میپرداختهاند و روش هرمنوتیک متجّددان را که آن هم بر پیشفرضها، علائق و انتظارات مفسّر مبتنی است مشخص کند و از این شباهت ابهامزدایی کند. شبستری باید روش علمی روشن، دقیق، منطقی و مستدلی برای بازنگری و تنقیح این پیش فرضها، دانستهها، علایق و انتظارات مفسران تدوین و ارائه کند تا این رهیافت تفسیری در حد کلّیات باقی نماند. تبیین چگونگی رسیدن به هدف نهایی در کاربرد رهیافت تفسیر هرمنوتیک، یعنی رفع اختلاف میان تفاسیر نحلههای مختلف فکری مسلمانان، مانند متکلمان، فیلسوفان، فقها (اشاعره و معتزله) و عرفا با استفاده از روش تفسیری هرمنوتیک ضروری است.
در نظام معرفتی کثرتگرای شبستری، باید چگونگی صید معنای مرکزی متون (کتاب و سنت) مشخص شود؛ به گونه ای که پیروان هر یک از شاخههای معرفتی از نتیجه تفاسیر راضی و خشنود باشند.
باید ارزشهای نهایی غیر قابل تفسیر و تغییر در دین اسلام که مبنای تاسیس نظام سیاسی و اجتماعی مسلمانان در هر عصری هستند بهروشنی تبیین شوند. فرایند شکلگیری و شکوفایی یک ایمان مطلق و خللناپذیر در قلوب مؤمنان در شرایط متغیر بیان شده و ویژگیهای این ایمان تبیین شود.
5. نسبت میان عقل خودبنیاد انسان و ایمان مطلق مؤمنانه در نظریه شبستری مشخص نیست و باید مرز میان عقل خودبنیاد انسان که مطابق نیازها و مقتضیات زمان و مکان، توانایی تفسیر، تأویل و نقد کتاب و سنت را دارد و یک ایمان مطلق مؤمنانه که بدون هیچ شکی نسبت به خداوند دینورزی و سلوک معنوی میکند روشن شود. روابط آن دو باید چنان دقیق ترسیم شود که نه عقل خودبنیاد توانایی تخریب دژ مستحکم ایمان را داشته باشد و نه ایمان بر توانایی عقل خودبنیاد فتور و سستی و خللی وارد سازد.
اجتماعی و اعتباریبودن احکام اسلامی و نا کارآیی و سودمندنبودن احکام حدود و قصاص در عصر حاضر ناشی از تاریخی و عصریبودن آنها از دیدگاه شبستری است. بنابراین، معرفی سازوکارهای کنترل اجتماعی و نظارت قضایی روزآمد و کارآمد و پیشنهاد مجازاتهای جایگزین به جای احکام حدود و قصاص لازم است؛ به گونهای پیشنهادهای اصلاحی احیاگر جامعه باشند و نقش حدود و قصاص در سدههای نخستین پس از ظهور اسلام را ایفا کنند. به عبارت دیگر، ترسیم یک سازوکار منطقی، روزآمد و کارآمد قضایی و اجتماعی برای پیشگیری از جرم و جنایت و بزهکاری و مجازات و کیفر مجرمان ضروری است.
هیچ نظریهای مصمون از تیغ برّان انتقاد نیست و هر نظریهای در کوره نقد منتقدان منصف و بیطرف آبدیدهتر میشود. امروزه نظریهپردازان با استفاده از نظرات اصلاحی منتقدان، نواقص، ایرادات و ناسازگاریهای احتمالی نظریههای خود را برطرف میکنند و یک نظریه منطقی، هماهنگ و منسجم ارائه میدهند. بنابراین، نظریه تفسیر هرمنوتیک کتاب و سنت و اندیشههای سیاسی و اجتماعی ناشی از آن هم از این قاعده بنیادین مستثنا نیست. یعنی باید منطق درونی و انسجام نظری آن را به محک آزمون نهاد تا در چهارچوب انتقادات منطقی، نسبت به بازنگری در روش علمی، چارچوب نظری و اندیشههای سیاسی و اجتماعی اقدام شود و یک روش و نظریه علمی روزآمد و کارآمد به جامعه علمی ارائه شود. در این صورت، اندیشههای سیاسی و اجتماعی تاثیرگذاری بیشتری در فرایند نوگرایی دینی خواهد داشت.
