یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها


ارائه: آقای حامد قدیم
تاریخ:2 خرداد 1402
حاضرین: آقایان ناظرى، سمیعى، گل محمدى، صارمى،نادرى، نورى فرد، رنجبر،برهمند،
گودرزى،قدیم
خانم ها: فروغى، بدلى
چکیده:
آقای حامد قدیم در این جلسه بر روند شکل گیری توسعه توجه نشان داد و تاکید کرد که  توسعه امری مدرن و مربوط به دوره جدید است که از دل آن رمان شکل گرفته است.رمان پدیده ای است که می تواند زندگی مردم را در عصر جدیدمتحول نماید.و جامعه ایران نیز می تواند از طریق رمان راهبردهایی به سوی توسعه در خود ایجادخواهد کرد.
در ابتدای جلسه آقای قدیم ارائه خود را این گونه آغاز می کند:
در مورد مفهوم توسعه تعاریف مختلفی را نسبت می دهند .توسعه مفهومی مثبت در ذهن انسان ها است و انسان ها هر چیز مثبت در ذهن خود را هم راستا با توسعه قرار می دهند. بنابراین همگرایی وجود ندارد. در این تعریف و اساساً در مفهوم توسعه، معنای تاریخی وجود دارد و در نقطه ای از تاریخ است که توسعه متولد می شود و قبل از آن درون مایه توسعه وجود داشته است. و بعد از آن ارتباط با تاریخ مدرنیته پیدا می شود و هنرها خلق می شوند. رئوس مطالبی که امروز می خواهم خدمتتان ارائه دهم به شرح زیر است:
1.تحول تاریخی مفهوم توسعه
2.تولد مفهوم توسعه
3.تعریف توسعه
4.ارتباط هنر و توسعه
5.تاریخ هنر رمان
6. رابطه رمان و توسعه
تحول تاریخی مفهوم توسعه در گذر زمان:
مفهوم توسعه در گذر زمان تحول معنایی زیادی داشته است. امروز معنایی که درک می کنیم 10 سال پیش معنای دیگری از آن ارائه می شده است. درگذشته مفهوم توسعه را ، رُشد می دانسته اند. در حاکمیت امروز نیز معنی توسعه پیشرفت اسلامی شده است . بنابراین برای درک این تحول باید نگاه تاریخی داشته باشیم.
اولین کسی که در مورد مفهوم توسعه انسانی  کارکرده است، آمارتیا سن است. او در کتاب "بهبود شرایط زندگی انسان ها" در تبیین مفهوم توسعه می نویسد:« اگر نگوییم تنها بخش مهم در علم اقتصاد است لااقل باید آن را یکی از ضروری ترین بخش ها دانست.» توسعه مفهومی دو وجهی دارد. یکی مقصد و دیگری مسیر. دلایل تفاوت در تعریف توسعه بین انسان ها این است که بعضی از آن ها در مورد قصد و بعضی دیگر در مورد مسیر صحبت می کنند. گاهی به فرایند و ابزار توجه می شود و گاهی به محصول. بعضی ها شاخص های توسعه را با تعریف اشتباه می گیرند زیرا شاخص ها نتیجه توسعه هستند. توسعه با ارزش های درونی افراد است که معنی و مفهوم می یابد. سوال مهم این است ، چه چیزی در من ارزشمند است تا آن را رشد دهم؟ زیرا ارزش های درونی انسان ها متفاوت و پنهان است و خود ارزش های هر فرد نیز در گذر زمان دستخوش تغییر میشود. بنابراین فرد به فرد تعریف جداگانه ای از توسعه ارائه می دهند. پس مفهوم توسعه را در چارچوب ارزش های هر فرد باید نگاه کنیم. آمارتیاسن می گوید:
1. رسیدن به یک تعریف مشخص و واحد از توسعه سخت و یا احتمالا غیرممکن است.
2.توسعه مفهومی جهان شمول نیست و به ارزش های فردی و بومی مربوط است.
حال در نهایت تعریف امروز سازمان ملل از توسعه چیست؟
-کشورها را بر اساس شاخص های توسعه انسانی (HDI) کشورها که در برگیرنده معیارهایی از قبیل میزان دسترسی افراد به بهداشت، آموزش، زندگی با کیفیت را اندازه گیری می نماید.
