یک جنبش و چند پاسخ
ذهنها اغلب درگیر این است که اعتراضات جاری به کجا میانجامد؟ و کم تر میپرسند این اعتراضات چیست؟ و از کجا آمده؟ اما این سه پرسش ماهیتا درهم تنیده اند. سرانجام این اعتراضات وابسته به سرچشمه و چسیتیِ آن است. نگاههای مختلفی به اعتراضات وجود دارد و این نگاهها باتوجه به علایق افراد اغلب تقلیل گرایانه اند؛ و اعتراضات را به یک یا چند جنبه آن محدود ساخته و معنا میکنند. لازمه درک این اعتراضات در نظر گرفتن بستر کلی ملی و بین المللی و توجه عمیق به بافت تاریخی و اجتماعی تکوین و توسعه و تداوم آن است. اعتراضات اکنون چنان گسترده و عمیق شده که از سطح «اتفاق » یا «حادثه گذرا » فراتر رفته و هم چون «پدیدۀ اجتماعیِ تام ،» کلیت جامعه و سیاست و تاریخِ ما را درگیر خود ساخته است. پدیدههای اجتماعیِ تام، لایههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به هم میبافند و پیوندی محکم و هستی شناختی میان همۀ لایهها ایجاد میکنند. نظریه پردازانِ اجتماعی برای فهم این پدیدهها از مفهوم «کلیت » و «فرهنگ » استفاده میکنند. کلیت بیان کننده این است که لازمه فهم اجزاء، فهم نسبت هر جزء با کلیت آن است. برای فهم این اعتراضات لاجرم نیازمند درکی از «کلیت » آن هستیم. کلیت اعتراضات اخیر را مفهوم «جنبشهای اجتماعیِ جدید » بیان میکند؛ مانند جنبش زنان، جنبش محیط زیست گرایان، جنبش مهاجران، جنبش دانشجویی، جنبش سبک زندگی، جنبش عدالت خواهی و جنبشهای مدنی دیگر با «انقلابهای سیاسی » در معنای کلاسیک آن تفاوت دارند. این جنبشها را نه احزاب و نه ایدئولوژیهای سیاسی کلاسیک، بلکه مجموعه کنش گریها و مطالبات گروههای اجتماعی زنان، دانشجویان و فعالان مدنی متعدد شکل داده و به پیش میبرند. اعتراضات اخیر دست کم تا این لحظه «جنبشِ جنبش هاست ». این جا میکوشم این دیدگاه را به طور اجمال شرح دهم.
جنگِ روایت ها
دو روایتِ رقیب از اعتراضات فعلاً با یک دیگر میجنگند. روایت رسمی جمهوری اسامی ایران، این اعتراضات را «اغتشاش » مینامد و ریشهها و شاخههای آن را «دشمنانِ » حکومت میداند؛ دشمنانی که عمدتاً خارج از ایران اند و از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی بر روی نارضایتیهای اقتصادی و اجتماعی شهروندان بنزین میپاشند تا زمینه «تغییر حکومت » را فراهم سازند.
هدف این روایت، «مدیریت بحران » و خاتمه دادن به آن در کم ترین زمانِ ممکن است. این روایت که از طریق مقامات، رسانهها و حامیان حکومت بیان میشود، میکوشد این اعتراضات را گذرا، کم اهمیت، بدون نتیجه و توطئه دشمنان نشان دهد. روایت دیگر، روایت رقیبِ حکومت است که اعتراضات را «انقلاب مردمی » علیه حکومت میداند و ریشهها و شاخههای آن را تضاد ساختاری فلسفه و ایدئولوژی حکومت با مردم میشناسد و معتقد است مردم و معترضان، خواهانِ تغییر رژیم اند و از اصلاحات ناامید شده و میخواهند حکومتی سکولار و دموکراتیک ایجاد شود و شعار محوری اعتراضات را «زن، زندگی، آزادی» میداند. در این روایت، انقلابی تمام عیار در حال وقوع است و میکوشد شعلههای اعتراضات را روشن نگه دارد و اعتراضات را امری ریشه ای، پایدار و خاموشی ناپذیر و همگانی میداند. این دو روایت اگرچه برخی واقعیتها را گزینشی برجسته میسازد، اما هدف آنها توضیح واقعیت اعتراضات نیست و هر دو جانب داریهای سیاسی دارند که مانع از فهم چیستی، چگونگی و چرایی و حتی سرانجام این اعتراضات میشود. نیازمند روایت سومی هستیم که نسبتاً بی طرف و مستقل تر باشد.
روایت سوم: اما روایت دیگری نیز وجود دارد که اعتراضاتِ جاری را «جنبش » میداند و میکوشد نشان دهد این جنبش مانند دیگر جنبشها «خواهان تغییر» است، ایدئولوژی و کنشگرانی دارد و از وضع موجود ناراضی ست و بر زمینههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در سطح داخلی و جهانی شکل گرفته است. این جنبش ابتدا «شورش شهری » بود که در واکنش به مرگ مهسا امینی آغاز شد، اما به سرعت «جنبش فراگیری » شد و از 26 شهریور تاکنون استمرار دارد. به عنوان جنبش، «ایدئولوژیِ دموکراسی خواهی » دارد؛ خواهانِ تغییرات بنیادین در حکمرانی ست؛ در بستر «جامعه ای رسانه ای شده » و «شبکه ای » سازماندهی میشود؛ و گروههای متعدد اجتماعی، کنش گران جنبش اند؛ به ویژه زنان و نسلهای جوان تر در آن نقش اصلی را ایفا میکنند. در این جنبش «افراد» بیش از «احزاب»؛ و «مطالبات فرامادی» بیش از «مطالبات مادی» اهمیت دارد. این جنبش هم چنین ماهیتا تاریخی و فرایندی ست؛ و ریشه در تحولات ساختاری در جامعه ایران دارد و برآیند «تناقضات ساختاری در ارزشها و نگرشهای سنتی و مدرن است».
جنبشها پدیدههای نوظهوری نیستند و سراسر قرن بیستم تا امروز اغلب کشورها درگیر جنبشها بوده و هستند. جنبش هایی که ثبات و پایداری سیاسی کشورها را به هم میریزند، هزینه سنگینی دارند و زندگی فردیِ تک تک شهروندان و سرشت و سرنوشت جمعی ملتها را دگرگون میکنند. همین کفایت میکند برای کوشش در فهم این جنبش ها. جنبش اعتراضی ایران، برآیند و تلفیق «جنبشهای اجتماعی جدیدی »ست که طی دهههای اخیر در ایران و دیگر کشورهای جهان رایج شده اند. نخستینِ اینها «جنبش زنان» است. این جنبش در ایران از انقلاب مشروطیت آغاز شد و در هر دوره ای از تاریخ معاصر ایران شکل و شمایل ویژۀ تاریخی متناسب با زمانه و زمینه اش را پیدا کرد. آرمانِ مشترکِ جنبشِ زنان در همۀ کشورها دفاع از حقوق زنان و مبارزه برای ایجاد برابری و عدالت جنسیتی ست. در جنبش اعتراضی جاری، جان باختن دختری جوان این ظرفیت نمادین را داشت که فعالان حقوق زنان را وارد میدان کند و مطالبات تاریخی و سیاسی زنان از جمله مسئله حجاب را مجدداً در حوزه عمومی در پیشخوان و ویترین اعتراضات قرار دهد. اما مسئله حجاب صرفا نمادی ست از کل مطالبات زنان و درگیر کردن تمام جامعه و مردان با مسئله حقوق زنان و برابری جنسیتی.
دومین جنبش اجتماعیِ جدید که در جنبش اعتراضی درگیر است؛ «جنبش سبکِ زندگی »ست. این جنبش، خواهانِ به رسمیت شناختنِ تفاوتها و سلیقههای گروههای گوناگونِ اجتماعی ست. فرایندهای «مصرفی شدن»، «رسانه ای شدن » و «جهانی شدن » تغییرات مهم و معناداری در جامعه ایران شکل داده اند. این فرایندها تحولاتِ آشکاری در ارزشها و نگرشهای افراد، به ویژه نسل جوان، ایجاد کرده اند و میل به فردیت و خودمختاری و خودهویتی را در آنها به شدت تقویت کرده اند. گرایش گسترده ای میان این افراد برای خودتحقق بخشی و خودمختاری در زمینه انتخابهای فردی شان در مدیریت بدن، مصرف فرهنگی و زیبایی شناختی وجود دارد. حکومت ایران در دهههای اخیر با «سیاستِ فرهنگیِ هویت ساز » حول محور هویت شیعی- انقلابی، آزادیهای مدنی و فردی را کنترل میکرد. این سیاست، کشمکشها و برخوردهای شدیدی با ذائقههای فردی، سلیقههای مصرفی و گرایشها و نگرشهای در حال ظهور جامعه داشت. این کشمکشها بیش از هر چیز در مسئله حجاب بروز و ظهور عینی داشت و تنشهای گشت ارشاد با زنان گاه و بی گاه علنی میشد؛ اما کلیتِ واقعیت، محدود به پوشش زنان نبود و این تنش حوزههای مصرف فرهنگی و سبک زندگی را به طور کلی شامل میشد. جنبش سبک زندگی در شعار «زن، زندگی، آزادی » و برخی شعارهای دیگر معترضان انعکاس دارد.