نگرشی بر نظریه دموکراسی در اسلام؛ تحلیلی بر نظریه اجتماعی و سیاسی مالک بن نبی
عبدالعزیز مولودی و سهیلا راد
اندیشه اجتماعی و سیاسی در میان مسلمانان اگرچه از نظر تاریخی امری قابل بحث و مورد مناقشه است، اما قدر مسلم اندیشهمندانی از میان آنان برخاستهاند که توانستهاند نهتنها در دوره زمانی خود، که برای نسلهای بعد هم موثر باشند. نظریهپردازی اجتماعی و سیاسی در میان متفکران مسلمان همواره مورد توجه بوده است و در هر دوره تاریخی نیز متفکران آن دوره تلاش کردهاند به تبیین پدیدههای اطراف خود بپردازند. اما در باب اینکه این تلاشها توانسته باشند یک تداوم طولی منطقی داشته باشند و به تکامل یکدیگر کمک کنند، ممکن است مورد اتفاق نباشد. علاوه براین، آنچه در مجموع به عنوان کشورهای اسلامی شناخته میشود از دیرباز با حجمی از مشکلات اجتماعی و سیاسی روبرو بودهاست که در ماهیت آن برخی از مشکلات داخلی و برخی دیگر مربوط به خارج بوده است.
این امر در دوران معاصر و مدرن نیز مطرح است. از این رو وقتی به کشورهای عمدتا مسلماننشین مینگریم، با ویژگیهای کشورهایی که هنوز نتوانسته اند نسبت مناسبی با دنیای مدرن پیدا کنند شناخته میشوند. پرسش از این واقعیتهاست که متفکران را به تامل در ماهیت موضوع و پاسخهای احتمالی و نظریهپردازی برای گذار از مشکلات واداشته است.
در مقام عمل نیز وقتی در قالب جنبشهای اجتماعی و سیاسی در این کشورها تلاشهایی برای تغییر و اصلاح صورت گرفته است، نتیجه عملی آن اقدامات، کمتر به نتایج مورد نظر رسیدهاست. نظری به جنبشهای اخیر در کشورهای عربی معروف به "بهار عربی" این واقعیت را به گونه روشنی بیان میدارد که حرکتهای اجتماعی و سیاسی برای تغییر حتی در صورت کسب موفقیت اولیه، نمیتوانند یا نتوانستهاند بر پایه نظریهای منسجم به ایجاد و تثبیت تغییرات سیاسی و اجتماعی بپردازند و در نهایت مشکلات به شکل جدیتری ادامه یافته است.
مالک بن نبی از جمله اندیشهمندان مسلمانی است که تلاش کرد مشکلات کشورهای مسلمان را تجزیه و تحلیل کند و درباره راه حل مشکلات، نظریهپردازی کند. از این رو، مسئله اصلی مقاله، بررسی اندیشههای اجتماعی و سیاسی متفکر الجزایری، مالک بن نبی با هدف تحلیل نظریه وی در باب دموکراسی در اسلام است.
سئوالاتی که در مورد اندیشههای بن نبی این مقاله ارائه میدهد عبارتاند از اینکه سازمان جامعه چه رابطهای با نظام اندیشههای رواجیافته در آن دارد؟ از دیدگاه او چه رابطهای بین توانمندی مسلمانان برای تمدنسازی در دوره معاصر با نظریه دموکراسی وجود دارد؟ علت اینکه جوامع مسلمان به شیوه دمکراتیک اداره نمیشوند چیست؟
بن نبی همانند جامعهشناسی که به بررسی عوامل شکلگیری اولیه جامعه میپردازد. از نظر او ساخت تاریخ در پی تاثیر سه دسته از عوامل اجتماعی انجام میپذیرد که عبارتند از تاثیر جهان اشخاص، اندیشهها و اشیا. این سه جهان با هم ارتباط دارند و در عمل مشترکی هماهنگ میشوند که شکل آن طبق الگوهای ایدئولوژیک از جهان اندیشهها به دست میآید و اجرای آن توسط ابزاری از جهان اشیا انجام میپذیرد و این همه برای هدفی است که جهان اشخاص آن را مشخص میسازد.