-علاوه بر شاخص توسعه انسانی، شاخص توسعه انسانی مبتنی بر بی عدالتی( IHDI) را نیز اندازه گیری میکند که نشان دهنده تاثیر عدالت در توزیع توسعه یافتگی در کل جمعیت یک کشور است و اگر بی عدالتی وجود نداشته باشد امتیاز آن با HDI یکسان بوده و اگر بی عدالتی وجود داتشه باشد، امتیاز آن از HDI کمتر خواهدبود.
-علاوه بر شاخص توسعه انسانی، شاخص توسعه جنسیتی (GDI) که میزان برابری جنس های مرد و زن درتوسعه یافتگی انسانی را نشان میدهد و همینطور شاخص بی عدالتی جنسیتی GII) را که معرف میزان تاثیرگذاری بی عدالتی جنسیتی بر بهداشت تولید مثل، توانمندسازی و بازار کار است را نیز اندازه گیری می نماید.
-و نهایتاً شاخص فقر چند بعدی (MPI) بعنوان یکی از معیارهای توسعه در نظر گرفته می شود که کمبودهای زندگی استاندارد در بهداشت، آموزش و سایر جنبه های زندگی را لحاظ می نماید.
تعریفی که آمارتیا سن در سال 1988 از مفهوم توسعه ارائه میدهد، ارزش های فردی را به عنوان یکی از عوامل موثر برتعیین معنا و مفهوم توسعه میداند اما در تعریفی که امروز سازمان ملل متحد از توسعه میدهد و بر اساس آن میزان توسعه یافتگی را اندازه گیری میکند، ارزش های فردی و یا ارزش های بومی در تعیین مفهوم توسعه جایی ندارد. این خاصیت اصلی انسان مدرن است که مفاهیم را جهان شمول میداند و بنابراین تعریفی که از توسعه به دست میدهد، چنانچه از ابتدای پروژه مدرنیته چنین بوده است، تعریفی مبتنی بر ارزش های فردی نیست یا لااقل می توان گفت که ارزش های فردی تحمیل شده انسان توسعه یافته به جامعه توسعه نیافته است.بنابراین سوال اساسی اینجاست که معنای توسعه که درتلاش برای دست یابی آن هستیم چیست؟
توسعه با مدرنیته ارتباطی معنایی دارد. انسان مدرن همه چیز را جهان شمول می کند. توسعه در حقیقت پروژه اروپایی برای انتقال مدرنیته به تمام جهان بوده است اما در آن به تفاوت های جوامع مختلف توجه نشده است. مثلاً جنبش های فمینیستی باعث تغییر مفهوم توسعه در جهان می شود . در واقع فمینیسم ضد توسعه است و آن را ویرایش و تغییر می دهد. بنابراین توسعه از مفاهیم زمان آغاز تولد خود فاصله گرفته است.توسعه از شکل فلسفی و مبانی فکری بشری به ساختارهایی تغییر کرده است مانند تغییر ساختار بروکراسی اداری، ساختار اقتصادی و ... . حال سوال این است که هنر و رُمان روی کدام شکل توسعه تاثیر میگذارد؟روی شکل فلسفی آن یا شکل مدرن شده آن؟
توسعه چیست؟
توسعه یافتن را در زبان انگلیسی با کلمه Develop بیان میدارند که ریشه آن به زبان فرانسه به واژه desveloper برمگیردد که از دو واژه Des به معنای معکوس کردن انجام چیزی وveloper به معنای پوشاندن و مخفی کردن است که هر دو ریشه های سلتیک یا آلمانی دارند بنابراین مفهوم درونی واژه توسعه در زبان لاتین به معنای آشکار کردن و کشف کردن است.معنای این کلمه در سالهای1650 به معنای باز کردن بوده اما در زبان انگلیسی در خلال سال های1750  مفهوم واژه توسعه "باز کردن کامل برای بیرون کشیدن آنچه بالقوه است" بوده و به معنای غیر مستقیم ترش"آرام آرام به وجود آوردن و یا عملی کردن" بوده است.این مفهوم در سال های1840به آن سو، معادل شد با "حرکت رو به جلو از یک مرحله به یک مرحله دیگر در راستای یک وضعیت نهایی"بنابراین معنای واژه توسعه را باید، با یک ویژگی بسیار مهم شناخت و آن حرکت هدفمند برای رسیدن به وضعیتی معین دانست.بنابراین حتی با دیدن تاریخچه کلمه توسعه نیز می توان به نوعی حرکت را دید.
