4سومین کنفرانس بین المللی «تفکر اجتماعی و جامعه در خاورمیانه و شمال آفریقا» روزهای 20 و 21 آذر ماه 1392 به همت انجمن جامعه شناسی ایران و همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در محل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار گردید. در این کنفرانس مباحث مختلفی از سوی جامعه شناسان و پژوهشگران دیگر حوزه های علوم انسانی از کشورهایی نظیر ترکیه، پاکستان، فلسطین، سنگاپور و ... طرح و سبب ساز گفت و گویی جدی میان پژوهشگران کشورهای مختلف گردید. در این میان در روز دوم سمینار در دو پانل از مجموعه میزگردهای این سمینار، ابعاد مختلف اندیشه اجتماعی دکتر علی شریعتی به صورت جدی موضوع بحث قرار گرفت. این دو پانل هر دو با عنوان «تفکر اجتماعی اندیشمندان مسلمان معاصر» نامگذاری شده بود. 

یکی از پانلها به زبان فارسی و با مدیریت دکتر علیرضا شجاعی زند و دیگری به زبان انگلیسی و با مدیریت سیما عارف، سارا شریعتی و سوسن باستانی برگزار شد. در ادامه گزارش نشست پانل اول آمده است.

در پانل اول که به صورت کامل به تحلیل اندیشه های شریعتی اختصاص داشت در ابتدا «تاثیر ترمینولوژی دکتر علی شریعتی بر رادیکالیزم شیعی در انقلاب اسلامی ایران» مورد بحث قرار گرفت. در این سخنرانی واژگان به خدمت گرفته شده توسط شریعتی در دهه 50، دارای مضمونی نو قلمداد شدکه در پدید آمدن رادیکالیزم شیعی نسبت داده شده به انقلاب ایران نقش داشت. حتی واژگان سنتی در پرتو تفسیر شریعتی معنای دگرگون می یافت و رادیکالیزم شیعی را سبب ساز می شد. آنچه در پایان این صحبت مورد سوال و بحث حضار قرار گرفت روش بررسی تاثیر واژگان و سخنان به اعمال اجتماعی در جامعه بود و اینکه چگونه به صورت علمی می توان چنین اثرگذاری‌ای را نشان داد و پیوند میان ترمینولوژی شریعتی و رادیکالیسم شیعی را موضوع بررسی علمی قرار داد. در ادامه دکتر یعقوب موسوی استاد دانشگاه الزهراء به صحبت در باب «دکتر شریعتی و تناقضات مدرنیته» پرداخت و شریعتی را متفکری مدرن دانست که با واقعیت مدرنیته به مثابه واقعیتی مملو از تناقضات درونی روبه رو بود و گزینش از میان اجزای مختلف مدرنیته را با رویکردی انتقادی پیشه خود ساخته بود. در ادامه سمینار زهرا شفقت لمر به بحث در باب «مناسبات حکومت و دین در اندیشه شریعتی و سروش» پرداخت و نوعی حکومت دینی را از نظریه شریعتی قابل استنباط دانست. دکتر قانعی راد رئیس انجمن جامعه شناسی ایران در سوال از این پژوهش به توضیحاتی درباره کتاب «امت و امامت» شریعتی و نسبت با آن حکومت دینی پرداخت. ایشان به این مسئله اشاره کرد که در دهه 60 میلادی روشنفکران کشورهای تازه استقلال یافته به دلیل فقدان آگاهی و سواد در میان مردم، نگران عوام فریبی فئودال ها و خوانین محلی بودند و گونه ای دموکراسی هدایت شده توسط روشنفکران را برای دوران گذار این جوامع توصیه می نمودند و شریعتی نیز تحت تاثیر مباحث کنفرانس باندونگ سعی می کرد همین الگو را بر زمینه شیعی نیز تطبیق دهد. سخنران چهارم این پانل آرمان ذاکری بود که درک شریعتی از علوم اجتماعی را در مواجهه با تفکرات مسلط زمانه در دو دهه 50 و 80 شمسی موضوع مطالعه قرار داده بود و به این نکته پرداخته بود که شریعتی در هر دو دوره در برابر ایدئولوژی های مسلط زمانه خود، درک متفاوتی از علوم اجتماعی ارائه می دهد. در هر دو دوره شریعتی و آرایش از یکسو در برابر قدرت مذهب سنتی مسلط از روش علوم اجتماعی دفاع می کند و از سوی دیگر در دهه 50 در برابر علم قطعی و جزمی دانستن مارکسیسم، علوم اجتماعی را علومی تحت تاثیر عالمان آن و نتایج آن را موقت و غیر یقینی می داند. امری که در دهه 80 آرای شریعتی را در برابر لیبرالهایی قرار می دهد که این بار سعی دارند از اقتصاد بازار علمی جزمی و قطعی بسازند.

