یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها

تاریخ:11 بهمن ماه 1401

حاضرین: آقایان ناظری، سمیعی، نوری فرد، رنجبر، نادری، صارمی، گل محمدی

چکیده: در این جلسه بر روی این موضوع بحث شد آیا ادبیات ایران زمینه هایی برای تحقق توسعه کشور در هزاره سوم را دارد؟ به نظر می رسد تاکنون کمتر توانسته ایم از ادبیات به مثابه یک سرمایه فرهنگی استفاده کنیم. لذا با توجه به نگاه بوردیویی می توان ادبیات را متریال مناسبی در خدمت توسعه کشور دانست به شرط آن که شناخت دقیقی نسبت به ظرفیت ها و عناصر درونی آن داشته باشیم و با طرح سوال های خلاق آن را نگاه کنیم.

واژگان کلیدی : توسعه ، ادبیات ، فرهنگ ، کنشگری

در ابتدای جلسه آقای ناظری طرح بحث می‌کند و می‌گوید: یکی از اهداف این جلسات این است که بتوانیم اقدامات مؤثرتری رادر مسیر توسعه انجام دهیم. من فکر می‌کنم که کارگروه‌های زیر مجموعه‌ی انجمن جامعه‌شناسی باید بتوانند علاوه بر سخنرانی‌ها و نشست ها ، به اقدامات مؤثرتر و کارآمدتر روی آورند. بر این مبنا شکل‌گیری کارگروه ادبیات توسعه‌گرا می‌تواند یکی از جلوه‌های مناسب این قضیه باشد. در واقع هدف اصلی ایجاد کارگروه ادبیات توسعه‌گرا تولید یک پارادایم جدید است. گاهی اوقات وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنم و به مکتب فرانکفورت می‌رسم برایم گردهمایی آنها بسیار جالب است. عده‌ای از روشنفکر دور هم جمع می‌شوند و پس از مدتی سنت تفکر انتقادی را ایجاد می‌کنند که همچنان اقدامات آنها، برای ما به عنوان یک قالب و الگوی مطلوب مدنظر است. علاوه بر این باید در نظر داشته باشیم که خارج از ایده‌آل‌گرایی اگر خوش‌بینانه به موضوعات نگاه کنیم، هر انسانی می‌تواند منشأ تعاملات جهانی باشد. بنابراین چه بسا که کارگروه ما بتواند منشأ بسیاری از تحولات باشد. نکته دیگر که ضرورت این کارگروه را مطرح می‌کند و شاید طرح سؤال اصلی باشد این است که ادبیات ایران به نظر من یک گنجینه زیر خاک است که تاکنون آ‌شکار نشده و همین عدم آشکار شدن این گنجینه بزرگ که شکل گیری آن به طول تاریخ زندگی مردم فلات ایران زمین قدمت دارد ، مهمترین آسیب برای امروز ما به حساب می‌آید. در همین راستا در صد ساله اخیر به دنبال کشف نفت و استخراج آن و ورود آن به اقتصاد ایران باعث شده است تا ما به جای آن که از نفت در راستای توسعه استفاده کنیم دچار نفرین زدگی ناشی از این منبع یعنی نفت شویم و این نفرین منابع باعث شده تا از رسیدن به توسعه باز بمانیم. در حقیقت ورود نفت به اقتصاد باعث شده تا اشکال گوناگونی از استبداد در درون جامعه ما شکل بگیرد و نوعی گسست با گذشته را ایجاد کند. همچنین تحقق آلزایمر فرهنگی از عوامل دیگری است که توانسته ما را دچار ناکارآمدی نماید. در مجموع چه قبل و چه بعد از انقلاب ما نتوانسته‌ایم در زمینه توسعه، تحرک مناسبی ایجاد کنیم. از طرف دیگر اگر بپذیریم که هر کشوری در جهان یک مزیتی را ایجاد می‌کند بنابراین شکل و نوع مزایای هر کشور بسیار مهم است. مثلاً ما سوئیس را به خاطر بانکها، شکلات و تولید ساعت آن می‌شناسیم یا کشور آلمان را بیشتر به خاطر فلسفه و تکنولوژی پیشرفته آنها در خودروسازی و موضوعات دیگر می‌شناسیم. طبیعتاً ایران را در جهان با سمند و پراید نمی‌شناسند بلکه اگر یک اروپایی اهل تفکر به ایرانی برخورد نماید بلافاصله با شنیدن نام ایران از حافظ، سعدی، مولانا، خیام و ... سخن می‌گوید. بنابراین من فکر می‌کنم که ما می‌توانیم در این زمینه نقش پر رنگی ایفاء کنیم. ما در زمینه عشق نظریات بسیار متعددی را مطرح کرده‌ایم که در نوع خود حائز اهمیت است. اگر نگاهی به بسیاری از نوشته‌های نویسندگان غربی نماییم، می‌بینیم که مثلاً پائولوکوئلیو توانسته به یک شخصیت جهانی تبدیل شود اما او نسخه‌ی دست چندم مولانا است. یا الیف شافاک با نوشتن کتاب "ملت عشق" در ایران و جهان شهرت جهانی پیدا کرده است. اما واقعیت این است که اثر او چندان اثر جدی نسبت به اشعار مولانا به حساب نمی‌آید. در مجموع من فکر می‌کنم که ما نیاز به ایجاد یک نوع بازگشت به ادبیات و شناخت و استفاده بهینه از آن را داریم. اگر بخواهم جامعه‌شناسانه به موضوع نگاه کنم بوردیو مفهومی به نام "سرمایه فرهنگی" را مطرح می‌کند که می‌تواند منبع حرکت برای جامعه‌ای مثل ایران باشد. بر این مبنا من فکر می‌کنم که ادبیات ایران یک سرمایه فرهنگی است که در صورت درک پتانسیل‌هایش، می‌تواند ظرفیت مناسبی برای حرکت به ما ارائه دهد. در مجموع ادبیات توسعه‌گرا یک ضرورت است که ما باید به تحقق آن کمک نماییم و بتوانیم در این زمینه رفرنس‌هایی را تولید کنیم. در ادامه جلسه آقای حسن صارمی می‌گوید: یکی از دلایل حضور من این است که هنر یک مدیوم و واسطه است و شما وقتی می‌خواهید چیزی را ارائه دهید باید با قالب‌های مشخصی این کار را انجام دهید. بنابراین من فکر می‌کنم که مقوله‌هایی مثل شعر اگر به صورت کاربردی به کار رود می‌تواند استفاده‌های بهینه‌ای را برای ما به همراه داشته باشد. اگر جامعه‌شناسی با ادبیات پیوند بخورد در این زمینه می‌تواند تحولاتی را ایجاد کند. ما باید از شاخص‌های کلیدی مناسب در جامعه‌شناسی مثل مشارکت اجتماعی استفاده کنیم. اگر ما جمعی باشیم که بتوانیم تأثیرگذار باشیم و زیر حلقه‌های خود را ایجاد کنیم در این زمینه می‌توانیم موفق شویم. پارادایم زمانی تحقق پیدا می‌کند که حلقه های ما گسترش یابد و هر کدام ما بتوانیم زیر مجموعه‌های خودمان را حداقل تا ده نفر ایجاد کنیم و روی جمع گسترده‌تری تأثیر بگذاریم. آقای نادری در ادامه به این موضوع اشاره می‌کند که ما در زمینه ادبیات سرمایه‌های درونی بسیاری داریم که تاکنون به آن توجه نشده و اگر از آنها استفاده شود می‌تواند نقش بسیار مؤثر داشته باشد. در ادامه آقای سمیعی می‌گوید:‌در زمینه ادبیات ما با واژه‌های متعددی روبرو هستیم که در تعاملات روزمره ما استفاده می‌شود. هر کدام از ما می‌تواند در این مسیر مؤثر باشد. شاید زمان آن رسیده است بتوانیم بر اساس نظر مارکس از آگاهی دروغین فاصله گرفته و به آگاهی واقعی برسیم. من خیلی خوشحال هستم که در جامعه ایرانی یک استاد مثل شما در پی آن است که یک چنین کارگروهی را ایجاد کند و در مسیر متفاوتی حرکت می‌کند. ما هنوز نتوانسته‌ایم مفاهیمی که در زندگی روزمره به کار می‌بریم را درست بشناسیم. در اصطلاح زندگی زیسته، زندگی از بطن واقعیت پدید می‌آید و ما باید آن را از ادبیات بسیار مسموم جدا کنیم. من با کل طرح شما موافق هستم فقط باید به بعضی از موضوعات توجه کنیم. من در بسیاری از جلسات سخنرانی در حوزه جامعه‌شناسی شکل می‌گیرد که اکثراً کلی‌گویی است. اما واقعیت این است که گفتگوهایمان باید به یک مسیر مشخص پیش برود. ما باید از ابزارهایمان در راستای بهینه‌سازی جامعه استفاده کنیم. من دغدغه جامعه ایران را دارم و اگر فکر می‌کنید که در جهان امروز می‌توانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم باید در این مسیر تلاش کنیم. در ادبیات جهان فردی مثل سعاد محمد الصباح شاعر کویتی در مورد عشق صحبت می‌کند و یک شاعر جهانی می‌شود. سعاد الصباح توانسته جوایز بسیاری از کشورهای مختلف در زمینه‌ی شعر و دستاوردهای ادبی، سیاست و اقتصاد دریافت کند و شاعری بسیار تأثیرگذار است. در ادبیات ما مقوله‌هایی مثل عشق، صلح و عدالت اجتماعی پرداخته شده که باید آنها در متون مختلف ریشه یابی کنیم. از مشروطیت تاکنون ، بالغ برصد سال است که تلاش می‌کنیم تا راهمان را بیابیم، اما همچنان به نتیجه نرسیده‌ایم. و زمینه‌های تاریخی بسیاری در عدم موفقیتمان مؤثر است. در اینجا لازم می دانم از اسطوره‌ها صحبت کنم. روایت‌ها و چیزهایی که مربوط به گذشته است شاید بتواند در الگوسازی امروز مؤثر باشد. ما نمی‌توانیم بدون الگو حرکت کنیم. بیاد دارم وقتی کتاب "دریا پری کاکل زری" گلی ترقی برای عده‌ای خواندم آنها احساساتشان تحریک شد و خواستند که دوباره آن را برایشان بخوانم. می گویند یکی از دلایلی که سیاوش به آتش می‌رود آرمانگرایی اوست که می‌خواهد به نوعی خردگرایی را تقویت کند. آرمانگرایی در زندگی ما وجود داشته اما اینها همه اسطوره سازی هایی است که باید به آنها عمیق و دقیق توجه شود. یا در کتاب معروف "سعیدی سیرجانی" به تفاوت کنش لیلی و مجنون و خسرو و شیرین می‌پردازد که در نوع خود قابل تأمل است. سعیدی سیرجانی در این کتاب تحلیل‌های جالبی از جامعه لیلی پرور و جامعه شیرین پرور ارائه کرده که علاوه بر جذابیت، دارای نکات آموزنده و تربیتی بالایی است. اما در ادبیات نابه هنجاری هایی هم یافت می شود که باید مواظب آنها باشیم.آقای ناظری در ادامه می‌گوید: هر ادبیاتی در جهان شامل بخش‌های متفاوت و متناقضی است. اگر همین امروز رومئو و ژولیت را بخوانید شاید بخش‌هایی از آن نگران کننده باشد. خواندن داستان هملت گاهی اوقات ترس آور است. اگر یک نوجوان پانزده سال آن را بخواند چه برداشتی از آن خواهد داشت؟ بنابراین در اینجا باید در نظر داشت که طبیعتاً همه ادبیات‌ها در جهان دارای بخش‌های متفاوت و متناقضی در خود هستند. اما آن چه مهم است این است که دستگاه ذهنی انسان ایرانی باید بتواند در این زمینه سنتز مناسبی از همه چیز داشته باشد. به نظر می‌آید که باید ما بتوانیم دستگاه خردورز ایرانی مبتنی بر سنت‌های بارور را شکل دهیم. ما باید بین سنت‌های بارور و نابارور تمایز قائل شویم. ما باید کژ کارکردهایی را که در ادبیات و فرهنگ ما باعث بازتولید استبداد می‌شود را شناسایی کنیم. بحث ادبیات با اتکاء به سنت‌های بارور شکل می‌گیرد. بنابراین خردورزی ایرانی می‌تواند در این زمینه مؤثر باشد. از طرف دیگر وجود سنت هرمنوتیک به ما کمک می‌کند نوعی نگاه‌های متفاوتی از پدیده‌ها داشته باشیم. ما شاهنامه را با نگاه امروزی مطالعه می‌کنیم. اما چرا ادبیات ما یک سرمایه است؟ به دلیل قدمت فرهنگی و تجربه زیسته‌ای که در این سرزمین وجود دارد. ما می‌توانیم پاسخ بسیاری از سؤال‌هایمان را از ادبیاتمان به دست آوریم. نیازی نیست که آنها را دوباره تکرار کنیم. از طرف دیگر شما به الگوسازی اشاره کردید. وبر هم به بحث سنخ‌سازی می‌پردازد. سنخ سازی یعنی بخشی از چیزهایی که در عالم واقع وجود دارد و چیزهایی که در عالم واقع وجود ندارد. الگوسازی در مجموع در توسعه مناسب است. من در مدرسه مهرورز خلاق تلاش کردم نوعی مدرسه مدرن را که در آن به عشق و خلاقیت توجه می‌شود را شناسایی کنم. روند کار به این صورت بود که ما معلم‌ها را آموزش دادیم و بعد با والدین صحبت کردیم و هر ماه را به یک عنوان مثل ایثارگری، همدلی و .. نامگذاری کردیم و بر اساس آن آموزش را به بچه‌ها آغاز کردیم. بنابراین همه اینها امکان انتقال وجود دارد اگر ما زمینه‌های انتقال آموزش را ایجاد نکنیم، نمی‌توانیم به آینده و توسعه کشور خوش‌بین باشیم. در ادامه آقای رنجبر می‌گوید: یکی از مطالبی که شما مطرح کردید بحث نفرین منابع را مطرح کردید. من فکر می‌کنم ما باید یک مدیریت سودمند داشته باشیم. ادبیات را نباید در کنار نفرین بشنویم. من کلاً به مصادیقی مثل نه، نفرین و نمی‌خواهم، عموماً با این جور مفاهیم ارتباط خوبی برقرار نمی‌کنم. ادبیات باید بتواند به وقایع جامعه بپردازد. ما باید بتوانیم نیت نگارنده را شناسایی کنیم. این مسأله بسیار مهمی است. آقای ناظری در ادامه می‌گوید:‌ ما باید تعریف خود را از توسعه و ادبیات ارائه دهیم. ضمن این که من معتقدم ادبیات فقط در قالب چند شاعر معروف شناخته نمی‌شود. ادبیات مجموعه‌ای از تاریخ و فرهنگ مکتوب و شفاهی ایران است که وجود دارد و تأثیرگذار است. آقای رنجبر می‌گوید: اگر بخواهیم کارکردهای ادبیات را بشناسیم و نشر دهیم باید عمیق‌تر کار کنیم. عده‌ای می‌گفتند که انقلاب ۵۷ باعث شد که عده زیادی گول بخورند و انقلاب کنند اما واقعیت این است که در زمان چون تریبون تک صدایی بود به همین دلیل نتایج مطلوب نرسید. امروز ما باید خودمان را از تک صدایی خارج کنیم. ما می‌توانیم از فضای مجازی استفاده کنیم و قضایا را به شیوه مناسبتری ارائه دهیم. آقای پوریا گل محمدی در ابتدا با شعری از خود آغاز می‌کند. مرگ سیاه است، صلح سفید                                     درد رنگ ندارد، ما درد می‌کشیم