مقاله سوآرز (2008) کل جریان توسعه را ریشه یابی و بررسی تاریخی کرده است. او بیان میدارد که در پایان قرن 17 میلادی ایده توسعه مبتنی برپذیرش یک اصل بنیادی بود آن، پذیرش وجدان یا اخلاق محدودیت بود. وجدان یا اخلاق محدودیت به این معنا بود که هر نمودار رشدی نقطه تغییری به سمت پایین دارد که در انطباق با برنامه طبیعت و یا خداوند است.پس از مباحثات طولانی میان تفکرات مدرن و سنتی، با پیروزی مدرن ها،لایبنیتز مفهوم رشد نا متناهی را ارایه داد.سوآرز در توضیح تاریخ توسعه، بیان میدارد که در کارهای هگل، مارکس و کانت توسعه به معنای رشد نامتناهی و به عنوان حرکت پیوسته و البته غیرخطی و ناثابت تمدن ها در جهت بهتر شدن وضع تمامی افراد، است.
نقطه تولد مفهوم توسعه به معنایی که امروز میشناسیم در قرن هجدهم و شکل گیری آن را بر اساس آراء واندیشه ماری جین آنتوان نیکولاس دو کاریتات که به مارکیس منتخب مشهور بوده است. او در کتاب" نگاهی تاریخی به پیشرفت انسان"  فصل دهم، تحت عنوان "آینده بشری"، ایده بنیادی مفهوم توسعه را تبیین میکند.ایده ای که صادقانه، خیرخواهانه و بر اساس اشتیاق بی اندازه او به گسترش روشنگری اروپامدار مارکیس تصویر آینده پیشرفت بشری را در سه جنبه خلاصه میکند:
–از بین رفتن نابرابری میان ملت ها
–رشد برابری در تمامی ملت ها
–بهبود واقعی انسان.
تصویر ذهنی مارکیس از آینده بشری که (بر اساس مروری که از تاریخ پیشرفت های گذشته انسان باور داشت که حد و مرزی ندارد)جامعه یکدست جهانی است که همگان مانند فرانسوی ها و آنگلو-آمریکایی ها به روشنگری و رهایی از خرافه ها و بردگی پادشاهان و ظالمان رسیده اند و جهالت آنها از بین رفته و از آزادی خودشان لذت می برند.انه که درفرانسه و آمریکا نتیجه داده بوده به تمامی دنیاست. مارکیس اجرای پروژه های صنعتی و کسب و کارها در مستعمرات اروپایی را راهی برای نجات این مستعمرات میداند و کشت نیشکر در آفریقا را بعنوان ابزاری برای رهایی آفریقا از دو قرن چپاولی که کل کشور را به قهقرا برده است را مثال میزند. نیافته، نسبت به این اقدامات اروپایی سه وضعیت خواهند داشت:
–اولین آنها کسانی هستند که تنها منتظر ابزارهای توسعه بوده اند و به راحتی دوستی و همگام شدن با اروپایی ها را می پذیرند.
–گروه دیگر مللی هستند که در زیر یوغ استبدادی در حال نابود شدن هستند که برای سال های بسیار طولانی به دنبال دست کمک دوستانه ای برای نجاتشان بوده اند.
–و مللی که رفتار وحشیانه قبیله ای شان را به زعم مارکیس، ادامه میدهند و از مزایای تمدن بی بهره خواهند شد.
مارکیس پیش بینی میکند که سرعت رشد در این دو گروه آخر کندتر خواهد بود و معتقد است که پس زده شدن آنها توسط ملل متمدن باعث میشود که آنها مضمحل و در همسایگان خود ادغام شوند. اما جالب ترین بخش این ایده کلی آنجاست که مارکیس تجارت جمهوری فرانسه و آمریکا را با آسیا و آفریقا، دلیلی برضرورت شبیه شدن آنها به اروپا میداند که یا نتیجه پذیرش سیاست های اروپاست و یا التزام پیروی از تعصبات تجاری آنها؛ تحریم اقتصادی. مارکیس منتخب تصویر ذهنی اش از آینده بشریت را برای مخاطبش بیان میکند.تصویری که در آن همه ملل جز استدلال و منطق ارباب دیگری ندارند و همه از دست ظلم و خرافه و ریاکاری کشیشان برای همیشه آسوده خواهند شد.