سخنران پایانی پانل دکتر علیرضا شجاعی زند بود که با تفکیک دو نوع معرفت «دلیلی» و «علتی»، شان روشنفکری را برخورداری هر چه بیشتر از معرفت دلیلی دانست. ایشان سپس با اشاره به برخی از تاثیرپذیری های شریعتی و سروش از زمانه خود، برخی اجزای معرفت این دو متفکر را «علتی» خواند و تاکید کرد که به میزانی که معرفت روشنفکران از معرفت دلیلی فاصله یافته و معرفت علتی می شود، روشنفکر از شان روشنفکری خود فاصله می گیرد و دکتر سروش و دکتر شریعتی نیز در پاره ای موارد از این قاعده استثنا نبوده اند.

چکیده مقالات ارائه شده در این پانل به شرح زیر است :

دکتر علی شریعتی و تناقضات مدرنیته

سید یعقوب موسوی( دانشیار جامعه شناسی دانشگاه الزهرا)، سمیره حاجیانی(کارشناسی ارشد پژوهش علوم اجتماعی)

از جمله مفاهیم و موضوعاتی که در دهه های اخیر مورد نقد و بررسی بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان در حوزه فرهنگی و اجتماعی قرار گرفته، مقوله مدرنیته است. مفهوم فوق مورد بحث رو منقاشه بسیاری از جریانهای نظری و جامعه شناختی قرار داشته و دارد. از جمله آنها می توان به رویکرد نظری و تحلیلی علی شریعتی اشاره و استناد نمود که طی آن او تلاش داشته است در چارچوب نقدهای جامعه شناختی تاریخی و دینی مدرنیته و مدرنیزاسیون را مورد واکاوی جامعه شناختی و تاریخی قرار دهد. در مقام توصیف و تحلیل رویکرد شریعتی می توان الگوهای نظری تبیین کننده مختلفی را مورد بازخوانی قرار داد. در الگوی نظری و تبیینی نوع سنتی، شریعتی به عنوان یک متفکر بومی گرا و نگاه او از نوع انکار و ستیز است و در مقابل، در الگوی نظری تبیینی نوع مدرنیسم، شریعتی متفکر مدرن و وفادار به بنیانهای مدرنیته و نقدهای او زمینه اصلاح بنیادهای درونی آن است. در این میان، برخی از تحلیلگران اندیشه شریعتی را در قالب الگوی پسامدرن مورد ارزیابی قرار می دهند و معتقدند که او نه یک اندیشمند سنتی و نه یک متفکر مدرن، بلکه یک منتقد پسامدرن بود که تا حدی به دلیل مختصات اجتماعی و فکری خویش و تا حدی تحت تاثیر برخی از اندیشمندان غرب از فرارسیدن یک دوره جدید به نام پسامدرن سخن می گوید. برخی نیز نگاه شریعتی را نسبت به مدرنیته غربی از نوع گزینشی دانسته و معتقدند که در بطن آثار شریعتی مدرنیته و سنت تاریخی برخوردار از دو نظام معرفت شناختی است که یکی را بر دیگری نمی توان تقلیل داد. رویکرد نظری شریعتی از نوع تناقض نما و گزینشی است. او بر حسب شرایط و متن مورد بررسی ابعادی از مدرنیته غربی مورد ستایش و بخشهای دیگر آن را در تقابل با وضعیت های نامطلوب مورد انکار قرار داده از آن رویگردان است. با این اوصاف مقاله حاضر با استفاده از روش اسنادی و تحلیلی به دنبال پاسخگویی به این سوال است که جایگاه شریعتی بین کدامیک از الگوهای سنتی، مدرن، پست مدرن و گزینشی قرار دارد. با استناد به آثار شریعتی می توان گفت که شریعتی به عنوان یک روشنفکر نگاه متفاوت و گاه متعارضی درباره غرب و مدرنیته داشته است. شریعتی در زمان خود هم منتقد سنت بود و هم منتقد مدرنیته و در عین انتقاد از این دو رویکرد تلاش کرد سنت اصلاح شده و تجدد انتقادی را جمع کرده و نگاه گزینشی و انتقادی به مدرنیته و غرب مبتنی بر عقلانیت داشته است.