مالک معتقد است که تمام تمدنهای معاصر در نتیجه انسجام بین سه عنصر "خاک، انسان و زمان" و در سایه یک نیروی موثر دینی به وجود آمدهاند و فرهنگ گهواره سازنده شخصیت انسان است که بر اساس آن، ارزشها و ضوابط خود را میآفریند. اما از دیدگاه مالک در شرایطی با قطع ارتباط میان فرد و جامعه، بحران فرهنگی روی میدهد. علاوه بر بروز بحران داخلی، عامل موثر دیگری در افول تمدن و فرهنگ نقش بازی میکند که دخالت استعمار خارجی است. وی معتقد است با هجوم فرهنگی اروپا، حرکت غربگرایانه افزون شد و دخالت استعمار در نهاد مردم که از اندیشه اروپایی تاثیر پذیرفته بود، قوت گرفت.
مالک از جمله اندیشهمندانی است که با شیوه استدلال خودش، نهتنها به سازگاری اسلام و دموکراسی معتقد است بلکه میاندیشد که بهترین شکل دموکراسی در اسلام قابل تحقق است. شرایطی را برای این امر در نظر گرفته است که اگر شرایط تحقق دموکراسی در نگرش و ساختار شخصیت افراد و آداب و رسوم جامعه فراهم نشود، دموکراسی به عنوان واقعیتی سیاسی ممکن نخواهد بود.
از نظر او، اصل وجود دموکراسی در اسلام، ضرورتا به هیچ اصل فقهی برداشتشده از قرآن و سنت برنمیگردد، بلکه به کُنه و جوهر اسلام به صورت کلی مربوط است. از این رو، شایسته است آن را به عنوان طرحی دموکراتیک تلقی کنیم که موقعیت فرد مسلمان را در جامعهای که در آن زندگی میکند، تعیین میکند تا در راستای حرکت تاریخی جامعه که با اصول عام و کلی اسلام مرتبط است، حرکت کند.
وی به یک اصل کلی اشاره میکند که اگر چه بعد از واقعه صِفین، دموکراسی اسلامی به قهقرا رفت، ولی این دگرگونی، آثار پروژه دموکراسی اسلامی را از بین نبرد. یعنی اگر چه دموکراسی اسلامی عقبنشینی کرد، اما در عین حال باید در نظر داشت که دیگر هیچ بنده مسلمانی تا وقتی که به روح اسلام تمسک جوید، برده و فرمانبردار نمیشود. اما در هر صورت، تمدن اسلامی با از میانرفتن پرتوها و پایههای اساسی دموکراسی در جهان اسلام به پایان رسید. یعنی وقتی که فرد درکش را نسبت به ارزش خود و دیگران از دست داد.
از نظر او بزرگترین سرمایه هر جامعه اندیشههای آن است، اگر جامعهای به هر دلیل ابزار خود را از دست دهد، ولی اندیشههایش پابرجا باشد، میتواند دوباره آن ابزار و اشیا را به دست آورد. اما اگر جهان اندیشه را از دست دهد، همه چیز آن جامعه از دست میرود.
از نظر مالک مشکلات انسان سرشت خاص خود را دارند. جامعهشناسی نیز روشهای خاص خود را دارد، بنابراین اگر از روشهای آن چشم پوشیده شود، ممکن است دچار اشتباه شویم. وی معتقد است که چنین اشتباهی در اغلب کشورهای اسلامی رخ میدهد و از آنجا که همه راه حلها از کشورهای متمدن به عاریت گرفته میشوند، نزد ما همان تاثیرات را به وجود نمیآورند که در سرزمین خود دارند.
بن نبی با این حال نسبت به آینده خوشبین است و با روشی پیشگویانه در مورد آینده دموکراسی اسلامی صحبت میکند و معتقد است کشورهای اسلامی در حال حاضر در مراحل اولیه و مقدمهچینی برای بازگشت روحیه دموکراسی هستند؛ چرا که در اطراف و اکناف جهان اسلام، تجارب متعددی برای حاکمیت دموکراسی دیده میشود. البته این امر محقق نخواهد شد مگر اینکه مردم و حاکمان ارزش و مقام انسانی خود و دیگران را آن گونه که قرآن به آن اشاره دارد، دریابند.
گفتمان انقلاب اسلامی ایران و رویکرد نخبگان ایرانی به تحولات جدید خاورمیانه
جعفر نوروزینژاد
وقوع جنبشهای سیاسی دهه دوم قرن بیست و یکم در خاورمیانه که با خودسوزی یک جوان تونسی شروع شد، منجر به ایجاد تغییرات اساسی در عرصه اجتماعی و سیاسی کشورهای عربی خاورمیانه شد که در این میان هر کدام از اندیشهمندان غربی و شرقی، اسلامی و غیر اسلامی از دریچه ذهن خود به این پدیده انسانی نگریستند و بر این اساس روند تحولات و آینده آن را تحلیل کردند. بسیاری از این اندیشهمندان آن را بیداری اسلامی نامیدند و بسیاری دیگر ان را دموکراسیخواهی صِرف و موج جدید دموکراسی خواندند و بعضی دیگر با تکیه بر رویکرد توطئه، این رخداد جدید را یک روند بیداری انسانی نامیدند که عکسالعملی در مقابل توطئههایی که در این کشورها صورت گرفته بود رخ داده است. آنچه در این میان بسیار بارز است تفسیری است که هر گروه بسته به تجربه فرهنگی خود انجام داده و زمینههای فرهنگی در تفسیر این رخداد تاثیر مهمی داشته است. به عبارت دیگر هر یک از نخبگان سیاسی و علمی در درون گفتمانهای گوناگون تفسیرهای متفاوتی ارائه دادند؛ به طوری که گفتمان سکولار غربی تصویری که از این جنبشها میداد تصویر انقلابهای قرن بیستمی بود؛ یعنی مردم به دنبال ایجاد ساختار جدید دموکراتیک در کشور هستند و به دنبال جایگزینی ارزشهای لیبرال در عرصه که این ارزشها متاثر از جهانیشدن این ارزشها و کارایی آنهاست.در مقابل این رویکرد، گفتمان اسلامگرا سعی داشت تفسیری جدیدتر و فرهنگیتری عرضه کنند و به همین جهت این تغییرات را در کشورهای شمال افریقا و کشورهای عربی خاورمیانه به عنوان رشد موج جدید اسلامگرایی تلقی میکردند و با این پیشفرض به تحلیل مسائل میپرداختند. در این میان نخبگان ایرانی نیز در پرداختن به این دگرگونی سیاسی متاثر از محیط اجتماعی خود و گفتمان حاکم بر عرصه فکری و اجتماعی خود بودند. وقوع انقلاب اسلامی در ایران باعث تغییرات شدیدی در عرصه اجتماعی و سیاسی شد که این تغییرات باعث دگردیسی در عرصه فکری نخبگان شد که رویکرد جدید فرهنگی را جایگزین رویکرد قبلی کرد؛ به طوری که این عامل در نگاه و تحلیل نخبگان سیاسی و علمی به تحولات اجتماعی و سیاسی موثر واقع شده است. سوالی که این مقاله سعی میکند با کمک نظریه گفتمان لاکلائو و موف به آن پاسخ بدهد این است که : «گفتمان انقلاب اسلامی چه تاثیری بر رویکرد نخبگان ایرانی به تحولات جدید خاورمیانه گذاشته است؟»و فرضیهای که در مقام پاسخگویی به سوال اصلی ارائه شده و این مقاله سعی در آزمون آن دارد اینکه: « نظام معنایی جدید انقلاب اسلامی، باعث شکلگیری مجموعهای از سازههای جدید اندیشهای، بهویژه انگارههای فرهنگی، ارزشی و آرمانی در میان اندیشهمندان و نخبگان سیاسی شده است که این انگارهها باعث شکلگیری مفروضات فرهنگی در میان نخبگان ایرانی در نگاه به تحولات جدید خاورمیانه شده است». در این مقاله در چارچوب نظری به توضیح نظریه گفتمان لاکلائو و موف و در بخش بعدی با تحلیل گفتمانی انقلاب اسلامی به رویکرد نخبگان ایرانی در تحلیل تحولات جدید خاورمیانه پرداخته شده است. در بخش نظریات لاکلائو مواردی مانند فردیت و عاملیت اجتماعی، استیلا، در دسترس بودن و قابلیت پذیرش و دال مرکزی تشریح شده است و برای توضیح گفتمان انقلاب اسلامی ایران و رویکرد نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی ایرانی موضعگیریها و نظرات شخصیتهایی مانند رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای، علیاکبر ولایتی، صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه، علی لاریجانی رئیس قوه مقننه و محمدجواد لاریجانی امده است. همچنین برای تشریح نظرات نخبگان حوزوی و دانشگاهی ایران نیز مواضع و رویکردهای شخصیتهای چون آیتالله مصباح یزدی، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله مهدوی کنی، آیتالله علم الهدی، حمید حاذق نیکرو، احمد رهدار رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه، محمد پور غلامی، حمید صالحی استادیار علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، علی آدمی استادیار روابط بینالملل دانشگاه علامه ارائه شده است.
در جمعبندی کلی این مقاله، وقوع انقلاب اسلامی در ایران باعث ایجاد تغییرات اساسی در عرصه اجتماعی شده است. این تغییر در عرصه اجتماعی باعث دگردیسی در عرصه فکری و اندیشگی بهویژه در حوزه نخبگان شده است. شکلگیری گفتمان جدید تحت تاثیر این تغییرات، جهانبینی جدیدی در نگاه به اجتماع و محیط بیرونی ایجاد کردهاست که در همه این جهتگیریها دال اساسی، اسلام و فرهنگ دینی و حاکمیت مردم است. در تغییرات جدید خاورمیانه نیز دال مرکزی، گفتمان انقلاب اسلامی مهمترین تاثیر را در رویکرد نخبگان درون گفتمانی داشتهاست. به طوری که هر یک از نخبگان سیاسی، دانشگاهی و حوزوی در تحلیل جنبشهای جدید از زاویه بیداری اسلامی به آن مینگرند و روند جدید را به عنوان رشد فرهنگ اسلامی در مقابل فرهنگ غربی وارداتی که تحت تاثیر دولتهای دستنشانده دنبال میشد تلقی میکنند و روند تحولات را به سوی بازگشت به خویشتن خویش و حاکمیت مردم میدانند و راه نجات مردمان مسلمان را فرهنگ غنی اسلام تلقی میکنند. در کل، شکلگیری گفتمان انقلاب اسلامی در ایران باعث تغییر زاویه دید تحلیلگران از هنجارهای سخت اقتصادی و لیبرالی به سوی هنجارهای فرهنگی و اسلامی شده است. در نتیجه رویکرد نخبگان ایرانی به تحولات اجتماعی و منطقهای، برعکس دوره قبل از انقلاب اسلامی ایران که بیشتر متاثر از مدرنیته غربی و گفتمانهای برآمده از آن که دارای رویکرد تکخطی لیبرال بود، تحت تاثیر مفصلبندی جدید مفاهیم اجتماعی در درون گفتمان انقلاب اسلامی و غلبه انگارههای نرم، ایدئولوژیک و سنتی انقلاب اسلامی بر جامعه، رویکردی فرهنگی و ارزشی بهخصوص ارزشهای دینمحور و ایدئولوژیک است و این امر در تحولات جدید قابل مشاهده است.