حال به تصویر جهان پس از سال ها از مارکیس منتخب نگاه کنید. آیا در دنیا برابری ایجاد شده است؟ بنابراین ذهنیت او اتفاق نیفتاد زیرا در جایی در مسیر جریان و مفهوم توسعه آرام آرام به تعریف دیگری گرایش پیدا کرد. بنابراین توسعه پروژه اروپایی بود و هدف از آن این بود که مردم جوامع دیگر که تجربه و روشنگری اروپا را نداشتند ، آن را بیابند نه در نحوه ظاهر و پوشش بلکه در نحوه تفکرشان تغییر اساسی ایجاد شود.
همواره من از معنای توسعه و ارتباط آن با مدرنیته صحبت می کنم. دکتر دیوسالار می گوید:« توسعه یعنی انسان های یک جامعه روشن می شوند نه این که جامعه ای صرفاً پیشرفته به لحاظ اقتصادی پدید آید».آقای ناظری نیز در کتاب خود در نگاه پست مدرن به رابطه میان توسعه و منابع می گویند:« اینکه عقلانی شدن درنهایت روح انسان را در هم میکوبد و آن را در پس میله های آهنی دیوان سالارانه محصور میکند بیم داشت. زیمل نیز احساس میکرد که جامعه بیگانگان، انزوا و چندپارگی اجتماعی جدیدی پدید می آورد. لذا اگر این دیدگاه ها را در تطبیق با واقعیات اجتماعی و تاریخی مشاهده کنیم، متوجه خواهیم شد که توسعه با نگاه مدرنیستی محکوم به فنا، زوال، فساد و آسیب های بزرگ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است». صحبت از توسعه یعنی صحبت از انسان مدرنیته ای که آزاد شده است و خودش را در مرکز شناختی جهان خودش قرار می دهد یعنی تبدیل شدن انسان به انسان سوژه؛ یعنی کسی که آزادانه تبعیت می کند نه این که محکوم به تبعیت باشد. مفهوم توسعه درذات واژه توسعه نهفته است و آن حرکت کردن از وضعیتی به وضعیت دیگری است که علی اصول آن را مطلوب تر می دانیم. تلاش برای تعریف و تبیین مفهوم توسعه، نیازمند درک و فهم تاریخی آن و تدقیق در نقطه زمانی تولید این مفهوم است یعنی مدرنیته!شناخت مفهوم مدرنیته مقدم بر تلاش برای ارایه راهکارهای توسعه است.بدون داشتن درکی درست از مفهوم مدرنیته، توسعه به مفهوم "غربی شدگی" تقلیل معنایی پیدا میکند.
وقتی از توسعه صحبت می شود در واقع منظور تحول روانشناختی و فلسفی است نه تحول تکنولوژی ، دانش و ...بنابراین با این زمینه می توان تعریف توسعه را این گونه ارائه کرد:
نقطه مطلوب کجاست؟ فرآیند چیست؟ ابزارها چیستند؟ مبانی فکری و فلسفی چیست؟
 نقش رمان در توسعه1
توسعه را می توان در دو سطح فردی و اجتماعی تعریف کرد.
توسعه در سطح فردی:
فرایندی است که در طی آن مبانی فکری و فلسفی انسان سنتی تغییر کرده و باتغییر شناختی، او به بلوغ هستی شناسانه ای میرسدکه پس از آن، او دیگر کودکی نیازمند و بی پناه و تحت تسلط طبیعت پیرامونی و والدهای طبیعی وانسانی و فرا طبیعی برای زیستن در این جهان نیست.
توسعه در سطح اجتماعی:
 فرایندی است که در آن جمعیت بزرگی از جامعه، فرایند توسعه فردی را آگاهانه طی میکنند که در نتیجه آن، جامعه متشکل از اعضایی مسئول در قبال جامعه و جامعه ای مسئول در قبال اعضایش است که نتیجه مشارکت آنها به بهبود شرایط زیستی و افزایش کیفیت زندگی همه اعضای جامعه منجر می شود.
قدرت در هنر:
هنر قدرتمند است زیرا می تواند بر پذیرش یا رد اجبار درونی، ترس و یا وفاداری موثر باشد. هنر می تواند منتقد و یا مشوق اجباربیرونی نیز باشد.هنر می تواند در تشویق و یا ممانعت ازتفویض اختیار به فرد یا گروه نیز موثرواقع گردد. قدرت در هنر می تواند از جنس قدرت مرجعیت باشد و به این معنا، هنر می تواندبعنوان رقیبی برای سایر گروه های دارای قدرت مرجعیت تلقی گردد. هنر همچنین نقش مهمی را در مدارمیانی، مدار اختیار، میان مدار اپیزودیک(حوزه فرد و گروه ها) و مدار تسهیل گری(حوزه دولت، نهادها و حاکمیت)ایفا می نماید.
هنر اما مهمترین نقش را در جلب توجه اجتماعی ایفا میکند.هنر می تواند کانون توجه جامعه را به جهتی که میخواهد متمرکزنماید و از این رو میتوان گفت که هنر، یکی از مهمترین ابزارهای قدرت است.
هنر توسعه گرا:
هنر توسعه گرا، انتقال تجربه زیستی هنرمند درمسیر توسعه فردی هنرمند است. مبانی فکری و فسلفی با استفاده از هنر، سریع تر و موثرتر تغییر می یابند. مکانیزم ایجاد اجماع میان نخبگان، در دست داشتن قدرت حاکمیتی است اما احتمالا هنر میتواند بعنوان مکانیزم جایگزین عمل نماید.هنر توسعه گرا در واقع ترکیب دو رویکرد توسعه ازبالا و توسعه از پایین است.هنر توسعه گرا در واقع مبتنی بر مشارکت نخبگان در تغییر محیط نهادی و موقعیت اجتماعی به جای تجویز قوانین حاکم است. هنر توسعه گرا، فرایند تبدیل توسعه فردی به توسعه اجتماعی را تسهیل می نماید.هنر توسعه گرا، به جای تقلیل امر توسعه، به امری مهندسی و ساده شده، پیچیدگی های جوامع انسانی را قابل درک تر کرده و به جای برنامه ریزی برای قدم های سریع، قطعی و معین،تحرک اجتماعی برای برداشتن قدم های کوچک توسعه را ایجاد میکند.
هنر چه منظوری دارد؟
من اینجا بودم.... من اینجا بودم و این احساس را داشتم..... من اینجا بودم و به این می اندیشیدم....
هنر توسعه گرا - هنرمند توسعه گرا:
هدف ارزش گذاری و دسته بندی آثار هنری نیست بلکه هدف رسیدن به مفهومی از هنر است که میتواند در راستای توسعه موثرباشد.تبیین ویژگی های رفتاری هنرمند توسعه گرا نیز با هدف ارزش گذاری بر هنرمند و دسته بندی آنها صورت نمی گیرد. بلکه هدف بررسی امکان ارایه الگویی برای هنرمند است که در راستای توسعه مفید واقع شود. در واقع، هدف بررسی و قضاوت پس از خلق اثر نیست بلکه نگاه پیش نگرانه به فرایند خلق اثر هنری دارد. حال سوال این است که هنرمند توسعه گرا، هنرمندی است که توسعه یافته یا هنرمندی است که دیگری را توسعه میدهد یا هر دو؟آیا اولی لازمه دومی است؟
تاریخ هنر رُمان:
 آقای قدیم در ادامه به بحث درباره رمان می پردازد و می گوید: هنر رمان با شروع مدرنیته و بسط آن و در حقیقت با تولد مفهوم توسعه، متولد میشود و رابطه تاثیر وتاثرش را با فرد، جامعه و توسعه آغاز میکند.
رابطه رمان و توسعه:
برای درک رابطه رمان و توسعه، باید به مفهوم توسعه و ارتباط آن با فرد وجامعه توجه نمود.توسعه در عمیق ترین معنای آن،تحول فلسفی انسان و قرار گرفتن انسان در مرکز جهان شناختی خود است.