تبیینی از فراز و فرود درک ایدئولوژیک از دین در آرای شریعتی و سروش

علیرضا شجاعی زند(استادیار جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس)

با وجودی که روشنفکران از پیشروان فکری عصر خویشند و بانی برخی تحولات سیاسی و اجتماعی؛ در عین حال فرزند زمانه خویش می باشند. زیرا هم تحت تاثیر گفتمان غالب عصر خود بوده اند و هم درگیر مسائل و نیازهای آن روزگار. همین ویژگی است که آنان را از فلاسفه و از توجیه گران وضع موجود جدا می سازد. شریعتی و سروش از جنبه های مذکور و از حیث داشتن دغدغه های دینی، کمابیش نظیر هم اند؛ در عین حال پیش قراول امواجی گردیده اند که علیه یکدیگر برخاسته است. فراز و فرود درک ایدئولوژیک از دین، به عنوان شاخص ترین معرف فکری این دو روشفکر دینی، همان امواجی است که در فاصله ای کمتر از دو دهه در ایران به پا خاست و اوساط فکری-سیاسی جامعه ایران را متوجه خود ساخت. سوالانی که این مقاله به بررسی و پاسخ آن می پردازد، بدین قرار است :

1- «علل اجتماعی» و «دلایل فکری» رویارو شدن این دو روشنفکر دینی در تلقی از دین چه بوده است؟

2- هر یک از این دو تا تا چه حد از دین یا از گفتمان غالب تاثیر پذیرفته اند؟

در بررسی علل اجتماعی بروز این اختلاف نظر شگرف، به بررسی اوضاع سیاسی روزگار هر یک از آنان در سطح ملی و جهانی و تحولات رخ داده در فاصله آن خواهیم پرداخت. در بررسی دلایل فکری، به سراغ تحولات گفتمانی به وقوع پیوسته در آن خواهیم رفت. عامل اصلی جدایی افتادن میان سروش و شریعتی به مثابه دو متفکر نو اندیش دینی، تاثیرپذیری ایشان از گفتمان های غالب عصر خویش بوده است. به اعتقاد ما چنانچه دین، مرجع و آبشخور اصلی اندیشه های ایشان بود، احتمال بروز اختلاف در این فاصله کوتاه و با این عمق، به مراتب کمتر از این می بود.

تاثیر ترمینولوژی دکتر علی شریعتی بر رادیکالیزم شیعی در انفلاب اسلامی ایران

سیروس عباس زاده (کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران)، سید حسین اطهری (استادیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد)، محمد علی قاسمی (استادیار علوم سیاسی دانشگاه بوعلی سینا همدان)

تاریخ معاصر ایران در دهه های 1340-1350 و همچنین تحولات نظام بین الملل در آن دوره به گونه ای بود که در ایران فراخوانی مکتب اسلام برای ایرانیان که دیدگاه سیاسی داشتند و توجه ویژه به اسلام و مفاهیم آن، به نحوی اعتراض کننده و انتقاد کننده به سیاستهای رژیم پهلوی بودند. در این زمان شریعتی به عنوان عنصری تاثیر گذار بر جامعه و محیط خود سعی کرد با ترمینولوژی اش به بازسازی و بازخوانی مجدد مفاهیم، نمادها و ... بپردازد و به دنبال ارائه یک تفسیر ایدئولوژیک از تشیع، آرمانخواهی رادیکال را به ارمغان آورد تا از سقوط جامعه به ورطه از خودبیگانگی و خود شبیه سازی به هژمونی و جریان فکری غرب جلوگیری کند. این پژوهش با هدف تبیین تاثیر ترمینولوژی شریعتی در تکوین رادیکالیزم شیعی و لذا رسیدن به برداشتی عمیق تر از ماهیت جریانهای مذهبی و رادیکال در دهه های 1340 و 1350 می باشد. در حقیقت شریعتی با ترمینولوژی خود تاثیرگذار بر رادیکالیزاسیون جامعه ایران بوده است. حال سوال پژوهش این است که ترمینولوژی شریعتی چه تاثیری بر نگرشها و گرایشات سیاسی شیعی از دهه 1340 به بعد داشته است؟ در راستای سوال پژوهش، فرضیه نیز چنین است که بازتفسیر مفاهیم کلیدی مذهب تشیع زمینه ساز ظهور رادیکالیزم در اندیشه های سیاسی در ایران دهه 1340 به بعد گردید.

او با ابتکار و خلاقیت اندیشه خود کوشید تا با ترمینولوژی اش به احیای مفاهیم و مضامین تشیع بپردازد و با استفاده از پتانسیل موجود در تشیع به مبارزه با نمادها و مناسبات مدرن رژیم حاکم بپاخیزد و به این ترتیب با سخنرانی های خود بر رادیکال شدن شیعی در دهه های مذکور تاثیر بگذارد. در این پژوهش از روش اسنادی-کتابخانه ای استفاده شده است و ذکر این نکته حائز اهمیت است که روش این پژوهش تحلیلی از نوع تبیین علی است و یافتن تاثیر متغیر مستقل (نرمینولوژی شریعتی) بر متغیر وابسته (رادیکالیزم شیعی) با روش «مدخلیت علی» می باشد. نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که ترمینولوژی مطرح شده از سوی شریعتی و ارتباط آن با رادیکالیزم شیعی در دهه های 40 و 50، جهت بسترسازی برای تکوین و تسریع در پدیده رادیکالیزاسیون و وقوع انقلاب اسلامی حائز اهمیت می باشد، و ظرافتهای فکری و سیاسی جامعه ایران را در جهت شناخت آن مقطع زمانی بهتر توضیح می دهد.

مناسبات میان حکومت و دین در اندیشه شریعتی و سروش

حمید عباداللهی چنذانق(استادیار و عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان)، زهرا شفقت لمر (کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه گیلان)

مجادلات در خصوص نسبت دین و سیاست از بخشهای جدایی ناپذیر روشنفکری دینی در ایران است. در این مقاله سعی شده تا رابطه دین و سیاست در اندیشه دو روشنفکر دینی برجسته یعنی شریعتی و سروش مورد بررسی قرار گیرد. شریعتی با خوانشی «اصیل» از اسلام شیعی، دین را بهترین ارائه کننده برنامه برای اداره دنیای انسانها می داند و به همین دلیل در چارچوب اندیشه «بازگشت به اسلام حقیقی» سیاست را تعریف می کند. او با محوریت «اسلام انقلابی» به بازسازی و مفصل بندی جدیدی از مفاهیم اسلامی می پردازد و از حکومتی دفاع می کند که بتواند اهداف اسلام انقلابی را جامعه عمل بپوشاند، که این اهداف بازگشت به هویت و خود فرهنگی-تاریخی مان، حصول عدالت و کنار رفتن هر نوع تبعیض و رسیدن به وحدت انسانی است. سروش در مقام یک روشنفکر دینی به حضور حداقلی دین در عرصه عمومی، از جمله سیاست اعتقاد دارد. او حکومت را در اصل یک نهاد غیر دینی، که هدف آن تامین نیازهای افراد جامعه است می داند و از حکومت دموکراتیک که عقل جمعی را راهگشای مشکلات جامعه می داند و به حقوق بشر حرمت می نهد دفاع می کند. او معتقد است حکومت دینی، صفت دینی دارد نه ماهیت دینی و تفاوت حکومت دینی و حکومت غیر دینی به نوع جامعه باز می گردد، این دینی بودن یا نبودن جامعه است که بر دینی بودن یا نبودن سیاست و حکومت حکم می راند.

شریعتی و علوم اجتماعی : در میانه‌ی مخالفان و موافقان افراطی (مطالعه‌ تطبیقی مواجهه‌ی شریعتی با ایدئولوژی‌های مسلط دو دهه‌ی 50 و 80، در موضوع علوم اجتماعی)

آرمان ذاکری، (کارشناس ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران)

«علوم» به طور عام و «علوم اجتماعی» به طور خاص از نظر شریعتی، سبب ساز «رهایی» انسان از سلطه‌‌ ساختارهایی است که هر یک به نحوی انسان را به بند کشیده‌اند. بر همین اساس «علوم اجتماعی»، آنگونه که شریعتی به آن می پردازد، در برابر دو جریان فکری اصلی دهه‌ 40 و 50 طرح می‌شود. در ایران از یکسو جریان مذهبی است که در چهره‌های مختلف آن به علوم اجتماعی به عنوان «دانشی ملحد» حمله می‌کند. در خارج از ایران و در کشورهای اسلامی، آرای شریعتی به سبب گرایش به «علوم اجتماعی» در برابر آراء متفکرانی چون سید قطب قرار می‌گیرد و قرابت ترجیحی خود را در روش با متفکرانی چون علی عبدالرزاق و بعدتر سیدحسین العطاس می‌یابد.

از سوی دیگر «مارکسیسم ایرانی-روسی» که در قامت دانشی خدشه ناپذیر، از به اصطلاح علم مارکسیسم، «معبدی مقدس» می‌سازد. مارکسسیسم، به عنوان ایدئولوژی مسلط جهانی در آن دوران به خصوص در شکل دولتی خود بیش از هر تفکر دیگری مدعی علم بود.

سه دهه بعد، در دهه‌ 80، علوم اجتماعی شریعتی بار دیگر خود را در برابر دو جریان اصلی زمانه می‌یابد. این بار ایدئولوژی لیبرال متکی بر اقتصاد بازار است که به عنوان ایدئولوژی مسلط دوران، از علماقتصاد، «معبدی مقدس» می سازد. مذهب راهیافته به حکومت نیز در پیوند با بخشهای مهمی از روحانیت سنتی، در تداوم گذشته‌ی خویش، به علوم اجتماعی به مثابه «دانش ملحد» حمله‌ور می‌شود. در خارج از ایران این بار جریانات سلفی هستند که عمدتا نیروهای خود را از میان «مهندسین» بر می گزینند و در «دوری»، «هراس»، «بیگانگی» یا «ستیز» با علوم انسانی، راه خشونت و تکفیر می گشایند.

 شریعتی موضع همه‌ی این جریانات در برابر علوم اجتماعی را نقد می‌کند و متقابلا مورد حمله‌ی آنها قرار می‌گیرد. شریعتی که علوم اجتماعی را نه «معبدی مقدس» می داند و نه «دانشی ملحد». مطالعه‌ی تطبیقی مواجهه‌ شریعتی با جریان‌های ایدئولوژیک مسلط دو دهه‌ 50 و 80، در نسبت با علوم اجتماعی، موضوع این مقاله خواهد بود.