سومین جنبش تأثیرگذار در اعتراضات اخیر «جنبش کودکی و نوجوانی » ست. در دهههای اخیر کودکی مسئله جهانی شده و گروه سنیِ تا هجده سال، فرهنگ کودکیِ تازه ای را خلق کرده است. این نسل که از طریق رسانهها و فضای مجازی بالیده است، تصوری متمایز از نسلهای پیشین از مقولات بنیادی چون بدن، لذت، جامعه، خانواده، ارزشها و نگرشها دارد. این نسل نمیتواند با ارزشهای سنتیِ بزرگ سالار و مردسالار کنار بیاید و خواهانِ عاملیت و فردیتِ بیش تری ست. سرمایههای نمادین و سرمایههای نسلی این کودکان و نوجوانان متمایز از برنامه درسی رسمی مدارس است و سیاست آموزشی را مغایر خواستهها و نیازهای خود میداند. این موضوع به ویژه برای دختران، شدت و اهمیت بیش تری دارد. تعارضات میان این نسل با سیاست آموزشی و فرهنگی حاکم، آنها را به کشمکشهای اجتناب ناپذیر سوق میدهد. مشارکت این نسل در اعتراضات اخیر جلوه ای از این کشمکش است.
جنبش دموکراسی خواهی » چهارمین جنبش فراگیری ست که جهان از نیمه قرن بیستم با آن درگیر است و در ایران نیز عمیقا اثرگذار بوده و هست. انقلاب اسلامی متأثر از این جنبش بود و به همین دلیل «جمهوریت » جایگزین سلطنت شد و در قانون اساسی سازوکارهای گوناگونِ جمهوریت در کنار اسلامیتِ نظام سیاسی درج شد؛ اما این بعُد از ساختار حکومت عملا با فراز و نشیب هایی همراه شد و خواسته جامعه برای دموکراسی و آزادی نتوانست به میزان و شیوه قابل قبول و موثر در نظام حکمرانی تحقق یابد. نه تنها ساختار حزبی و مشارکتِ نهادینه به طور موثر شکل نگرفت، بلکه مشارکت مشروط نیز در آخرین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری به حداقلِ چهاردهه اخیر کاهش یافت.
«جنبش عدالت خواهی» یکی دیگر از جنبشهای اجتماعی فراگیر و جهانی در دهههای اخیر است. این جنبش در کشورهای گوناگون معانی و مصادیق خاص خود را دارد. جنبشهای ضدسرمایه داری و ضدجهانی شدن و ضدنئولیبرال جلوه هایی از جنبش جهانی عدالت خواهی ست. در ایران نیز مسئله نابرابری ها، فقر، گسترش فسادها و ظهور طبقه یا گروه ثروتمندان بزرگ که تحت سیاستها و رانت ها، بخش بزرگی از سرمایههای اقتصادی را تصاحب کرده اند، به شدت خشم گروههای فرودست جامعه را برانگیخته است. در جنبش اعتراضی اخیر اگرچه شعارهای اقتصادی مطرح نمیشود، اما خواهی نخواهی ناراضیان اقتصادی و وجود بحرانهای مادی، زمینه ساز و انگیزه بخشِ معترضان است. این موضوع به ویژه برای جوانان که محروم هستند و آینده ای روشن از نظر اشتغال و مسکن و نیازهای حیاتی شان نمیبینند، بسیار مهم است.
«جنبش دانشجویی» از دیگر جنبشهای اجتماعی بزرگ قرن بیستم است. این جنبش در ایران ریشههای تاریخی و فرهنگی دارد. دانشجویان در انقلاب اسلامی نقش مهمی داشتند و در دوره پساانقلاب نیز همواره این جنبش زنده بوده و به ویژه در سال ۱۳۷۸ اثرگذار بود. جامعه ایران اکنون چهارده میلیون دانش آموخته و سه میلیون دانشجو دارد. این جمعیت بزرگ متأثر از ارزشها و نگرشهای فرهنگی علم مدرن اند و انتظارات و ذهنیت جمعی مشترکی دارند که بسیاری از آنها را در مقابل ایدئولوژی دینیِ حاکم قرار میدهد. علاوه بر این، دانشجویان عموما نسل جوان و دیجیتال اند و شکافهای جنسیتی، نسلی و دیجیتال میان آنها و نظام سیاسی، موجب نارضایتی عمیق آنها میشود. سنت تاریخی جنبش دانشجویی نیز وجود دارد که الهام بخش دانشجویان برای فعالیت سیاسی ست. بحرانها و چالشهای درونیِ نظام آموزش عالی نیز نارضایتی دانشجویان را تشدید میکند. مجموع این عوامل، جنبش دانشجویی را شعله ور ساخته و در صف اعتراضات قرار داده است.
سایر جنبشهای اجتماعی جدید مانند جنبش مهاجران، که بیرون از مرزهای جغرافیایی کشور صدای جنبش اعتراضی را جهانی ساختند، جنبش محیط زیست گرایی جنبشهای قومی و مدنی نیز در جنبش اعتراضی کنونی اثرگذارند و میتوان رد و نشانها را در شعارها و گفتمان جنبش اعتراضی مشاهده کرد.
در مجموع میتوان وجه مشترک همه جنبشهای جدید را در فرهنگی بودن آنها دید. مطالبه اصلی جنبشهای جدید در ابتدا و ضرورتا سیاسی نیست و بیش از این که خواهان جایگزینی نظام سیاسی بدیل به جای نظامهای سیاسی موجود باشند، خواهان تغییرات ساختاری در حکومتها هستند؛ تغییراتی که مطالبات آنها را به نحو واقعی و موثر تأمین کند. این جنبشها به صورت جنبش اعتراضی ظاهر میشوند و خواهانِ به رسمیت شناختنِ تفاوت ها، هویت ها، فرهنگها و ارزشهای همه گروههای موجود در جامعه اند. سرنوشت این جنبش به واکنش نظام سیاسی به آن وابسته است. همان طور که اشاره شد، جنبشهای اجتماعی جدید ریشههای تاریخی و جهانی دارند و به سادگی آرام نمیشوند؛ مگر این که جامعه در مسیر تحقق مطالبات این جنبشها حرکت کند. نظامهای سیاسی در صورتی پایدار میشوند و میمانند که تطابق و سازگاری لازم با مطالبات این جنبشها را نشان دهند و راههای تحقق تدریجی آنها را باز کنند. این موضوع برای ایران اهمیتی مضاعف دارد، زیرا نظام سیاسی مجموعه تنشهای بین المللی و منطقه ای یز دارد و کشورهای رقیب و متخاصم با ایران از هر فرصتی برای تضعیف و بی ثباتی سیاسی آن استفاده میکنند. در جنبش اعتراضی اخیر نیز نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت. عمل کرد برخی رسانههای فارسی زبان آشکارا نشان دهنده همین واقعیت است، اما چیزی که اهمیت دارد عمل کردهای سایر کشورها نیست، بلکه مطالبات گروهها و جنبشهای اجتماعی ست؛ زیرا در صورت تحقق این مطالبات، رسانهها و کشورها نمیتوانند در جامعه نفوذ کنند و زمینه بی ثباتی و شورش را فراهم سازند.
نظام سیاسی برای مواجهه با جنبشهای اجتماعیِ جدید نیازمند چرخش گفتمانی ست که درکی واقع بینانه و هم دلانه از این جنبشها به دست آورد و با زبانی تازه، نظام حکمرانی را معطوف به گسترش آزادیهای مدنی، آزادی بیان، سیاست تفاوت و تقویت ارزشهای دموکراتیک و ارتقای مشارکت سیاسی و اجتماعی همه گروهها کند. شرح و تحلیل دقیق این چرخش گفتمانی، موضوع سخن در این جا نیست؛ اما اگر تحلیل اعتراضات به مثابه جنبش فرهنگی درست باشد، بدون چرخش گفتمانی نمیتوان پایداری سیاسی ایجاد کرد. ممکن است با روشهای امنیتی، اعتراضات اخیر را از خیابانها جمع کرد، اما قطعا نمیتوان از این طریق پاسخ پایدار به جنبشهای اجتماعی جدید داد. آینده این جنبش را گفتمان رسمی حاکم تعیین میکند؛ هر قدر گفتمان رسمی از پذیرش اعتراضات پرهیز و به روشهای امنیتی و نظامی بیش تری اتکا کند، گفتمان جنبشی اعتراضی بیش تر به مقابله خشونت بار سوق مییابد. جنبش اعتراضی کنونی نیز ابعاد نرم تر و آرام تری میداشت اگر طی دهههای اخیر صداهای جامعه و گروههای اجتماعی شنیده و اصلاحات و سازگاریهای ضروری در زمان مناسب انجام میشد. طرد و انکار این صداها در نهایت نمیتواند واقعیت وجود آنها را از بین ببرد. واضح است که برای نظام سیاسی حاکم در موقعیت کنونی، انجام اصلاحات ساختاری در مرز ناممکن قرار دارد؛ اما بعید میدانم ثبات و پایداری سیاسی بدون انجام این اصلاحات امکان پذیر باشد. حتی در صورت خاموش شدن خیابان ها، دیر یا زود جنبش اعتراضی مجدد شعله ور میشود و شاید نوبت بعد جنبش انقلابی شکل بگیرد و بحرانهای بزرگ و لاینحل ایجاد شود.