از دریچه رمان است که تصویر فرد در حال گذار ازسنت به مدرنیته، رو به رو شدن با تاریکی هستی،پیرایش معانی جعلی، و امکان بازتولید معانی جدید برای زندگی از طریق ارایه معانی جایگزین و یا بهتر ازآن، ایجاد باور و شناساندن روش واکاوی فسلفسی برای کشف یا خلق معنایی جدید، ممکن میشود. از دریچه رمان است که شکل های مختلفی از انسان متصور میشوند و واکنش هر کدام به روایت، تکثر معنا و تکثر امر اخلاقی را قابل درک میکند. رمان انسان سنتی را به درک پیچیدگی و ناممکن بودن جهان تک بعدی و تنهایی فسلفی او در هستی آگاه میکند.رمان انسان در حال گذار را با امکان های مختلف زیستی و پتانسیل بازتعریف و یا خلق و کشف معانی جدید رو به رو میکند.رمان انسان را پیچیده تر، چندبعدی، مداراگر، و از منظراخلاقی نسبی میکند.با کمک رمان، انسان امکان تغییر در مبانی فکری و فلسفی و آغاز تجربه گذار از سنت به مدرنیته و پس از آن، یعنی توسعه را پیدا میکند.
پس از پایان یافتن ارائه آقای قدیم، آقای ناظری می گوید: درست است که رُمان از جنس دنیای مدرن است اما از منظری دیگر در دوره جدیدبه عنوان  ابزارهای توسعه و پیشرفت ، قالب های متفاوتی را ایجاد می کند که می تواند یک معنا یا معناهای متفاوتی را به ذهن متبادر کنند.
آقای صارمی نیز می گوید: سوال من در حوزه هنر این است که آیا هنر بجای ابزار و وسیله بودن یک مدیوم و وابسته بیانی نیست ؟زیرا هنرمند با خلاقیت چیزهایی را بیان می کند. آقای قدیم درپاسخ می گوید: بعضی از آثار هنری الزاماً مفهوم مشخصی را منتقل نمی کند اما فضایی را ایجاد می کند که مخاطب مفهومی را در ذهن خودش کشف و خلق کند و با این نگاه می توان گفت که هنر ابزار نیست. آقای سمیعی نیز می گوید: وظیفه رُمان یا ادبیات چیست؟ هنر به همان اندازه که می تواند باعث رشد شود به همان اندازه نیز می تواند سبب پسرفت هم شود. شما گفتید هنر قدرت مرجعیت دارد که خب این جای تامل بیشتر دارد.آقای قدیم در پاسخ به میگوید: صرفا نباید به هنر  مرجعیت بدهیم بلکه ماهیتاً نهاد دین است که مرجعیت دارد، اما از منظری هنر نیز مرجعیت دارد.هنر و هنرمندان این قدرت را درجامعه کسب می کنند. شاید اگر هنرها را توسعه دهیم، می توانیم از قدرت مرجعیت آن نیز در توسعه یافتگی استفاده کنیم. آقای نادری گوید: شما مرحلۀ اجتماعی ما را در چه مرحله ای می بینید که آنگاه بتوان ادبیات، هنر و ... رابعنوان یک گفتمان در جامعه جا انداخت؟ آقای قدیم می گوید: من احساس می کنم جامعه ایران در طول 150سال گذشته،روند رو به رشدی را داشته است.ادبیات در شرایط فعلی در خطر است زیرا یکی از خطرهای بزرگ در جوامع بشری روی آوردن رسانه ها به قصه های ساده است که این خود رُمان را به مرور از بین می برد.
آقای رنجبر می گوید: شما در خلال صحبت هایتان گفتید که هنرمند می گوید اینگونه بیندیش! اما من می گویم  این غلط است زیرا هنرمند نمی تواند به کسی بگوید که اینطور فکر کنید، مثل من فکر کنید. زیرا انسان ها آزاد هستند و می توانند خود را ارتقا دهند. آقای برهمند نیز می گوید: شما بیشتر تعاریف خود را از غرب وام گرفتید. اما به نظر من در  حد اطلاع داشتن از نظرات دیگران در دنیا خوب است اما پشت نظر هر صاحب نظری ، نظر غالبی وجود دارد که بر مبنای منافع جامعه آنها شکل گرفته است؛ و من فکر میکنم که ما راحت نمی توانیم آن حرف ها را بپذیریم. آنچه که در عمل در دنیا اتفاق افتاده است آیا مدرنیته ای نیست که منافع قدرت های جهانی پشت آن قرار دارد؟ ملاک ما فقط حرف نیست بلکه عمل است و ما هم باید منافع جامعه خودمان را در نظر بگیریم.ایران جامعه خاصی است و ایرانی ها با بقیه ملت ها خیلی فرق دارند اما در دوره هایی ما از درون دچار مشکلاتی شدیم و در بزنگاه های تاریخی از پیشرفت باز ماندیم. هنرمند به نظر من باید ببیند نیاز جامعه برای تغییر و تحول و توسعه چیست؟آقای قدیم در پاسخ می گوید: وقتی از توسعه حرف می زنیم، توسعه به معنای اصیل و تاریخی خودش به معنای تحول فکری و فلسفی است. اما در راستای این تحول فکری باید به جامعه خودمان با نیازهای خاص خودش توجه کنیم.خانم بدلی نیزمی گوید: در تئوری های جدید، مدیریت جهانی سازی است که در ادبیات، هنر و ... تاثیر می گذارد.هنر و ... زاییده توسعه صنعتی است. اما در جامعه ما فاصله بین رشد صنعت و رشد فکری است.آموزش باعث می شود که ما با صنعت و مدرنیته همراه شویم. آقای قدیم نیز می گوید:اصل صحبت بنیان گذار توسعه(مارکیس منتخب) با مدرنیته که برمبنای آزادی انسان است منافات دارد. جامعه ایدئولوژی زده با حلقه مفقوده آموزش، با این حاکمیت و نداشتن آزادی و ... دانش آموزانی که این مفاهیم را می خوانند، چطور می توان با آن ها در مورد توسعه صحبت کرد؟این شکاف را چگونه می توان پر کرد تا نسل جوان ما از دست نرود؟با این جامعه چگونه می توان هنر راپیش برد؟ علت ایستادگی شرق در برابر غرب همین است که اندیشه های مارکیس منتخب را به درستی متوجه نشده اند.حرف او نجات از نابالغ بودن است و به معنای آزاد نبودن نیست بلکه کمک به برداشتن موانع است نه این که بگوید دقیقاً عین ما فکر کنید. آقای گودرزی در ادامه می گوید: متوسط دانش آموزان ما از معلمان ما جلوتر هستند. دانش آموزان بیشتر اطلاعات خود را از بیرون مدرسه آورده اند.آقای نوری فرد نیز می گوید: شما تحول را قبل توسعه قرار دادید وقتی تعریف خاصی از توسعه نداریم چطور تحول را در آن پیدا کنیم؟هنر را انسان تولید می کند پس چگونه می تواند مرجعیت داشته باشد؟نقد من به شما این است که تمام فکت های شما غربی است و توضیحاتی دادید که در مورد هریک از آن ها می توان بحث کرد.خانم حسینقلی زاده می گوید: هیچ قالبی برای رُمان و توسعه نمی توان یافت. هر فکری راه خودش را باز می کند و تجربه نیز جلوتر از علم است.هنر و رمان می آیند تا تجربه را به تصویر بکشند. از هر ایده ای داستان وجود دارد و به یک ایدئولوژی خاص تعلق ندارد. درکل نمی توان انسان را شکل داد. رمان از لحاظ ایجاد شادی و شادابی می تواتند در توسعه موثر باشد زیرا توسعه زمانی خوب است که شادی را بیشتر کند.
نتیجه گیری:
1. توسعه با مدرنیته ارتباطی معنایی دارد. انسان مدرن همه چیز را جهان شمول می کند.
2. صحبت از توسعه یعنی صحبت از انسان مدرنیته ای که آزاد شده است و خودش را در مرکز شناختی جهان خودش قرار می دهد یعنی تبدیل شدن انسان به انسان سوژه.
3. توسعه یعنی تحول روانشناختی و فلسفی نه تحول تکنولوژی ، دانش و... .
4. توسعه در دو سطح فردی و اجتماعی تعریف می شود.
5. هنر مهمترین نقش را در جلب توجه اجتماعی ایفا میکند.هنر می تواند کانون توجه جامعه را به جهتی که میخواهد متمرکزنماید و از این رو میتوان گفت که هنر، یکی از مهمترین ابزارهای قدرت است.
6. هنر توسعه گرا، انتقال تجربه زیستی هنرمند درمسیر توسعه فردی هنرمند است.
7.  هنر توسعه گرا، فرایند تبدیل توسعه فردی به توسعه اجتماعی را تسهیل می نماید.
8. با کمک رمان، انسان امکان تغییر در مبانی فکری و فلسفی و آغاز تجربه گذار از سنت به مدرنیته و پس از آن، یعنی توسعه را پیدا میکند.

نقش رمان در توسعه2

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش