یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها

نام کتاب: آرامش درطوفان

به روایت: مریم برادران

سه شين مقصود و معاصرت ما
محمود اسماعيل‌نيا

دكتر مقصود فراستخواه براي اهالي دانشگاه و فعالان جامعه مدني ما چهره ناشناخته‌اي نيست، استادي معروف، پژوهشگري توانا، نويسنده‌اي پركار و كنشگري فعال در حوزه عمومي. اما اگر كسي از من بخواهد كه فرمول شخصيت ايشان را بنويسم به ذكر سه شين اكتفا مي‌كنم: شرم و شوق و شفقت. شرم بنيان منش اخلاقي و رفتاري او را تشكيل مي‌دهد، شوق محرّك دايمي‌اش براي هر چه بيشتر آموختن است و شفقت نيز انگيزه تلاشش براي بهبود وضع ديگران است. اين توصيف براي دوستان و نزديكان فراستخواه غريب نيست. كساني هم كه شناختي دورادور از وي دارند يا اساسا او را نمي‌شناسند، با مطالعه كتاب آرامش در توفان (نشر نگاه معاصر، 1401) با من همدل خواهند شد.
كتاب آرامش در توفان گزارشي است از زندگي و زمانه فراستخواه كه به همت مريم برادران و براساس گفت‌وگوهايي با خود ايشان و نيز اعضاي خانواده و دوستان و همكاران و همچنين استادان و شاگردانش تدوين شده است. نخستين فايده اين اثر بيوگرافيك آشكار ساختن پشت صحنه زندگي فراستخواه و ثبت جزييات فراواني از مراحل مختلف زندگي و تكاپوهاي علمي و عملي اوست كه طبعا پاسخگوي كنجكاوي بسياري خواهد بود. اما اهميت اصلي اين كتاب در اين است كه خواننده ضمن مطالعه زندگي‌نامه فراستخواه، با ويژگي‌هاي زمانه او و بسترهاي شكل‌گيري انديشه‌ها و كنش‌هايش هم آشنا مي‌شود. در واقع اين كتاب فقط داستان زندگي شخص فراستخواه نيست بلكه گزارشي از زندگي نسل اوست و به تعبير خودشان مي‌توان آن را «فرازي از تاريخ تفكر در ايران» (ص 7) به‌ شمار ‌آورد. آثاري از اين دست نه تنها از منظر تاريخ فكري اهميت دارند، بلكه از جهت ثبت و ضبط رويدادهاي تاريخِ نزديك ما نيز قابل توجه هستند و بررسي سنجش‌گرانه‌ آنها به فهم معاصرت ما مدد مي‌رساند.
بازگرديم به سه شين مذكور. فراستخواه متولد تبريز (1335) و پرورش يافته در محيطي مذهبي است كه اخلاق در آن محوريت داشته است، اخلاقي مبتني بر رعايت حدود الهي و دستگيري مادي و معنوي از نيازمندان. شور و شوق وافر او به آموختن و آموزاندن سبب شد كه همواره فراتر از الزامات مرسوم تحصيلي، جست‌وجو‌گر دنياهاي جديد معرفت باشد و براي اين منظور سراغ آثار گوناگون و استادان مختلف برود و آموخته‌هايش را نيز مشفقانه دراختيار ديگران قرار بدهد. بدين‌ترتيب بود كه «پروژه خواندن و نوشتن سبك زندگي» او شد (ص 221) و به تجربه دريافت كه براي آموزگاري ساخته شده است. شوق تدريس يك آن رهايش نكرده، از جلسات هفتگي در جمع دوستان مدرسه و محله گرفته تا كلاس‌هاي دانشگاه و كارگاه‌هاي تخصصي. البته آموزگاري نه شغل فراستخواه كه معشوق اولين و آخرينش است. كلاس درس برايش عين زندگي است و همه‌جا هم در حكم كلاس درس است (ص 331). طبعا حضور بي‌مطالعه در كلاس برايش ملال‌آور است و در تدريس نيز فراتر از شيوه‌هاي مرسوم، طرفدار «بي‌روشي خلّاق» و آموزاندن پرسش‌انگيزانه و گفت‌وگويي است (صص 329-326). همواره در نقش يك «يادگيرنده مداوم» (ص 417) و «به عنوان يك دانش‌آموز» (تكيه‌كلام خود‌شان)، با شوق و شتاب ‌جوياي مباحث جديد جهان معرفت است، از حوزه‌هاي مختلف علوم انساني گرفته تا معارف ديني و اسلامي. بيمي هم از تغيير آراء و ديدگاه‌هايش ندارد و در توفان ايده‌هاي بنيان‌افكن، به‌ دنبال دستاويزهاي محكم است تا حقيقت را در ميانه‌ها بيابد (صص 232-229، 542-541 و 470-468). شوق مدام براي فهم هستي و خدا و انسان و جامعه براي او فقط وجه شناختي ندارد بلكه معطوف به گره‌گشايي از مشكلات فكري و عملي جامعه و بهبود زندگي آدميان هم هست.
اين مجمل كه مفصلش در كتاب آرامش در توفان آمده، مدح و ثناي فراستخواه يا بي‌نقص شمردن او نيست، بلكه ارج نهادن به فضيلت‌هايي است درس‌آموز و آموختني براي همه. نياز به يادآوري هم ندارد كه حساب شخصيت اخلاقي يك فرد جداي از انديشه‌هايش است. نظرات و ديدگاه‌هاي فراستخواه نيز، مثل هر كس ديگري، نيازمند نقد و بررسي است؛ همچنان‌كه تاكنون نيز بارها آرا و آثار او مورد بحث ناقدان قرار گرفته و خواهد گرفت.
نگاهي هم بيندازيم به نسل فراستخواه و گوشه‌هايي از داستان اين نسل را از خلال رويدادهاي زندگي و تجربيات زيسته او بازبنگريم. فراستخواه جزو نسلي از جوانان مسلمان است كه در كوران تحولات سياسي و اجتماعي دو دهه پيش از انقلاب باليد و بيش از هر چيز دغدغه جمع ميان دين و دانش و سازگار كردن جهان سنت با دنياي مدرن را داشت (ص 169). نسلي آرمان‌خواه كه براي تحقق روياي جامعه آرماني تا حد ممكن مي‌خواند و مي‌گفت و مي‌شنيد و تجربه‌اندوزي مي‌كرد و بعضا دست به خشونت هم مي‌برد. براي اين نسل آشكار شدن نشانه‌هاي انقلاب در نيمه دهه پنجاه خورشيدي در حكم چشم‌انداز تحقق اين رويا بود، در نتيجه توش و توان خود را براي گسترش انقلاب به‌كار گرفت و فداكارانه براي پيروزي آن كوشيد. فضاي انقلاب چنان گرم و روياي پيروزي چنان انگيزاننده بود كه فراستخواه محجوب و نازك‌طبع را هم در دوره سربازي در تهران به فكر ترور فرمانده نظامي پادگان انداخت (صص 109-107)؛ كه البته به‌ جاي اين ‌كار، فرار از خدمت را برگزيد تا ضمن زندگي مخفيانه در تبريز فعاليت‌هاي انقلابي‌اش را پي بگيرد (صص 115-111).
اما با پيروزي انقلاب صحنه جامعه خيلي زود دچار تغييراتي مهم شد، سيل تند حوادث پيش‌بيني‌ناپذير سبب شد اختلافات پيشين رو آمده و مناسبات افراد و گروه‌ها دگرگون شود. آرمان‌هاي اين نسل به محاق رفت و هر كس راهي متفاوت با ديگري در پيش گرفت؛ گروهي به ياري رژيم برآمده از انقلاب برخاستند و گروهي از در مخالفت با آن درآمدند، برخي عرصه سياست را ترك كرده و سراغ زندگي شخصي خودشان رفتند و بعضي هم مسير مهاجرت و ترك كشور را برگزيدند. فراستخواه هم كه اولويتش آموزش و فرهنگ بود، ضمن ادامه تحصيل و تداوم كنش‌گري در حوزه مدني، به‌تدريج وارد مشاغل دانشگاهي شد. امّا همواره كوشيد تا رابطه‌اش با سيستم حاكم فارغ از جناح‌بندي‌هاي رايج سياسي و از جنس همكاري‌هاي انتقادي ‌باشد. اما طي اين مسير براي او و همفكرانش چندان آسان و بي‌اُفت‌ و‌خيز نبود و نيست. براي مثال، وضعيت جامعه بيش از حد سياسي‌شده پس از انقلاب به جايي رسيد كه فراستخواه فعال و محبوب در شهر تبريز را به علت نزديكي فكري با نوانديشان مسلمان دچار طرد و تنگنا كرد، همچون غريبي در شهر خودش (ص 148-147). با تشديد تدريجي محدوديت‌هاي اجتماعي چندباري هم احضار و بازجويي شد (صص 295-294) و يك‌بار نيز در مجلس ترحيم مهندس بازرگان در مسجد انگجي آماج مشت و لگد مسلمانان افراطي قرار گرفت (صص 278-277). ترك تبريز و اقامت در تهران نيز موجب رفع اين فشارها بر او نشد (ص 366)، ولي تغييري در نگاه اميدوارانه و مشي اصلاحي و مسالمت‌جويانه او ايجاد نكرد.
كارنامه فراستخواه نشان مي‌دهد كه همواره بين سه قطب دولت و دانشگاه و جامعه در تردد بوده و براي اصلاح امور هر سه، در حد توان انديشيده و نوشته است. از نظر وي دولت و دانشگاه و جامعه در ايران معاصر، هر سه داراي امكانات و فرصت‌هايي مهم و نيز كاستي‌ها و تهديدهايي جدي هستند. از اين منظر، مي‌توان مكتوبات او را در تقاطع مسائل دولت، دانشگاه و جامعه دانست؛ آثاري مثل مساله ايران، كنشگران مرزي، سرگذشت و سوانح دانشگاه در ايران، دانشگاه و آموزش عالي، علوم انساني و مساله تاثير اجتماعي، ما ايرانيان، اخلاق در ايران، دين و جامعه، سرآغاز نوانديشي معاصر و زبان قرآن. بدين‌ترتيب، فراستخواه را مي‌توان مصداق يك «روشنفكر دانشگاهي» يا به تعبير خودش «كنشگر مرزي» دانست كه در مرز ساحت‌هاي مختلف اجتماعي گام برمي‌دارد. «كنشگر مرزي» مفهوم برساخته خود او در اشاره به چهره‌هايي موثر در تاريخ ايران مثل اميركبير و فروغي است كه از موقعيت ديواني خود براي اصلاح امور جامعه بهره مي‌بردند (نك مقصود فراستخواه، كنشگران مرزي، انتشارات گام نو، 1401).
فراستخواه، متعلق به نسل انقلاب است ولي جزو آن دسته كه از گذشته خود نادم نيست و معتقد است كه براي رسيدن به جامعه‌اي اخلاقي‌تر و حكومتي كارآمدتر كماكان بايد كوشيد. به گفته خودش «زندگي سفري است كه هر نسلي خود مي‌رود ... ما در پي حقيقت بوديم، افق‌ها و تجربياتي داشتيم. البته خطاهايي هم كرديم و اكنون حامل تجارب و درس‌آموخته‌ها و معرفت‌هايي براي شما نسل جديد هستيم. با شما گفت‌وگو مي‌كنيم و از شما مي‌آموزيم.» (ص 544-543). داستان فراستخواه و نسل او هنوز به پايان نرسيده، اما كتاب آرامش در توفان را مي‌توان گفت‌وگوي فراستخواه با نسل معاصر دانست و آغازي براي درگرفتن گفت‌وگوي انتقادي بين‌نسلي در جامعه ما كه در غياب آن، خطر تكرار خطاها و بروز گسست‌هاي تاريخي جدي است.

آرامش در توفان

 

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش