موضع زنانه و امکانهای گشوده به آینده
(تحلیلی پیرامون ماهيت زنانه اعتراضات جاری)
بخش عمدهای از تنشها، نارضایتیها و سرریز اعتراضات به کف خیابان در یک دهه اخیر را میتوان پیامد فروبستگی ناشی از انسداد ساختاری در ساحتهای مختلف اجتماعی و ناکامی نسخههای امیدبخش ارائه شده از سوی جریانهای سیاسی به رسمیت شناخته شده در چارچوب مناسبات و گفتمان سیاسی حاکم بر جامعه دانست. در ابتدا شاهد بروز و نمود اجتماعی این فروبستگی به صورت بیتفاوتی و رخوت اجتماعی و ناامیدی از هرگونه ظرفیت درونی برای برون رفت از وضعیت موجود و امکان گشودن راهی امیدبخش به سوی آینده بودیم که به صورت سیاستزدایی تعمیم یافته از نیروها و اقشار مختلف اجتماعی به معنای بیمیلی به هرگونه کنش سیاسی نمود عینی پیدا کرده بود. اما این شرایط، بتدریج زمینهساز فعال شدن بخشها و نیروهایی از جامعه شد که یا پیش از این امیدوار بودند مطالباتشان در چارچوب تلاشهای جریانهای اصلی به رسمیت شناخته شده محقق شود یا اینکه صف آرائی نیروهای سیاسی بگونهای بود که امکان پیگری مستقلانه مطالباتشان را از آنها سلب کرده بود.
عمده این نیروهای اجتماعی به فعلیت در آمده عبارتند از کارگران و طبقات محروم جامعه (با محوریت عدالت اقتصادی و اجتماعی)، زنان (با محوریت عدالت و برابری جنسیتی)، قومیتها و گروههای متکثر فرهنگی(با محوریت تکثر فرهنگی و عدالت اجتماعی) و جوانان(با محوریت تنوع سبک زندگی).ویژگی مشترک این نیروهای اجتماعی وضعیت حاشیهای و پیرامونی آنها در مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برآمده از صفآرائی حاملان گفتمانهای مسلط رقیب در جامعه است. به فعلیت درآمدن این نیروهای اجتماعی به دلیل موقعیت حاشیهای و پیرامونی آنها میتواند نویدبخش امکانات سیاسی و اجتماعی جدید و گشوده به آینده درجامعه باشند که پیش از این در چارچوب نظم سیاسی و اجتماعی برآمده از رقابت انحصاری میان «مردان میانسال طبقه متوسط مرکز نشین» و «مردان متفقه حجره نشین»، نادیده گرفته شده و یا نامشروع تلقی شده بودند.
در این میان، زنان به لحاظ موقعیت حاشیهای و پیرامونی بودن از وضعیت خاصی برخوردار هستند. زنان از این مزیت برخوردارند که به لحاظ هستیشناختی، بیش از دیگر نیروهای اجتماعی تازه به فعلیت درآمده، زیست در تلاقی انواع مختلف طردها و به حاشیهراندگی را تجربه کرده و بدین ترتیب آگاهی و فهم عمیقتری از موقعیت پیرامونی داشته باشند. مراد از موضع زنانه، همین موقعیت پیرامونی زنان است که موضع تلاقی انواع طردها و کنارگذاریهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... است. البته موضع زنانه، صرفا مقولهای جنسیتی نیست. بلکه ناظر به هرگونه تجربه زیستن در موقعیتی اجتماعی است که محصول زیستن در تلاقی انواع طردشدگی و به حاشیه رانده شدگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی، قومیتی و ... است. اما وصف آن به زنانه بودن بدین دلیل است که زنان بیش از سایر اقشار و گروههای اجتماعی دیگر، فارغ از طبقه، قومیت، مذهب و ... در تجربه زیستن در چنین موقعیتی باهم شریک هستند.
ایده موضع زنانه مبتتی بر پذیرش آگاهی به مثابه یک امر هستیشناسانه است. درک و فهم تجربه زیست پیرامونی و وقوف و اذعان به نابرابریها، طردها و تبعیضهای مترتب بر آن، بیش از آنکه مسالهای معرفتشناسانه یا محصول تلاشی فکری و نظرورزانه باشد، مولود و نتیجه زیستن در موقعیت پیرامونی و به تعبیری امری هستیشناختی است. از این منظر، هرگونه زیستن در موقعیت مرکزی و مسلط، مسبب درکی محدود از تناقضات و تضادها و نابرابریها و کنارگذاریهای تنیده شده در وضع موجود، بدیهی و موجه جلوه دادن این شرایط و یا حتی انکار آنها بوده و بدین ترتیب، افراد را به سمت و سوی رویکردی محافظهکارانه و غیر انتقادی در نسبت با وضع موجود و مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مسلط بر آن، سوق میدهد. در مقابل، زنان به دلیل زیستن در موقعیتی پیرامونی و تجربه طردها و به حاشیه راندگیها و تبعیضهای مضاعف در این موقعیت، از این ظرفیت و قابلیت(تاکید میشود به عنوان یک امکان بالقوه و نه یک ضرورت و الزام) برخوردار هستند که درکی کاملتر و آزادانهتری از تناقضات و تضادها و انواع مناسبات نابرابر نهفته در وضع موجود داشته باشند و بدین ترتیب در وضعیت ناکامی و عقیم بودن نسخههای امیدبخش ارائه شده توسط جریانهای سیاسی اصلی و انسداد و فروبستگی اجتماعی و سیاسی مترتب بر آن، میتوانند زمینهساز تصور امکانات جدید و گشوده به آیندهای متفاوت از وضع موجود باشند. به عبارت دیگر موضع زنانه به لحاظ هستیشناختی، ماهیتا موقعیتی بالقوه «آبستن امکانات جدید» گشوده به آینده و «ناتمام» است. «ناتمام» نه به معنی «ناقص» آنگونه که از منظر روانکاوی مردمحور به هویتیابی ناقص زنان تعبیر شده است، بلکه «ناتمام» به مثابه موقعیتی دائما در حال شدن و زاینده امکانات جدید در برابر وضع موجود به عنوان یک امر محقق و تمام شده یا ضرورتی محتوم و از پیش مقدر است و شاید سردرگمی روانکاوی در پاسخ به پرسشهای بنیادین «زن چه میخواهد» و «چیستی زن» را بتوان ذیل همین واقعیت فهم کرد. خواسته زن چیزی ثابت و از پیش تعریف شده نیست. بلکه خواسته زن، دائما در حال شدن و ناظر به کشف، تخیل و زایندگی مستمر امکانات جدید و گشودن راهی فراتر از بنبستها و فروبستگیهای هرگونه وضع موجود به مثابه یک موقعیت تمام و تحقق یافته و یا ضروری است.
همانگونه که پیشتر گفته شد، موضع زنانه، مقولهای صرفا جنسیتی نیست، بلکه همه نیروها و گروههای اجتماعی فارغ از جنسیت، به میزان تجربه زیستن در شرایط طرد و به حاشیهرانده شدن میتوانند بهرهای از موضع زنانه داشته باشند. با این وجود، زنان علاوه بر تجربه زیستن در تلاقی مجموعه بیشتری از طردها و به حاشیهراندگیها، در تلاقی با مولفههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بیش از هر نیروی اجتماعی دیگری در بین دیگر نیروهای پیرامونی از جمله قومیتها، کارگران و جوانان توزیع شده و دارای تجربه زیسته مشترک با آنها هستند. از این لحاظ، زنان بیش از هر نیروی اجتماعی دیگری میتوانند از این قابلیت و امکان برخوردار باشند که تجربه و فهم فراگیرتری از موقعیت پیرامونی داشته و در تلاش برای به چالش کشیدن وضع نابرابر موجود و گشودن راه و وضعیتی برای فرا رفتن از آن به سوی یک نظم عادلانهتر، مطالبات خود را محدود به مطالبات جنسیتی نکرده و مطالبات دیگر نیروهای پیرامونی را نیز نمایندگی و پیگیری کنند. چرا که، به لحاظ هستیشناختی تحقق یک جامعه به نسبت برابر به لحاظ جنسیتی، به میزان زیادی با رهایی از دیگر انواع تبعیضها، ستمها و نابرابریها درهم تنیده است. به تعبیر دیگر، امکانات تخیل شده از منظر موضع زنانه، بالقوه شمولیتر، فراگیرتر و در برگیرنده امیدها و آرزوهای طیف وسیعتری از نیروهای اجتماعی پیرامونی همچون قومیتها، کارگران و جوانان باشند. امیدها و آرزوهایی که در چارچوب نسخههای امیدبخش ناکام ارائه شده از سوی جریانهای سیاسی مسلط تا یک دهه پیش، نادیده گرفته شده، به حاشیه رفته و یا نامشروع تلقی شده بودند. پیوند خوردن نارضایتیها و اعتراضات جاری نیروهای پیرامونی به ویژه قومیتها، حول سلسله رخدادهایی زنانه را میتوان ذیل همین شمولیت و فراگیری موضع زنانه فهم و تفسیر کرد.
تاکید بر شمولیت و فراگیری بالقوه امکانات تخیل شده از منظر موضع زنانه، ناظر به این واقعیت مهم است که هرگونه امکانپذیری امید و متتهی شدن آن به آیندهای واقعی، مشروط به تبدیل شدن امید به یک «دارایی عمومی» است. دارایی عمومی که منحصر به آمال و آرزوهای مردان میانسال طبقه متوسط مرکزنشین(هم به لحاظ جغرافیایی و هم به لحاظ گفتمانی و فضای اجتماعی) یا مردان متفقه حجرهنشین نبوده و در برابر امیدها، آرزوها و مطالبات متنوع نیروهای مختلف اجتماعی اعم از قومیتها، جوانان، کارگران و دیگر نیروهای پیرامونی گشوده باشد و از هرگونه «انحصار امید» که منجر به قرار دادن امیدها و مطالبات متنوع نیروهای اجتماعی در تقابل با یگدیگر باشد پرهیز کند و دعوت کننده به «زندگی» و «آزادی» برای همه بوده و هیچ گروهی را طرد و مستثنی نکند. قابلیت و امکانی که امروزه در قالب شعار «زن زندگی آزادی» نمود پیدا کرده است. شرط موفقیت کنشگریهای اجتماعی و سیاسی جاری در فائق آمدن بر فروبستگی حاکم بر جامعه و گشودن راهی به سوی آیندهای بهتر، پرهیز از هرگونه انحصار، طرد، غیریتسازی و در مقابل دعوت همه برای پیوستن به این کنشگری با حفظ تمام تنوعات و تکثرهای موجود در جامعه و گشوده بودن به گفتگوی آزاد بین گفتمانهای مختلف، متنوع و حتی رقیب است.
مفهومپردازی موضع زنانه، تلاشی خوشبینانه و ناظر به این واقعیت و امید است که در شرایطی که باور به ظرفیت جریانهای سیاسی درونی جامعه برای فائق آمدن بر انسداد و فروبستگی موجود به حداقل رسیده است، موضع زنانه به عنوان یک ظرفیت تازه به فعلیت درآمده، میتواند امیدبخش فرا رفتن از این انسداد و گشودن راهی به سوی آینده باشد: آیندهای که رنگ و بوی «زنانه» و طعم «زندگی» و «آزادی» برای همه را داشته باشد. و چه زیبا نزارقبانی شاعر عرب، درهم تنیدگی زنانگی و زندگی را اینگونه شاعرانه سروده است:
ترا زنانه میخواهم اما نه برای خودم
بلکه برای خوشبختی انسان
ترا زنانه میخواهم
تا زندگی بر سرزمین ما ممکن شود
تا زمانی که زنانه باشی حال ما هم خوب خواهد بود
و تا زمانی که زنانه باشی
مدنیت را هیچ ترس و نگرانی ای نیست
ترا زنانه میخواهم چراکه تمدن زنانه است
و خوشه گندم زنانه است ...