کسی

نکته‌ای که بسیار مهم است این است که آنهایی که ادبیات را در دانشگاه بازتولید می‌کنند به این موضوع نظر ندارند که ادبیات دانشگاهی خلاقیت را از بین می‌برد. کسی مثل شفیعی کدکنی اگر چه شاعر خوبی است اما بعد از آن که وارد دانشگاه می‌شود تبدیل به یک محقق می‌شود. ادبیات توسعه‌گرا موضوع خوبی است. من خود بر روی شعر توسعه یافته کار کردم. شعری که پیشرفت می‌کند. مثل شعرهای حافظ که آن را باید مورد بررسی قرار داد. شعرهای حافظ در تمام حوزه‌ها اعم از فرم، محتوا، اندیشه، نفوذ در مردم خوب عمل می‌کند. بحث ادبیات بسیار موضوع مهمی است. اما یکی از بحث‌هایی که در آن مطرح است بحث خرافات است. عده‌ای می‌گویند بخشی از حرفهای مولانا یا سایر شاعران چرت است یا با دنیای مدرن امروز همخوانی ندارد. اما واقعیت این است که ما باید عمیق‌تر به شاعران خود نگاه کنیم. مثلاً به خیام حکیم می گویند. ما چند حکیم بیشتر نداریم. حکیم عمر خیام، حکیم فردوسی و حکیم نظامی. این‌ها نکات بسیار مهمی است. مثلاً ما باید بین متخصص و اندیشمند تفاوت قائل شویم. در یک جلسه ما می‌بینیم که یک پزشک در خصوص مسائل اجتماعی نظر می‌دهد یا از او می‌خواهیم که به نام آقای دکتر نظر خود را بیان کند. آقای دکتر در حوزه تخصصی خود می‌تواند نظر دهد اما نمی‌توان او را به عنوان یک اندیشمند در حوزه مسائل اجتماعی دانست. به نظر من ادبیات توسعه‌گرا ادبیات اندیشمندان یا اندیشمندانه است. یعنی شما فکر کنید که آیا مردم نسبت به موضوعات مختلف چه می گویند. ما باید بتوانیم حرکت مردم جامعه را بشناسیم. گالیله یک اندیشمند است که همه سنت قبل از خود را باطل می‌کند. ما باید بتوانیم از خرافات در جامعه عبور کنیم. مثلاً عده زیادی شعر حافظ را فقط برای فالگیری می‌شناسند و به فالی که از آن به دست می‌آید اعتقاد دارند. ما باید نسبت به این موضوعات نگاه انتقادی داشته باشیم. دنیای امروز دنیای مدرن است. ما می‌توانیم نسبت به خودمان شک کنیم. این موضوع خیلی مهمی است. ادبیات ایران ادبیاتی سه هزار ساله است. متأسفانه در دانشگاه‌ها ۱۳۰۰ سال آن را تدریس می‌کنند. کتاب ذبیح اله صفا کتاب کاملی نیست و شناسنامه تمام فرهنگ ایران را شامل نمی‌شود. من فکر می‌کنم نیما یوشیج در فرهنگ ادبیات ایران یک غول است. او حتی شاید از کوروش هم بزرگتر باشد. او شعر دو هزار سال قبل از خود را زیر و رو می‌کند. نه آن که گذشته خود را زیر سؤال ببرد بلکه نوعی شکستن گذشته و چیزهایی نو را ایجاد کردن را در دستور کار خود قرار می‌دهد. آقای گل محمدی در ادامه می‌گوید: شاعران ما به مثابه قله‌های کوه یخ‌اند که دو سوم آنها در زیر زمین است و ما باید تلاش کنیم که آنها را بشناسیم. ادبیات ما گسترده است و تنها شامل شعر نمی‌شود. ما نثری به نام تاریخ بیهقی را داریم که یک شاهکار است و در بخشی از تاریخ بیهقی می‌خوانیم "مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور." او پای چوبه دار فرزنداش ایستاده و فرزندش را نگاه می‌کند. موسیقی درونی این اثر بی‌نظیر است. سید علی صالحی یک بار در گفتگو با من می‌گفت: شمس مولانا مرد است یعنی او همجنسگرا است و وقتی من این را چاپ کردم بسیار سر و صدا ایجاد کرد. به نظر من ادبیات ما مثل یک کشکول است. همه چیز در آن هست. ما باید از این کشکول آن چیزهایی که مناسب است را بیرون بیاوریم و در اختیار شاعران قرار دهیم. آقای نادری می‌پرسد: آیا لازمه توسعه‌گرایی مدرن شدن است؟ آقای گل محمدی می‌گوید: ما نباید زود مدرن شویم. ما باید از زندگی لذت ببریم. توسعه به معنای مدرن شدن صرف نیست. آیا زمانی که ما مترو را در جامعه ایجاد کردیم آسایش نداشته‌ایم؟ یقیناً آسایش وجود داشته است. توسعه باید بتواند متوازن جلو برود. سرعت به روز شدنمان نباید خیلی زیاد باشد. در این صورت از بسیاری از زمینه‌های جا می‌مانیم. آقای ناظری می‌گوید: در اینجا اگر یک اغتشاش فکری وجود دارد به این دلیل است که ما هنوز تعریفی از ادبیات و توسعه ارائه نداده‌ایم. من فکر می‌کنم ادبیات قالب تعیین کننده‌ای ندارد چرا که ادبیات حاصل حوزه تفکر و اندیشه مردم یک جامعه است. شاید بگویید که گذشته تاریخی ما با امروز فرق دارد اما ما باید بپذیریم که بسیاری از چیزها در زندگی ما تکرار شده است و ما می‌توانیم پاسخ های مناسبی برای سؤال‌هایمان از تاریخ در بیاوریم. خردورزی ایرانی اگر شکل بگیرد می‌تواند در این زمینه مؤثر باشد. خردورزی ایرانی باید مبتنی بر ادبیات پی ریزی شود. به نظر من هر جامعه از طریق ادبیات، پوست‌اندازی می‌کند. آقای گل محمدی می‌گوید: شاعر باید معاصر عصر خویش باشد. فروغ شاعر معاصر است. مثلاً می‌گوید:‌ من دارم عرق سگی می‌خورم. او نمی‌تواند بگوید: شراب در جام ریختم و نوشیدم.

آقای ناظری می‌گوید:‌ قرار نیست وقتی به خردورزی ایرانی می‌پردازیم خردورزی مدرن را نقد کنیم. در اینجا مصالحه مهم است. مصالحه دیالکتیکی دو سویه بین سنت و مدرنیسم. ممکن است در اینجا تناقض وجود داشته باشد اما باید بتوانیم تناقض‌ها را حل کنیم. ادبیات ما شاید یک قالب پدرسالاری داشته باشد اما ما می‌توانیم با شناخت دقیق از این قالب‌ها عبور کنیم. دستگاه گوارش ایرانی باید توان هضم چیزهای مختلف را داشته باشد. ما باید بتوانیم در کنار کوکاکولا ، شربت بابونه شیرین خود را نیز پیشنهاد دهیم. ادبیات به مثابه سرمایه فرهنگی در اختیار ماست. آقای نادری می‌گوید: نسل زد( جوانان امروزه) ادبیات خاص خود را دارد که ما آن را نمی‌شناسیم. همان طور که نیما وقتی می‌آید قالب‌ها می‌شکند بسیاری او را نمی‌شناسند. آقای ناظری می‌گوید: در این زمینه باید بتوانیم قالب‌های خودمان را ایجاد کنیم. مثلاً این که ما می‌توانیم هفت شهر عشق خود را در کنار دستاوردهای شگفت انگیز دیزی لند ارائه دهیم. هفت شهر عشق ما حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد و بسیار قابل تأمل است. آقای گل محمدی می‌گوید: نسل جدید بخش سانسور شده ما هستند. ما آدم‌هایی ترسویی هستیم و ریسک نمی کنیم .آقای نادری می‌گوید: ما سرکوب شده‌ایم. و این موضوع در کنش های امروز ما مهم است. آقای گل محمدی می‌گوید:‌ ما دچار تناقض‌های درونی هستیم.و این موضوع در تصمیم گیری های ما نقش ایفا می کند. در ادامه آقای نوری فرد می‌گوید: در گروه جامعه‌شناسی ما چند نفری هستیم که از رشته فنی به این رشته آمده‌ایم و توانسته‌ایم در این زمینه کار کنیم. اساساً به نظر من این کارگروه برای کنشگری ایجاد شده است. ما به کنشگری نیاز داریم. بر اساس کنشگری است که بینش جامعه‌شناسی شکل می‌گیرد. این بینش جامعه شناسی است که در ابعاد مختلف می‌تواند تحرک ایجاد کند. این کارگروه بر اساس سوالی شکل گرفته است. ما برای حل مسأله دور هم جمع شده‌ایم. هم اکنون این کارگروه دیگر با مسائل روبرو نیست بلکه با یک بحران روبرو هستیم که در عرصه ادبیات هم وجود دارد. ادبیات نتوانسته همپای بقیه شاخه‌های علمی رشد کند. ما وقتی از ادبیات صحبت می‌کنیم دو جور نگاه برای آن وجود دارد: یک نگاه کارکردی و یک نگاه ساختاری. کارکرد که مربوط به زمان خود است مثلاً فردوسی در زمان خود کارکردهایی داشته اما نگاه جامعه شناسی متفاوت است. ما باید بتوانیم توصیف را در اینجا مدنظر قرار دهیم. گادامر کتابی دارد به نام "انسان معاصر". که در آن کتاب می‌گوید: «انسان معاصر در گسست‌های اجتماعی حرکت می‌کند». من معتقدم ما پارادایم را شکل نمی‌دهیم. پارادایم به وجود آمده. ادبیات نتوانسته با جنبش امروز ایران همتراز باشد. به نظر من ادبیات ایران امروز با جنبش اجتماعی جامعه فاصله دارد. ما حافظ و سعدی را داریم اما آنها برای امروز ما کافی نیست. محمد مختاری کتابی نوشته که نقد گذشته را دارد. آیا هدف ما یک نگاه تبارشناسانه است یا یک نگاه هرمنوتیک؟ حرف مختاری درست است ولی تا چه حد می‌توانیم به او امروز اسناد کنیم؟ حافظ در زمان خودش فیلسوف بود اما من امروز نگاه ایجابی به آن ندارم. ادبیات امروز ما نشأت گرفته از مسائل امروز نیست. اگر توصیف درست باشد ما می‌توانیم تحلیل و تبیین انجام دهیم. توسعه مفهوم یک بعدی نیست. خاندان پهلوی در نگاهشان به توسعه اقتصاد را به فرهنگ ترجیح می‌دادند. ما باید بتوانیم همه بخش‌های مختلف اقتصاد، سیاست، اجتماع و فرهنگ را همتراز جلو ببریم. فرخی یزدی در نوع خود خوب است اما به کار جنبش مطالبه‌گر امروز ایران نمی‌آید. ادبیات ممکن است که مؤثر باشد اما پارادایمی که امروز ما در آن زندگی می‌کنیم با پارادایم گذشته متفاوت است. مثلاً فروغ فرخزاد شاعری است که در دوره خود کم و کسری نداشته است. او واقعیات جامعه خویش را درک کرده است. اما آن چه در شعر حافظ و مولانا می‌آید تداعی کننده زندگی امروز ما نیست. ادبیات توسعه گرا اولاً باید بتواند کارکرد مناسبی پیدا کند. حلقه ما باید بتواند این موضوعات را تعریف کند. انسان مدنظر اگر در برابر تعریف گادامری باشد باید به طور متوازن حرکت کند. انسان متوازن ایرانی باید بتواند ادبیات را بشناسد. این پارادایم جدید باید نقاط ضعف و قوت ما را شناسایی کند. به نظر من ما بر خلاف نظر دوستان نسل ترسویی نبودیم. ما در دوران خودمان امکان بروز نداشتیم. چرا عده‌ای مهاجرت کردند؟ به این دلیل که اینجا نتوانستند حرفشان را بزنند. بنابراین باید به همه اینها توجه شود. ما نیاز به نشاط داریم. نشاط مقوله اکتسابی است. ما باید برای خودمان زمینه‌های آن را فراهم کنیم. آقای ناظری در ادامه می‌گوید:‌ واقعیت اجتماعی در حال حرکت است و پارادایمی که ما می‌خواهیم آن را تولید کنیم در واقع بر اساس واقعیت اجتماعی شکل می‌گیرد. ما نمی‌خواهیم واقعیت را نفی کنیم. ایران کشور در حال حرکت است. اگر بخواهیم این جامعه در مسیر توسعه قرار گیرد طبیعتاً می‌توانیم برای آن الگوسازی انجام دهیم. حرف شما از این منظر درست است که چه قبل و چه بعد از انقلاب نگاهی به فرهنگ وجود نداشته است. آمارتیاسن اولین کسی است که برای اولین بار می‌آید و مقوله توسعه فرهنگی را مطرح می‌کند. یونسکو نیز در این زمینه اقداماتی را انجام می‌دهد. به نظر من توسعه فرهنگی ایده بالادستی ما است که می‌خواهد به آن توجه کنیم. ما باید بتوانیم از ظرفیت‌های فکری و فرهنگی خودمان استفاده کنیم. من برای ادبیات ایران هفت کارکرد ویژه در نظر می‌گیرم که شاکله اصلی بحثم را تشکیل می‌دهد:

ادبیات ایران چند وجه اصلی دارد:

۱- عمق معنای زندگی را در خود دارد که نیاز روانی مردم امروز جهان است؛

۲- به مفهوم مرگ و جاودانگی که سؤال پاسخ داده نشده مدرنیته است، پاسخ‌های مشخص و محکمی می‌دهد؛

۳- جلوه‌هایی از فهم خودکاوی و خودشناسی را در خود دارد که به مباحث روانکاوی انسان امروز پیوند می‌خورد؛

۴- معانی متنوع و عمیقی از عشق ارائه می‌دهد که به مقوله‌ای فراتر از عشق بین یک زن و مردم می‌رود؛

۵- به آسیب‌ها و چالش‌های دنیای مدرن و التیام آن پاسخ می‌دهد، مثل پوچی و افسردگی و غیره.

۶- به مردم این سرزمین(ایران) قدرت تحرک و امید به سوی توسعه را می‌دهد(مثال شعر توانا بود هر که دانا بود)

۷- رویاهای ما را برای جهان بهتر به شیوه‌های گوناگون بیان می‌کند.

در ادامه آقای سمیعی می‌گوید:‌ شما در صحبت‌هایتان به نکات خوبی اشاره کردید. مارتین لوتر کینگ ساهپوستی که می‌گوید من رؤیایی دارم. انسان‌ها اساساً بدون رویاها و آرمانهایشان رشد نمی‌کنند. در شعار "زن زندگی آزادی" نیز واژه‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند و معناهایی را به ذهن متبادر می‌کنند. من هم فرزند کسی هستم. کسی، "آن" واژه آن در ادبیات بسیار مهم است. "آن" مفهوم بسیار وسیعی است. کسی یک کادر نیست. این کادر در مفهوم کسی کادر برداشته می‌شود و مفهوم عام‌تری از آن مدنظر قرار می‌گیرد. ادبیات وظیفه‌اش این است که به مقوله "زن زندگی آزادی" توجه کند و آن را به منصه ظهور برساند. چرا فراخوان‌های سیاسی و اجتماعی به داستان نیاز دارد. اگر مشارکت مردم را در نظر بگیریم باید روایت‌هایی را برای بیان آن داشته باشیم. در کتاب از شیخ صنعا ن تا مرگ در زندان ، سعیدی سیرجانی داستان شیخ صنعان عطار را نوع دیگری روایت می‌کند. که من توصیه می کنم آن را بخوانید. ادبیات توانایی بسیاری برای دگرگونی در یک جامعه دارد و تحولات عمیق را ایجاد می‌کند. آقای نادری می‌گوید: برای رسیدن به توسعه باید سدهای موجود را برداریم. اگر سدها را برداریم توسعه رخ خواهد داد. ما باید خرافات را شناسایی کنیم و به چالش بکشیم. سدها را برداریم تا به توسعه برسیم. در توسعه به نگاه‌های متفاوت نیاز داریم. آقای گل محمدی می‌گوید: چه بخواهیم و چه نخواهیم باران می‌آید. آن چه که شما نیاز دارید این است که در آبی که از کوه می‌آید مسیر را باز کنیم. آب نباید به بیراهه رود. وی در ادامه می افزاید : در فنون شاعری با شمس لنگرودی گفتگویی داشتم که می‌گفتیم الهام به هر شخصی می‌شود. همه ما خیالاتی داریم، همه ما در خود فکر می‌کنیم. اگر تخیل را مسیر بدهیم می‌توانیم تحولاتی را شاهد باشیم. مثلاً این که اگر با رنگ به تخیلات خود حالت بدهیم نقاش می‌شویم، اگر با کلمه کار کنیم شاعر می‌شویم، اگر با دوربین کار کنیم فیلمساز. آقای نادری می‌گوید: نگاه خیام برای من نگاه پذیرفته‌تری است چون ساده‌تر سخن می‌گوید. من حافظ را خیلی نمی‌فهمم. آقای نوری فر می‌گوید:‌ ما باید عمیق‌تر به موضوع نگاه کنیم. چه بخشی از خیام مدنظر شما است؟ به نظر من حافظ فهم ‌آسانتری دارد. آقای گل محمدی می‌گوید:‌ نه به نظر من هم خیام آسانتر است. در پایان جلسه قرار شد تا در خصوص معنای ادبیات و توسعه در جلسه آینده گفتگو و طوفان فکری صورت پذیرد.

نتیجه گیری

1-    ادبیات در خرد ورزی امروز ایران موثر است.

2-    ادبیات باید بر اساس نیاز و ضرورت ها شکل بگیرد

3-    در ادبیات باید خرافات از سخن خلاق و توسعه گرا تمییز داده شود.

4-    ادبیات صرفا نوشته و متون ادبی نیست.

5-    ادبیات ایران همچون ذخیره ای است که ما با آن فاصله زیادی داریم.

 ادبیات و راهی به سوی توسعه

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش