یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها

شمیم شرافت

در صورتی که قصد بررسی انواع نگاه‌های انتقادی به نظام درمان و تولید دانش را در جامعه‌شناسی داشته باشیم، به دو جریان اصلی برمی‌خوریم. جریان چپی که نه تنها نظام پزشکی و درمان را نظامی رهایی‌بخش نمی‌داند، بلکه به نظر آن این نظام بیماری‌زا هم هست. چراکه برمدار منطق درآمدزایی در حرکت است و تولید بیماری هم یک صنعت درآمدزا است. نویسندگان کتاب حاضر را می‌توان در این جریان دید. جریان دوم جریانی ایجابی است که از دل همین جریان اول شکل گرفته است، اما صرفا به نقد نپرداخته و تزهایی برای رهایی‌بخشی هم ارائه می‌کند.

ایلیچ یکی از منتقدان جریان اول است. نقد ایلیچ به همه‌گیری بیماری یا به تعبیر دیگر بیماری‌زایی است. از نظر ایلیچ تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان صنایع دارو و درمان با ایجاد وحشت از مرگ و بیماری، جامعه را ترویج به مصرف می‌کنند. او تاکید می‌کند که با اینکه پزشکی در بهبود بیماری‌های عفونی نقش داشته، اما در پیکار با بیماری‌های همه‌گیر ناکام شده. یکی از مهم‌ترین علل پیدایش بیماری‌ها به زعم ایلیچ عوامل محیطی مانند تغذیه، مسکن، آب سالم، هوای پاک، شیوه زندگی و بهداشت است. ما شاهد افزایش میزان بیماری در کشورهای کم‌تر توسعه‌یافته، در شهرهایی با هوای آلوده، در نقاطی از شهر یا روستا که فاقد آب آشامیدنی سالم هستند یا بخاطر تغذیه نامناسب هستیم. پس اینجا سرنخی هست که گم شده و کسی به آن توجه نمی‌کند و آن هم پیشگیری، بهبود سبک زندگی، بهبود تغذیه و در مجموع سواد سلامت و ارتقای سلامت افراد است.

ایلیچ از لفظ تندرستان خودبیمارپندار در بیماری‌زایی استفاده می‌کند. یعنی در جامعه‌ پزشکی شده شما توسط انواع خطرهای بیماری بمباران می‌شوید و در هر لحظه بیماری در گوشه‌ای در کمین شما است. در پزشکی آفت‌زا، ایلیچ به دو آفت ناشی از پزشکی اشاره می‌کند که یکی بیماری‌هایی است که ناشی از دخالت‌ در بدن ما است، مثل انواع قصورها و دیگری آفت تحریک افراد به ترس از بیماری. ایلیچ پدیده برداشتن رحم در زنان را مثال می‌زند. مثالی که نویسندگان کتاب هم در زمان خود حدود 50 سال بعد هم به آن پرداخته‌اند. ایلیچ اشاره کرده است که در دهه 70، در یک سال، در 35 بیمارستان خصوصی لس‌آنجلس 6284 زن رحم خودشان را برداشتند، که 88.5 درصد آن، یعنی 5558 عمل بدون ضرورت و غیراضطراری بوده است. مسئله‌ای که 50 سال بعد هم در کتاب هم به آن اشاره شده و ذکر شده که در ایالات متحده حدود 200 هزار زن در سال، رحم خودشان را برمی‌دارند. تعداد زیادی این کار را برای پیشگیری از سرطان انجام دادند. در حالی که هر سال فقط 14 هزار زن بخاطر این سرطان جان خود را از دست می‌دهند. ایلیچ می‌پرسد: «اگر پزشکی نمی‌تواند بیماری را معالجه و دردی را درمان کند، پس تشخیص بیماری به چه درد می‌خورد؟» انسان مدرن در بیمارستان زاده می‌شود، در بیمارستان معالجه می‌شود و همانجا هم می‌میرد. اینگونه نهادهای عظیم و ماشین‌های غول پیکر، محصول تراکم سرمایه و تعمیم روابط سوداگری، انسان را از اساسی‌ترین حق حاکمیت خودش محروم کرده و زندگی او را تنظیم می‌کنند.

ایلیچ به خوبی اشاره می‌کند که صنعتی در کار است و این صنعت برای اینکه چرخش بچرخد، نیاز به بیماری‌زایی دارد که در نتیجه آن، تولید ثروت مادی و خدمات بیشتر می‌شود. در واقع هزینه برقراری این صنایع و سازمان‌ها جزء تولید ملی ناخالص کشورها است و نشانگر ثروتمند شدن آنها است. پس اگر روزی برسد که تعداد بیماران کاهش پیدا کند، یا از بین برود، درب یکسری از این کارخانه‌های عظیم تخته خواهد شد و ما همچنان در انتظار آن آینده نزدیکی هستیم که سرطان درمان شود! نکته‌ای که در کتاب هم به آن اشاره شده و از وعده وعیدهای پایان سرطان طی 20، 30 سال اخیر گفته شده است.

ما نیاز به بازاندیشی در شاخص‌های تندرستی و بیماری داریم. دستگاه درمان در جهان سرمایه‌داری فعلی گسترش پیدا کرده و قدرتمند و البته انحصاری شده است و شکست این انحصار و قدرت نیازمند دگرگونی سیاسی و فرهنگی است. یکی از راه‌های مواجهه با اختاپوس‌های درمان، سواد سلامت است. در صورتی که از اسطوره‌ها، معماها و اعمال اسرارآمیز حوزه پزشکی به نوعی تقدس‌زدایی شود، زمانی که اطلاع‌رسانی شفاف درخصوص درمان‌های ارائه شده وجود داشته باشد و در صورتی که آموزش پزشکی و سلامت و بهداشت در سراسر کشورها عمومی و همگانی شود، با شهروندانی مطالبه‌گر سروکار خواهیم داشت که تبدیل به موش‌های آزمایشگاهی سیستم درمان نخواهند شد. مسئله‌ای که در کتاب اشاره شده، پنهان‌کاری همین شرکت‌های تولید واکسن است که هرجا نویسندگان کتاب از آنها درباره علل دیگر بیماری غیر از ویروسی که در پی کشتارش هستند پرسیدند، هرجا خواهان اطلاعات بیشتر برای آگاهی مردم از علت بیماری و یا واکسن تجویزی شدند، به در بسته خورده‌اند.

چناچه از یافته‌های محققین کتاب برمی‌آید ما با یک سرمایه‌داری عظیم در صنعت شیفتگان ویروس سروکار داریم که با در اختیار داشتن عناصر مهم و تاثیرگذار همچون پایگاه علم و پایگاه رسانه قدرت تولید دانش و انتشار آن را در اختیار دارند.

و البته باید به آثار فوکو هم در این حوزه پرداخته شود. به زعم فوکو قدرت، بدن افراد را از طریق آموزش و نظم دادن به محیط زندگی تحت تاثیر قرار می‌دهد و به همین دلیل می‌توانیم از زیست قدرت یا زیست سیاسی حرف بزنیم که بر بدن‌های ما اعمال می‌شود و در نظم خودش آن را سازمان می‌دهد. در بیماری‌های همه‌گیر این مسئله بیشتر مشخص می‌شود. در بیماری‌های همه‌گیر مثل کرونا، یک جور پلیسی شدن و قوانینی هست که برای جلوگیری از همه‌گیر شدن بیماری‌ها ایجاد می‌شود و حالا نظام دانش با کمک قانون به عرصه‌های مختلف زندگی بیماران و غیربیماران نفوذ می‌کند. مقررات بهداشتی تعیین می‌کنند که مردم چطور غذا بخورند، لباس بپوشند و از تماس با دیگران پرهیز کنند. در دوران کرونا نبرد سرمایه‌دارانه برای ماسک و بعد از آن واکسن خودش را نشون داد. جنگ واکسن‌ها در سراسر جهان و نحوه توزیع آن در میان ثروتمندترین کشورها حاکی از این تولید و توزیع دانش انحصاری است. جایی که اخلاق علمی زیرسوال می‌رود و نگاه اقتصاد سیاسی درمان حاکم می‌شود.

ما به تازگی همه‌گیری کرونا را تجربه کردیم که در کتاب هم به آن اشاره شده است. یکی از چهره‌های تاثیرگذار و نجات‌بخش در این زمان (در رسانه‌های عمومی) بیل گیتس بود. بیل گیتس متخصص بهداشت عمومی یا پزشک، دانشمند حوزه درمان یا داروساز نیست. اما سرنوشت سلامت بسیاری از افراد در سراسر نقاط جهان را تعیین می‌کند. گیتس مصداق بارز انحصار دانش و رسانه است. چطور؟ گیتس سرمایه پوشش جهانی رادیو ملی آمریکا NPR را تامین می‌کند، سرمایه وبسایت Our World in Data را تامین می‌کند که البته رصد آخرین آمار و تحقیقات ویروس کوید-19 را در دوران همه‌گیری کرونا بر عهده داشت. گیتس سرمایه بی‌بی‌سی درخصوص مسائل بهداشت جهانی را تامین می‌کند. پوشش خبری سلامت ان‌بی‌سی و... در واقع حوزه‌ای در سلامت جهانی نیست که گیتس در آن سرک نکشیده باشد. او حتی یکی از بنیادهای مهم حوزه سلامت یعنی Gavi را نیز راه‌اندازی کرده است. هدف Gavi با مشارکت بخش خصوصی در سطح جهانی و دولت‌ها و شرکت‌های دارویی بزرگ آن است که بازاری برای واکسن و دیگر محصولات ایمن‌سازی ایجاد کند. حتی خود سازمان بهداشت جهانی هم وابسته به بودجه بنیاد بیل و ملیندا گیتس است! چون این بنیاد بعد از دولت ایالات متحده، بیشترین کمک مالی را به آن می‌کند! حضور گیتس در عرصه تولید واکسن سرمایه او را چند برابر کرده و تعجبی هم ندارد که در دوران کرونا، سروکله‌اش پیدا می‌شود.

ایلیچ در زمانه‌ای زندگی می‌کند که پیشرفت پزشکی را مدیون بیولوژی و زیست‌شناسی و واکسن می‌داند. اما وقتی کتاب حاضر را مطالعه می‌کنیم و صنعت پرسود واکسن را بررسی می‌کنیم می‌بینیم که چطور این دانش توانسته است هرچیزی در دل خودش را به عنصری برای سرمایه تبدیل کند. در واقع واکسن که ظاهرا با هدف پیشگیری ایجاد شده، با تکامل سرمایه‌داری و رشد قدرتش، تبدیل به صنعتی پرسود شده که برایش ویروس تولید می‌شود تا ساخته شود و در واقع از هدف اصلی که براش ایجاد شده فاصله گرفته که البته این خاصیت سرمایه‌داری است که هرچیزی را به ضد خودش بدل می‌کند. واکسنی که با هدف پیشگیری می‌تواند پدیده‌ای کاملا اخلاقی باشد، به یک گاو شیرده تبدیل می‌شود. مثل پزشکی بیماری‌زا و غیره و غیره. چون زمانی که ماهیت براساس تولید سود باشد، بحث اخلاق درمان نادیده گرفته می‌شود و البته این ساختار با خودش تعارض منافع را هم به همراه دارد. اینکه سرمایه‌داری و منطق سود، خودش را سوار نظام پزشکی می‌کند، چون واکسن و میزان فروش آن در سطح جهانی است به بهترین جایی تبدیل می‌شود که می‌توان روی آن سرمایه‌گذاری کرد. درصدی از آنچه واکسن هست، مثل عمل‌های جراحی غیرضروری است. نفی واکسن به صورت کلی، مثل نفی جراحی به صورت کلی است. ما نمی‌توانیم ضرورت جراحی را در بسیاری موارد انکار کنیم، اما سوار شدن منطق سرمایه روی آن است که فساد ایجاد می‌کند. فرق اساسی واکسن با جراحی در این است که وقتی واکسن پروپاگاند می‌شود، به عنوان چیزی برای همه پروپوگاند می‌شود. حالا آیا این کار ضرورت دارد؟ در این زمینه باید از پزشکان، ویروس‌شناسان و… بخوایم که اگر واکسن را به صورت امری همگانی نبینیم چه خواهد شد.

دانشمندانی هم هستند که در رقابت برای کشف جدید، دریافت نوبل، دریافت امتیاز و در همدستی با شرکت‌های عظیم تحقیقاتی و تولید واکسن و دارو تولید علم را تحت سیطره خودشان قرار دادند و علمی تولید می‌کنند که سوگیری دارد و بعد در همدستی خودشان با رسانه‌ها به توزیع این دانش به زبان ساده و البته ترسناک اقدام می‌کنند. ایجاد شبح بیماری‌های واگیردار، شبح مرگ در جامعه، کاری است که این رسانه‌ها انجام می‌دهند و البته در آن موفق هم هستند و ما باز هم می‌رسیم به سواد سلامت که می‌تواند مطالبه‌گری درخصوص داده‌های دریافتی از بمباران اطلاعاتی موجود را افزایش بدهد و آن را زیر سوال ببرد.

ما باید به خاطر داشته باشیم که این جامعه است که سلامت و صحت را به حد مطلوب برای افراد تامین می‌کند و بجای اینکه آن را به دستگاه عظیم درمانگران حرفه‎ای بسپارد، در میان تمام افراد وسایل و مسئولیت پاسداری از تندرستی را توزیع می‌کند تا خودشان بتوانند با بیماری مقابله کنند. افراد تندرست طب‌زده نیستند، بلکه کسانی هستند که در خانه‌های سالم زندگی می‎کنند، خوراکی سالمی می‎‌خورند و در محیطی زندگی می‌کنند که می‌توانند فرزندان خود را پرورش بدهند، کار کنند و دست آخر هم بمیرند. پس نباید مسئولیت از دولت‌ها برای ایجاد جاده‌های ایمن (آمار تصادفات رانندگی و کشته‌های حاصل از آن هر روز در حال افزایش است و کاری هم برایش انجام نمی‌شود! انگار که ما به واکسنی برای این تصادفات هم نیاز داریم، عرصه‌ای که سودآور نیست و نیازی به بهبود نداره)، آب سالم، هوای پاک (درمان سرطان ریه سودآورتر از جلوگیری از اقدامات کارخانه‎‌ها، خودروهای فرسوده و چه و چه و چه است) و... برداشته بشه.

باید به خاطر داشته باشیم که این انتقادات، به پزشکانی که با حفظ اخلاق پزشکی به دنبال اجرای رسالت پزشکی خودشان هستند، وارد نمی‌شود. مشکل بر سر یک سازوکار است. یک سازوکار کاپیتالیستی که بعد از تسخیر حوزه‌های مختلف زندگی، حوزه سلامت و درمان و البته تولید دانش پزشکی را هم تحت سیطره خودش گرفته و همانطور که در جامعه مصرفی به تولید اقلام مصرفی برای فروش بیشتری می‌پردازد، به تولید دارو، واکسن و بیماری بیشتر برای کسب سود هم می‌پردازد.

بعد از مرور تفکرات جریان اول انتقادی به نظام درمان و سلامت، می‌توانیم به جریان دوم که از دل جریان نقد سرمایه‌داری سلامت بیرون آمده بپردازیم. جریانی که بیشترین تاکید را روی پیشگیری دارد. شاخه‌های پیشگیری و بهداشت، دانشکده‌های بهداشت و تغذیه و مراکزی این چنین زاده این نقد هستند. در واقع اگر فرض کنیم جریان انتقادی (که نویسندگان کتاب را هم می‌توان در این جریان دید) اساسا نقد را روی میز می‌گذارند، اما جریان دوم که یک جریان ایجابی هست با پیش‌فرض انتقادات مطرح شده و از دل آن به دنبال ایجاد نهادهایی برای بهبود سبک زندگی، ترویج بهداشت و.. است. اما متاسفانه قدرت لازم را ندارد چون سرمایه‌داری پزشکی از تاریخ شکل‌گیری خودش تاریخ ثروت بوده و قدرتمند است. می‌توان گفت این جریان هرچند ضعیف، اما می‌تواند قدرتمند شود. ایجاد جریان‌های غیررسمی با کمک ان‌جی‌اوها، نهادهای مردمی، کمون‌های سلامت و نهادهایی که از دل خود مردم و برای مردم زاده شدند و می‌توانند با گسترش خودشان رسانه خودشان را هم شکل بدهند و با گسترش سواد انتقادی سلامت و زیرسوال بردن اقدامات دولت‌ها و شرکت‌های ابرقدرت امکان نه تنها نفی بلکه شرایط ایجابی را هم فراهم کنند.

ما در حال حاضر با دانشی سروکار داریم که وظیفه‌ اخلاقی خودش را که تولید حقیقت بوده زیرپا گذاشته و در واقع خودش را فروخته است. حالا آنچه کتاب مطرح نکرده و کاری که کرده صرفا قدم گذاشتن در حوزه اول، یعنی حوزه انتقادی بوده و وارد بحث ایجابی نشده. ما الان به دانشی نیاز داریم که حقیقت را به ما بگوید. آیا تولید چنین دانشی اصلا ممکن نیست؟ من معتقدم که جریان دوم، یعنی جریان علم مبتنی بر پیشگیری همین نقش را ایفا می‌کند و نباید نادیده‌ گرفته شود. بلکه باید به توانمندسازی آن کمک شود. حضور متخصصان سلامت، جامعه‌شناسان و دانشمندان در این حوزه می‌تواند به این انتقادات جامه عمل بپوشاند.

 

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش