رامپور صدر نبوی
دکتر غلامحسین صدیقی پایهگذار علوم اجتماعی مدرن در ایران است، با رفتاری که نسبت به وضعیت اجتماعی، سیاسی و نیز در دانشگاه با دانشجویانشان داشتند. ایشان در این رشته، معلم بلاتردید و بلاشک بودند. ایشان این علم را نه فقط از دریچه جامعهشناسی صرف، بلکه از دریچه علوم اجتماعی و حوزههای مختلف آن، یعنی فلسفه، اقتصاد، مردمشناسی و تاریخ میدیدند. علوم اجتماعی سنتز این حوزههای علمی است و بایستی از این نظر سپاسگزار ایشان باشیم و همچنین شخصیتهای دیگری که الان در میان ما نیستند و در آغاز به تکوین و رشد این علوم کمک کردند.
مشهد ۱۲ آذر ۱۴۰۲
عبدالعلی لهساییزاده
روز علوم اجتماعی یعنی روز تکریم علوم اجتماعی. ما باید کوشا باشیم و تلاش کنیم تا جامعهشناسی را به جامعه معرفی کنیم. این معرفی باید از طریق برپاداری سمینارها، گردهمآییها، کنفرانسها و مانند آن باشد و در سه سطه خرد، میانه و کلان انجام گیرد. (سطح خرد دانشگاه، سطح میانه ملی و سطح کلان بینالمللی). باید انجمنهای جامعهشناسی، جمعیتشناسی و انسانشناسی را تقویت کنیم. عضو آنها شویم، در جلساتشان شرکت کنیم. آنگاه است که میتوانیم ادعا کنیم که روز علوم اجتماعی را گرامی داشتهایم.
۱۲ آذر ۱۴۰۲ شیراز
محمد حریری اکبری
فرد و جامعه وقتی به عالیترین درجه شکوفایی میرسند که فرد مانند دانه گندم در بستر خاکی که در حکم اجتماع باشد هر دو همافزایی کنند رشد فکری انسانها و جامعه را.
۱۲ آذر ۱۴۰۲ تبریز
مرتضی کتبی
پیام امروز من به شما عزیزان از این قرار است:
در هر کجای عالَم، میزان و معیار برای قضاوت انسانها یک چیز معیّن است. در اسلام میگویند ارزش انسان، به میزان تقوای او بسته است. در دنیای کسب، به ثروت او؛ در زورخانه، به زور بازوی او و در دانشگاه، به علم و روحیّهی علمی استاد.
ما دستکم، یک چیز را از بزرگپیشکسوت خودمان مرحوم استاد غلامحسین صدیقی آموختهایم و آن هم همین روحیهی علمی او بود. در انتخابات دانشگاهی که انجام میگرفت، این روحیهی او حاکم بود. جای هر کدام از ما در ذهن او مشخص بود. به یاد دارم به هنگام جلساتی که در حضور ایشان تشکیل میشد، وقتی استادی که نامش را نمیبرم وارد میشد، ایشان از جا برمیخاست ، دست او را میگرفت و به جای خود مینشاند؛ البته در این موضوع، به رتبه و مرتبه و رابطه و واسطه، کاری نداشت، بلکه به شخصیت علمی و ارزش انسانیِ تازهوارد مربوط میشد. مگر نه این است که «احترام به دیگری، احترام به خود است»؟
منظور من از این مقدمه کلی، این است که ما در حال حاضر، در موقعیتی حسّاس قرار داریم و در شرایطی زندگی میکنیم دشوار: نه ثروت کاسبکارانه داریم، نه زور بازوی پهلوان زورخانهای و نه...؛ پس بیاییم علم خود را و روحیهی علمی خود را که سرمایهی فصلی بلکه اصلی و جاودانهی ما و ارزش حرفهای ما را تشکیل میدهد در خود و -چنانچه ممکن باشد- در دیگران پرورش بدهیم.
البته فراموش نشود که من به دلیل سالخوردگی، به خودم اجازهی چنین توصیهای را میدهم و از این بابت پوزش میخواهم.
ما گروهی هستیم آموزگار و آموزشکار. هیچکدام از ما جا را برای هیچکدام از ما تنگ نمیکند، بلکه برعکس؛ هر یک از ما با علم و حلم خود و با تجربه و آثار گفتاری و رفتاری و نوشتاری خود در این تماشاخانهی زندگی، نقشی بازی میکنیم که در عین یگانگی، مکمِّل نقش دیگران است؛ چنانچه خدایناخواسته، ما در این وادی روحی و برهوت علمی و آشفتگی مادّی، وسوسه بشویم که حال و جای کسی را تصاحب کنیم، خود را گم کردهایم زیرا کسی جای کسی را نمیگیرد. مثال میزنم:
در دهههای پیشین، هیچکس رشتهای به نام «روانشناسی اجتماعی» را نمیشناخت در حالی که امروز بر سر زبانها افتاده است. هر چه در این زمینه گفتند و نوشتند و ترجمه و پژوهش کردند و آموزش دادند و انتشار، پُزش را منِ اینکاره، دادهام و میدهم زیرا به درخت حرفهای من بار داده و اعتبار بخشیده. همانگونه که این رشته، از شکم سه رشتهی خویشاوند بیرون آمده، من هم باید به رشتههایی که رشته مرا به وجود آوردهاند، یعنی به روانشناسی و جامعهشناسی و مردمشناسی فرهنگی، احترام بگذارم.
پس نتیجه میگیریم که پیوند علوم تجربی و انسانی، باید دستاندرکاران این رشتهها را به هم گره بزند.
حالا بزرگ و کوچکِ بخشی از قوم و قبیلهی علوم انسانی و اجتماعی، در این محفل گرم و صمیمی گرد آمدهایم. همه خوشحالیم و همانطور که استادمان میگفت: «استاد واقعی، هنوز هم دانشجوست.» از هم یاد بگیریم؛ به هم یاد بدهیم و به قول مولانا: «بیا تا قدر یکدیگر بدانیم/ که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم» و به همت انجمن جامعهشناسی، به تشکیل این جلسات ادامه بدهیم.
معلم پیر
دوشنبه 13 آذرماه 1402