یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها

ارائه: آقای دکتر حمید گودرزی

تاریخ:15 فروردین 1402

حاضرین: آقایان ناظرى، صارمى، گودرزى،برهمند،نورى فرد، نادرى، سمیعى ،رنجبر

چکیده:

دراین جلسه به بررسی مفهوم اقتباس در فیلم های مهرجویی پرداخته شد. آقای گودرزی در ارائه خود به این موضوع اشاره کرد که بخش اعظمی از فیلم های داریوش مهرجویی از ادبیات اقتباس شده است. او در ادامه تاکید کرد که بین ادبیات و سینما رابطه دیالکتیکی دوسویه وجود دارد. اعضا براین موضوع صحه گذاشتند که اقتباس فرایندی است که می تواند ادبیات را دوره جدید مطرح کند. در واقع ادبیات امروز در قالب سینما می تواند حرف های زیادی را برای گفتن داشته باشد.

آقای گودرزی در ابتدا سه فیلم با نام های پری، سنتوری، شکارچی را روی تخته می نویسد و سپس از حاضرین می پرسد که کدام یک از این ها به نظر شما یک اثر اقتباسی هستند؟

بحث امروز در مورد سینما توسعه گرا است و با توجه به این که در­کارگروه ادبیات توسعه گرا هستیم من سعی کرده ام کمی چاشنی ادبیات آن را بیشتر کنم. ادبیات قطعاً قدمتش خیلی فراتر از سینما است. چنانچه ادبیات شفاهی را در نظر بگیریم نمی توانیم تاریخی برای آن در نظر بگیریم زیرا از بدو خلقت و استقرار بشر بر روی زمین وجود داشته است. در ادامه آقای گودرزی ابتدا سه تاریخ را نوشته و آن ها رااین گونه توضیح میدهد: 1895 سالی است که برادران لومیر سینما را اختراع کردند. اگر تاریخ سینما را مرور کنیم می بینیم که در دهه 1920سینما رونق پیدا کرد و در اقتصاد امریکا و اروپا بسیار تاثیر گذار بوده است.1597 تاریخی است که تراژدی رومیو و ژولیت نوشته شده است. 300سال پیش ازاختراع و پیدایش سینما1859 گوگول نویسنده روسی از دنیا می‌رود یعنی زمانی که سینما اختراع نشده است اما ایشان از سردمداران ادبیات جهان است. از همان ابتدای پیدایش سینما شاهد آن هستیم که اقتباس از آثار ادبی وجود داشته است. وقتی از ادبیات و سینما صحبت می کنیم هرکدام از آنها دو مفهوم و نظام مستقل هستند. در عین آن که برخی ابعاد به هم نزدیک هستند و شباهت های بسیاری دارند. شاید مهم ترین وجه شباهت این دو مفهوم این است که هر دو ابزار بیان هستند . اما روش های بیان در هرکدام از آن ها متفاوت است. اقتباس به طور کلی یعنی یک اثر ثانویه موضوع خود را از یک اثر اولیه بگیرد. امروز طی شش عنوان با مروری بر فیلم های داریوش مهرجویی موضوع اقتباس و تاثیر آن بر توسعه را بررسی می کنیم:

1. مروری بر سینما مهرجویی

2. اهمیت اقتباس و تعریف آن

3. نوع اقتباس و انواع آن

4.مروری بر سه فیلم مهرجویی و نحوه اقتباس آن­ها

5.دیالکتیک ادبیات و سینما و تاثیر آن ها بر یکدیگر

6. نتیجه گیری در مورد این که سینما توسعه­گرا، ادبیات توسعه­گرا هم می تواند باشد.

همگی نسبت به داریوش مهرجویی آشنایی دارید. اگر در مورد تاریخ سینمای ایران صحبت کنیم از مهرجویی نمی توان چشم پوشی کرد. به این دلیل که او بیش از نیم قرن است که در سطح تراز اول سینمای ایران به فیلم سازی مشغول است و فیلم های او بسیار مطرح بوده اند و بین سینماگران هم نسل خودش فیلم هایش بسیار سینمایی است. برخلاف برخی از فیلم سازان که اثر آن ها از سینما دور و تبدیل به بیانیه ادبی می شود . غلظت سینمای مهرجویی ناب است. او فلسفه خوانده است و نقطه تمایز آثارش به این دلیل است که او ادبیات را فهمیده است. و با ادبیات ایران و جهان آشناست. بنابراین 13 فیلم او کاملاً اقتباس سینمایی هستند. به تعبیر بسیاری ازکارشناسان فیلمگاوساخته مهرجویی مهم ترین و اثرگذارترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. این فیلم اقتباسی ادبی است که از نوشته غلامحسین ساعدی به نام عزاداران بیل ساخته شده است. بعد از آن فیلمآقای هالوکه کمدی است و اقتباسی از نمایش نامه علی نصیریان است. فیلمپستچیاقتباسی از یک نمایشنامه خارجی است که نویسنده آن آلمانی است.دایره مینااقتباسی از داستان غلامحسین ساعدی به نام آشغال دانی است. بعد از انقلاب اسلامی اولین فیلم اقتباسی او را می توانبانودانست .در یک دوره آثار او هم بر جامعه سینما و هم بر خود او اثر می گذارد. گاه فیلمی اقتباسی با محوریت زن می سازد که حتی عنوان فیلم هایش نیز وام می گیرد از اسم بانوان. مانندسارااقتباس شده از خانه عروسک ها،پریاقتباس شده از داستان های سلینجر،لیلااقتباسی از مهناز انصاریان که یکی از آثار متفاوت سینمای ایران است. و در نهایت عاشقانه ترین فیلم سینمای ایران که اقتباسی از گلی ترقی است با نامدرخت گلابی. همچنین آثاری مانندسنتوریوچه خوبه وقتی که برگشتی؛ آخرین اقتباس اواشباحاست که از نمایشنامه خانه عروسک های است.مهمان ماماناقتباس ازداستان هوشنگ مرادی کرمانی.

در هم آمیختگی از تصاویر و واژه ها را به زبان ساده اقتباس ادبی می گویند. در ادبیات با کلمه سرو کار داریم اما در سینما با تصویر. این دو نظام ساختاری می توانند بسیار به هم نزدیک شوند و خیلی به هم آمیخته هستند و نمی‌توان سینما را بدون ادبیات در نظر گرفت. در عین این که مستقل از هم نیز هستند. نقش ادبیات از بعد از سینمای صامت پررنگ تر شده است اما قبل آن نیز با وجود این که دیالوگ نبود اما اقتباس ادبی می تواند شکل بگیرد. همانطور که گومبوریچ می گوید: هیچ کس را یارای گریز از اقتباس نیست. زیرا خصلت انسان ها است که همیشه در حال اقتباس کردن از نظام های متفاوت زندگی هستند. همیشه الزامی ندارد که حتما سینما از ادبیات اقتباس کند. سینما از سینما، سینما از موسیقی و... نیز اقتباس می کند. موسیقی از ادبیات اقتباس می کند . ادبیات از سینما هم اقتباس می کند. این ها به هم ربط دارند.در واقع شاکله ای هستند که به هم تنیده شده اند. بنابراین اقتباس مقوله ای است که هیچ وقت تمام نمی شود و چیزی است که انگار هیچ وقت کامل نمی شود. اقتباس چیزی همواره مستمر است. وقتی در حوزه ادبیات توسعه گرا صحبت می کنیم همین ناتمام بودن اقتباس بسیار مهم است. فیلم ساز اجازه این را دارد که برداشت خود را از داستان کند. آمار نشان می دهد که بیشتر آثار پرفروش سینما اقتباس ادبی هستند آمار نشان می دهد که وقتی یک اثر ادبی اقتباس شده در سینما دیده می شود مخاطبین بعد از آن تمایلی پیدا نمی کنند که اثر اولیه را بخوانند. اما برعکس آن هم بسیار بوده است که خوانندگان و مخاطبین بعد از خواندن داستان ها تمایل بیشتری دارند که نسخه سینمایی آن اقتباس شود و آن را ببینند.

اقتباس در لغت به معنای فراگرفتن است. نظریه پردازان مختلف گونه های متفاوتی برای اقتباس در نظر گرفته اند. سه نوع اقتباس رایج در سینما داریم:

1. اقتباس نقطه به نقطه یا وفادارانه ( که به اصل اثر پایبند است) این پایبندی فقط در مفهوم نیست بلکه حتی در ساختار ادبی است. یعنی مثلاً شروع فیلم با شروع داستان منطبق است. روایت با روایتی که در داستان هست حتی برهه زمانی و دیالوگ ها خیلی منطبق است. نقاط بحرانی داستان می شود نقاط بحرانی فیلم. نقطه اوج داستان می شود نقطه اوج فیلم.این نوع اقتباس بسیار رایج است و بیشترین طرفداران ادبیات در همین حوزه اقتباس را می پذیرند.

2. اقتباسی که دو جریان به هم برخورد می کنند. یکی فیلم ساز که جریان خود را پیش می برد و دیگری اثر ادبی.در این اقتباس ها دیگر الزامی نیست که همه چیز منطبق بر فیلم باشد برای همین شاهد آن هستیم که چیزهایی به اصل اثر اضافه می شود و یک چیزهای کم می شود. یک شخصیت هایی از بین می روند و یک شخصیت هایی اضافه می شوند. ممکن است شروع فیلم منطبق نباشد بر شروع داستان . بعنوان مثال فیلم شیار 143 اثر نرگس آبیار.

3. اقتباس وام گیری یا قرضی- بن مایه اثر وام گرفته می شود. در این جا می توان گفت که اثر اولیه به مثابه ماده خام است که فیلم ساز از آن استفاده می کند و چیز دیگری بوجود می آید.

نکته مهم که در اقتباس نقطه به نقطه اتفاق می افتد، باز تولید یک اثر است. در اقتباس قرضی باز تولید نداریم بلکه باز آفرینی است. حال به نظر شما بهترین اقتباس کدام است؟ موفق ترین اقتباس کدام است؟ این ها را به سادگی نمی توان تعیین کرد . این ها به عوامل مختلفی بستگی دارند. می توان گفت که هیچگاه نمی شود از ادبیات به طور 100درصد برگردان به سینما داشت. زیرا ماهیتاً جنس آن ها با هم متفاوت است. هیچگاه نمی شود همه چیز را از ظرف ادبیات به طور کامل به ظرف سینما منتقل کرد.آقای برهمند می گوید: در هرحال هنرمند سینماگر قصد ندارد موضوعی که در ادبیات هست را عیناً تکرار کند. هنرمند سینماگر می خواهد یک موضوع دیگری را بیان کند و ادبیات بهانه و زمینه است که پیام جدیدی را بدهد. بنابراین به نظر نمی رسد اصلاً سینماگر بخواهد کپی کند. زیرا متن ادبی را که داریم او می خواهد حرف دیگری را بزند.

آقای گودرزی می گوید: جذابیت سینما دقیقاً در همین نقطه است که شما گفتید. نکته مهم دیگری که هست این است که در ادبیات مخاطب از مکتوب و کلام به تجسم و تصویر می رسد . زیرا ذات انسان نیز همین گونه است . هرچیزی را که می خواند خود به خود تصویرسازی ذهنی می کند. اما در سینما برعکس است و انسان از تصویر است که می خواهد به مفهوم مکتوب برسد. بنابراین این چالش همواره بین ادبیات و سینما و در اقتباس بوده است.

حال می خواهم کمی در مورد فیلم شکارچی صحبت کنم:

این فیلم در دهه 80ساخته شده است. داستان آن در مورد آزادی مردی از زندان است که به شهر برمیگردد و نزد خانواده می رود و شغل نگهبان شب را پیدا می کند. او به شدت به شکارعلاقه مند است. اما به دلیل آن که از زندان آزاد شده و شغلش نگهبانی است زیاد با خانواده نیست روزی برمی گردد منزل و می بیند خانوده او نیستند و بعد چند روز پلیس از او می خواهد جنازه زنی را شناسایی کند. پلیس می گوید در درگیری خیابانی بین پلیس و تبهکاران همسر او اشتباهاً تیرخورده است. اتفاق مرگ همسر و دخترش روی او بسیار اثرمی گذارد تا به جایی که او دو پلیس را می کشد و سپس فراری می شود. طی عملیات تعقیب و گریز در جنگل دو پلیس او را دستگیر می کنند و برمیگردانند.در حین راه گم می شوند و بعد چند روز دو پلیس باهم درگیر می شوند، یکی ازپلیس ها به مرد می گوید من می روم و اسلحه را به تو می دهم تا پلیس دیگری را بکشی اما مرد از این کار امتناع می کند و لباس پلیس را از تنش در می آورد اما او را نمی کشدو هنگام خروج از جنگل پلیس فراری فکر میکند که او پلیس دیگری است و او را می کشد. و همین جا فیلم تمام می شود. حال ما چه برداشتی از فیلم می کنیم؟ نظرات خود را بفرمایید.

آقای نوری فرد می گوید: انسان ناخواسته در شرایطی قرار می گیرد که آن شرایط به او تحمیل شده است. در اثر یک حادثه توسط باند تبهکار دختر و همسر او کشته می شوند و او به فکر انتقام می افتد. سعی می کند که قانون را خودش اجرا کند .

اقای نادری می گوید: از آن جا که آدم ها دارای خصلت های متفاوتی هستند وثابت نیستند این که یک انسان می تواند مرتکب به قتل شود اما قاتل نیست. شرایط است که او را واردار به قتل می کندکه اگر الزام به قتل نباشد آدم نمی کشد. ولی بدلیل ثابت نبودن درون انسان ها کسی که نمی خواهد آدم بکشد اما چون ذات او قاتل است به راحتی در اخر فیلم ذات خود را به نمایش می گذارد و می کشد.

آقای برهمند می­گوید: برداشت من این است که در جامعه ای که هیچ نظمی وجود ندارد افراد درگیر ماجراهایی می شوند که محصول این بی قانونی است.یعنی وقتی حساب و کتابی در کار نیست نهایتاً زندگی مردم هم حساب و کتابی ندارد.

اقای گودرزی می گوید: نکته ای که باید بگویم درخصوص این فیلم این است که پس از اتمام فیلم و شروع تیتراژ اولین جمله تیتراژ این است: تقدیم به زنده یاد بزرگ علوی.

وقتی این جمله در تیتراژ می آید حالا برداشت شما تغییری می کند؟ فکر نمی کنید برداشت شما تحت تاثیر شناخت شما از بزرگ علوی قرار می گیرد؟ احساس نمی کنید که شاید فیلم ساز در لایه ای پنهان یک تم سیاسی به فیلم میدهد؟ به نظر شخص من این اثر یک اقتباس است. شاید داستان فیلم اقتباسی از آثار بزرگ علوی نباشد اما من مخاطب تمامی شناخت خود را از بزرگ علوی(نویسنده ای چپ گرا با پیشینه ای سیاسی) در فیلم دخالت می‌دهم.

هدفم از بیان این فیلم این بود که بگویم اقتباس صرفاً خیلی مستقیم نیست بلکه ممکن است در یک فضای ذهنی و معنایی شکل بگیرد و خیلی از فیلم سازان تحت تاثیر یک اتفاق یا فرد، خود به خود چه مستقیم و چه غیر مستقیم اقتباس می کنند.

اقتباس بر اثر هنری ، برفیلم ، برمخاطب و ... تاثیر دارد اما مخاطب مهم ترین وجه این تاثیر پذیری است. می خواهم خیلی گذرا سه فیلم از آثار مهرجویی را به لحاظ اقتباسی با هم مرور کنیم. دوست دارم برای شروع ابتدا به فیلم پری بپردازیم. این فیلم از سه داستان فرانی و زوئی و یک روز خوش برای موز ماهی اقتباس شده است. اگر قرار باشد بگوییم اقتباس باید حداکثر مبتنی بر اثر ادبی باشد چطور می شود ما از سه داستان چنین فیلمی استخراج شود؟ محال است! مهرجویی این سه داستان را تلفیق کرده است و فیلم پری را ساخته است .فیلم پری این گونه شروع می شود که او به دانشگاه می رود و در کلاس با استاد مخالفت می کند و نظم دانشگاه را بهم می ریزد و در نهایت با سیستم دانشگاهی مخالفت می کند. در صورتی که در داستان فرانی چنین چیزی را نداریم بلکه داستان فرانی جایی شروع می شود که او به ایستگاه راه آهن می رود و نامزد او در حال انتظار برایش نامه اش را هم می خواند. همین سکانس شروعی داستان را در سکانس بعدی فیلم پری می بینیم با یک چرخش به این صورت که به جای ایستگاه راه آهن ترمینال دیده می شود. پری می خواهد به اصفهان برود و کسی را ملاقات کند. اتفاقی که باعث رفتن پری به دانشگاه و اصفهان می شود به دلیل کتابی است که برادرش که خودسوزی کرده است در کلبه جنگلی آن را خوانده است. یک کتاب عرفانی در خصوص سیر و سلوک است و این بر روحیه و تمایلات فکری و درونی پری اثر میگذارد و او را دچار بحران می کند. در الگوی روایتی می بینیم که پری یک کنشگر است و تحت تاثیر این عامل ترغیب کننده سیستم دانشگاهی را بهم می ریزد. صحنه هایی در این فیلم بازسازی شده است که جریان محض ذهن فیلم ساز است اما اثر آن را می توان در داستان پیدا کرد. شخصیت ها و اتفاقاتی را در فیلم می بینیم که در داستان نیستند و روایت در حال تغییراست و منطبق با جریان ذهنی فیلم ساز و یک معادل سازی فرهنگی می شود. در حقیقتاصل اقتباس یعنی معادل سازی فرهنگی. داستان را با مساله عرفانی منطبق با شرایط اجتماعی و منطبق با فرهنگ مردم جامعه بیان می کند اما روح اثر باقی می ماند. برای همین است که دیده می شود دانشگاه و استاد در اثر ادبی اولیه وجود ندارند، مولودی خوانی که یک پدیده مذهبی و فرهنگی در جامعه ما است به فیلم اضافه شده است. تئاتر و بازیگرانش تماماً ساخته های فیلم هستند و در نهایت اتفاقاتی که با اضافه و کم شدن در حال شکل گیری است. بنابراین این فیلم از نوع اقتباسی نوع دوم است.

فیلم دایره مینا که فیلم مهمی است برای سینمای ایران در همان سال تولید تحت تاثیر جامعه پزشکی توقیف می شود. این فیلم براساس یک اتفاق واقعی است. این فیلم اقتباس شده از داستان آشغال دانی غلامحسین ساعدی است. اقتباسی که در این جا اتفاق افتاده است برخلاف اقتباسی که در فیلم پری شده است، اقتباس نوع اول است. یعنی بسیار منطبق بر داستان است. اما نکته مهم در این فیلم این است که دایره مینا درحقیقت به بحران اخلاقی در جامعه اشاره می کند . این بحران اخلاقی به قدری تاثیرگذار است که چالشهایی را در بین گروههای جامعه ایجاد می کند. فیلم که در آن زمان به دلایلی از قبیل چهره عریان و تلخی که از جامعه ارائه میداد توقیف شده بود پس از توجه بین المللی که به فیلم شده بود برای رفع انتقادهایی که به توقیف فیلم صورت می گرفت به ناچار فیلم اجازه پخش گرفت.

فیلم مهمان مامان به نظر من یک اَبر اقتباس در سینمای ایران است. مهمان مامان داستان بسیار ایرانی و وابسته به منش و فرهنگ مردم ایران است. این فیلم اقتباس شده از داستان هوشنگ مرادی کرمانی است. برادر زاده عفت خانوم با نوعروسش به دیدنش می آید اما او به دلیل مضیقه مالی دوست ندارد که آن ها بمانند. اما اتفاقی ایرانی می افتد که روند داستان عوض می شود و آن این است که شوهر عفت خانوم تحت تاثیر تعارف های ایرانی باعث می شود که مهمان ها بمانند. نکته ظریف این فیلم در این است که داستان از هوشنگ مرادی کرمانی اقتباس شده است و در فیلم خود او بعنوان نویسنده فیلم نامه وجود دارد. یعنی در روند تبدیل اثر ادبی به فیلم خود نویسنده دخیل است. و اقتباس نوع دوم در این فیلم شکل می گیرد. مثلاً سکانسی که یوسف به خانه پدری می رود و از یخچال پدر ثروتمندش خوراکی می آورد، اصلاً در داستان اصلی وجود ندارد. در سینما به این مدل فیلم ها می گویندبینامتنی. یعنی ضمن حفظ معنی اثر اولیه معنی جدیدی خلق می شود و با باز آفرینی مواجه هستیم. بنابراین این جا است که به توسعه نزدیک می شویم زیرا فیلم به اثر اولیه ناظر است اما اون نیست بلکه جدید است. حال در این جا لازم است به سوال شما که گفتید اگر قرار است همان اثر اولیه ساخته شود با کلی هزینه و در قالب فیلم در بیاید تا ما ببینیم خب از همان اول اثر اولیه را می خوانیم.

به نظر من مهمان مامان فیلمی به شدت توسعه گرا است. زیرا یک دیالوگ درداستان هست که می گوید:امروز هر طور بود گذشت. اما در اوج فیلم این دیالوگ داستان این گونه عوض می شود: حال امروز که گذشت فردا چی؟این دیالوگ در حقیقت خود توسعه برای فیلم است زیرا نگاهی به آینده دارد و بیننده را به سینمای توسعه گرا نزدیک می کند.

لیندا هاچن در کتاب خود در مورد نظریه اقتباس می نویسد:« اقتباس فرایندی خلاق و تکثر پذیر است که عمدتاً توسط مخاطب به رسمیت شناخته می شود ». حال تاثیری که ادبیات بر سینما می گذارد این است که ادبیات یک منبع غنی و وسیعی است که سینما می تواند به راحتی از آن استفاده کند. و آثار ادبی خوب همیشه می توانند مخاطبین بیشتری را برای سینما بیاورند. فیلم بلند، انیمیشن، سریال و حتی اُپرا، موسیقی و.... بعنوان مثال شرق بهشت، وداع با اسلحه، خوشه های خشم فیلم هایی هستند که از رمان های بزرگ تاریخ ساخته شده اند. حال من معتقدم که ادبیات ما با این که بسیار غنی است و شاعران و نویسندگان بزرگی را دارا هستیم اما با این شکل و شمایلش نمی تواند توسعه گرا باشد؛ زیرا نسل امروز ما ارتباطی را که ما با این آثار بزرگ داشته ایم را ندارند. امروزه ما هنری نداریم که منفرد باشد بلکه هنرها با هم تلفیق شده اند. موسیقی با سینما، ادبیات با تئاتر و ... تلفیق شده اند و تکنولوژی امروز آن ها را باهم ادغام کرده است. به نظر من راه این که ادبیات به سمت توسعه گرایی برود این است که در این تلفیق ها بتواند نمود پیدا کند. یعنی ما بجای اینکه توقع داشته باشیم بچه های امروز شاهنامه را با آن نظم سختش بخوانند، با اقتباس جذابی از شاهنامه مواجه شوند. یعنی تلفیق راه گریز ما برای رسیدن به توسعه است. با این دید می توان گفت که سینما و بخصوص سینمای اقتباس چشم انداز مغتنمی را برای معرفی ادبیات بوجود آورده است. و باعث می شود که مخاطب به آن اثر ادبی بیشتر فکرکند و فرصتی را بوجود می آورد تا دنیا با آثار ادبی آشنا شود. یک وجه مشخصه غالب سینما نسبت به ادبیات این است که سینما یک زبان جهانی است و درک را برای فهم ادبیات بیشتر می کند. بنابراین توسعه گرایی ادبیات می تواند از طریق سینما بهتر اتفاق بیفتد. حال واجب می دانم چند نکته را در خصوص اقتباس و توسعه بگویم:

اقتباس ناتمام بودن است و همین ناتمامی در حقیقت فرایند توسعه است. زیرا توسعه فرایندی است که هیچ وقت به انتها نمی رسد.

اقتباس باز آفرینی است و توسعه گرایی هم در باز آفرینی شکل می گیرد.

اقتباس معادل سازی فرهنگی می کند. وقتی که به آثار ادبی به عنوان نماد های فرهنگی پرداخته می شود در واقع توسعه فرهنگی شکل می گیرد.چیزی که امروزه با آن مواجه هستیم خرده فرهنگ ها و چند ملیتی است.

اقتباس گفتگو و گفتمان بین دو حوزه است و درحقیقت ترویج گفتگو است و توسعه نیز بر اساس گفتگو شکل می گیرد.

اقتباس یعنی چیز دیگری که آن چیز دیگر ما را به توسعه می رساند.

آقای صارمی می گوید: به نظر من این پیوندی که شما بین سینما، توسعه و اقتباس ایجاد کردید بسیارعالی بود . به نظر من سیر حرکت خود داریوش مهرجویی نیز در جهت توسعه بوده است و با تغییر و تحولات جامعه، او نیز حرکت کرده است. همچنین آقای نادری می گوید: من متوجه شدم که سینمای توسعه گرا و بخصوص اقتباس روندی فرآوری شده و به قول شما فرآیندی پایان ناپذیر است. لازم است بگویم که ما یک مفهوم زبان داریم که در حقیقت همان ادبیات محاوره ای و حتی فکری است. ادبیات همین واژگان محاوره است که یک فرایند زیبایی شناختی دارد و همین باعث جذابیت آن است. ادبیاتی که ادیبان از آن استفاده می کنند و فرایندی و توسعه پذیر است ویژگی زیبایی شناختی را دارد که بسیار ارزنده است. و در ادامه آقای برهمند می گوید: سوال من این است که آیا کتاب یا نوشته ای هست که با توضیحی بیشتر فیلم های اقتباسی مهرجویی را معرفی کند؟ من از صحبت های شما این نتیجه را گرفتم که در اثرهای اقتباسی مهرجویی، چند مبنای اصلی وجود دارد که کیفیت کار را بالا برده است. 1. ایرانی بودن و توجه به فرهنگ ناب ایرانی.2. ادبیات توسعه گرا یا فیلم توسعه گرا باید رو به آینده باشد و مسائلی را مطرح کند که مادرگیر آن هستیم و می خواهیم حل کنیم.3. باید مجهز به فن و تکنیک جدید باشد. به نظر شما آیا می توانیم بگوییم که این سه عنصر ادبیات توسعه گرا را شکل می دهند؟

آقای رنجبر می گوید: برداشت من این است که معنای توسعه از نظر دکتر گودرزی یعنی به روزکردن ادبیات و قابل فهم کردن آن برای نسل نو. من در تکمیل حرف های آقای گودرزی تقسیم بندی عصرها را می گویم. عصر حجر، عصر کشاورزی، عصر صنعتی، عصر اطلاعات و عصر ارتباطات. با توجه به صحبت های آقای گودرزی و این تاثیر شگرفی که سینما در حال حاضر پیدا کرده است، پس ما دقیقاً در عصر ارتباطات هستیم یعنی موسیقی، ادبیات، تئاتر، شخصیت های انسانی، جلوه های ویژه، اینترنت، کامپیوتر و... به همدیگر کمک می دهند تا اثر زیبای سینمایی ایجاد شود. در ادامه آقای سمیعی می گوید: در ابتدا می خواهم شعری را بخوانم:

فراموش کن مسلسل را، مرگ را و به ماجرای زنبوری بیندیش که در میانه میدان مین به جستجوی شاخه گلی است.

من فیلمی دیدم از تارکوفسکی که نشان می دهد در کنار دریا چوب خشکی است و یک کودک که کلاه روسی گذاشته است می رود از لب دریا آبی میاورد و به پای این چوب خشک می ریزد. یعنی این کودک از نسل جدید بلند می شود و می خواهد درخت زندگی را آبیاری کند. همچنین سال ها پیش فیلمی دیدم که نشان می دهد که از یک سو فردی درحال تایپ کلمات است و از طرفی دیگر تیربار قرار دارد. و از طرف دیگر نشان می دهد که روی دیوار نوشته شده است که این انقلاب کوخ نشینان است. و اینچنین سینما قدرت نمایی می کند. در کتاب "روایت و کنش جمعی" گفته می شود که چرا مردم به روایت(اقتباس) احتیاج دارند؟ زیرا همه چیز باید به نوعی نو شود. به نظر من آنچه که در این توسعه گرایی مفعول مانده است این است که نخبگان جامعه بنا به شرایط ساختاری و خطوط قرمز موجود درجامعه و یا به دلایل کم کاری نتوانسته اند رسالت های تاریخی خود را برای توسعه ادبیات انجام نداده اند. در بحث توسعه باید گام را فراتر بگذاریم و ببینیم توسعه تعاریفش در ادبیات و سینما کجاست؟

آقای نوری فرد نیز ضمن تشکر از صحبت های فنی آقای گودرزی می گوید: اگر با دیدگاه جامعه شناسی نگاه کنیم تمام این ها ابزاری است در حوزه عمومی. وقتی در این حوزه گفتمانی شکل می گیرد این گفتمان از یک سری ابزارها استفاده می کند که از جمله این ابزارها می توان به ادبیات و سینما اشاره کرد. در تعریف ادبیات و فیلم این دو مقابل هم نیستند بلکه این دو ابزارمتفاوتی هستند که چنانچه در راستای یک هدف خاص مورد استفاده قرار گیرند، آن هدف دست یافتنی تر می شود. خیلی از فیلم ها مانند فیلم گاو مفاهیم ارزشمندی را ارائه می دهند و این توانایی سینما است. در مورد اقتباس باید بگویم بدلیل آن که ما با واقعیت ها سروکار داریم خیلی نمی توانیم با ذهنیت های متفاوت که مخصوص افراد است ارتباط برقرارکنیم. مگر آن که یک تجسمی از واقعیت باشد و من بتوانم آن را لمس کنم. سینما را جزو هنرهای نمایشی که شامل رقص و تئاتر است، به شمار نمی آورند. بلکه ابزاری است و از هنرهای سازنده است. وقتی از یک اثر ادبی اقتباس می شود درحقیقت با یک ابزار دیگر، به این اثر نگاه می شود .الزاماً این نیست که می خواهند یک چیز متفاوت ارائه دهند. مانند سفر کردن با ماشین، دوچرخه، هواپیما و ... که هر کدام مزایا و معایبی دارند. به نظر من کار مهرجویی بیشتر در خلق شخصیت های جدید است مانند خلق شخصیت لیلا، علی سنتوری.... درحقیقت مهرجویی شخصیت هایی را مبتنی بر واقعیت های اجتماعی بوجود می آورد. به نظر من برخلاف گفته شما که از اقتباس گریزی نیست اما خیلی از اثرها هستند که در حقیقت اقتباس نیستند. مثل خیلی از سریال های پرطرفدار خارج ایران؛ دیده می شود که مسائل اقتباسی نیستند و مسائل روز است. آقای ناظری ضمن تشکر از همه می گوید: مهرجویی علاوه بر این که سینماگر است، یک رمان نویس و نویسنده بسیار حاذقی است. بنابراین علت این که مهرجویی را برای ادبیات توسعه گرا انتخاب کردیم این است که او قالب فکری ادبی دارد و به همین دلیل علاقه به پی ریزی آثار خودش مبتنی بر داستان های ادبی دارد و برآن اساس فیلم سازی می کند. مهرجویی مانند داریوش شایگان است و انگار می خواهد جهان غرب و شرق را به هم پیوند دهد و از این لحاظ بسیار جالب است. اگر من هم بخواهم با دیدگاه جامعه شناختی نگاه کنم می توانم بگویم که یک واقعیت اجتماعی وجود دارد و این که چه هنری به این واقعیت اجتماعی نزدیکتر است خیلی مهم است. آیا ادبیات نزدیک تر است یا سینما؟ و کدام یک و چگونه این واقعیت اجتماعی را نشان می دهند؟ زیرا در هر صورت چه شاعر چه نویسنده چه کارگردان و ...همه متریال اصلی ذهنی خود را از جامعه می گیرند. بنابراین نوع تجسم یا حضور واقعیت اجتماعی در ذهن هنرمند و نویسنده خیلی مهم است. فکر می کنم کلید واژه خوبی در بحث آقای گودرزی وجود داشت که همان مقوله اقتباس است. با نگاهی دیگر می توان اقتباس راتفسیرنامید؛ یعنی ممکن است هرچیزی تفسیر یا تفاسیر متعددی داشته باشد. مثلاً در تفسیرهای دینی مانند المیزان آقای طباطبایی چه تفسیری داشته است؟ آیا موقعیت های ذهنی خود را به مخاطب منتقل می کند یا این که واقعاً ربط منطقی بین آیات با چیزهای دیگر پیدا کرده است؟ تفاوت تفسیر علامه طباطبایی با سایر تفسیرها در این است که تفسیر قرآن را با قرآن می کند و این مهم است یعنی مصداق استدلالی خوب برای روند تفسیری که ارائه می دهد بیان می کند.

ادبیات توسعه گرا و کلاً هنر توسعه گرا ضرورت آینده ایران است. به نظر من در روند این چهل سال گذشته ما فرصت های تاریخی بزرگی را از دست داده ایم. مثلاً جامعه دینی ما می توانست به سمتی برود که یک روشن فکری دینی بجای یک سنت نابارور ارائه شود. اگر این فضا ایجاد می شد سینما و ادبیات ما می توانست تاثیر زیادی برای بروز و ظهور ایران در هزاره سوم داشته باشد. بنابراین ما برای آینده ایران نیاز به منابعی برای رشد و توسعه داریم. این منبع در ایران متفاوت با آمریکا است. آمریکایی ها هم اقتباس می کنند اما از شرق؛ مثلاً خیلی از انیمیشن های آن ها ریشه داستانی شرقی دارند مانند سندباد. علت آن است که آمریکا کلاً در سه وجه قدرت تمدنی دارد: تولید فیلم و انیمیشن، تکنولوژی، دموکراسی.در مقابل ایران کشوری است که باید گنجینه خود را در داشته هایش بیابد اما این داشته مانند نفت است که احتیاج به استخراج درست با بیشترین درجه خلوص دارد. باید برویم به سمتی که اقتباس ما از ادبیات در راستای توسعه باشد. این همان چیزی است که می تواند ما را رو به جلو ببرد. مثلاً اقتباس های رو به جلویی از سعدی، فردوسی، نیما یوشیج و ... داشته باشیم. باید به گونه ای ادبیات کهن ما، چراغ راه آینده ما باشد و برداشت هایی از آن داشته باشیم.برداشت های بارور در راستای توسعه.گروه ما نیز برمبنای این خط فکری ایجاد شده است. آقای گودرزی می گوید: دامنه اقتباس وسیع است. ما می بینیم که خیلی از فیلم ها مثلاً در عرض 4سال در کشورهای مختلف و توسط کارگردانان مختلف ساخته شده اند و اثر بعدی در واقع بر مبنای اثر قبلی ساخته می شود. الزامی ندارد تمام فیلم ها اقتباسی باشند مانند اجاره نشین ها که اثری بسیار تاثیرگذار است که کمدی است و اقتباسی نیست. یکی از ویژگی های عصر ارتباطات تلفیق هنرها با یکدیگر است. فیلم توسعه گرا لزومی ندارد فیلمی فاخر و بهترین باشد ممکن است فیلمی متوسط اما توسعه گرا باشد. اقتباس در حقیقت باز آفرینی است. اقتباس در توسعه گری یعنی چیز جدیدی منطبق با جامعه امروز اتفاق بیفتد.اقتباس یعنی به روزکردن یک سرمایه فرهنگی. اقتباس یعنی منطبق کردن مفهوم موجود با مسائل روز با نگاهی رو به آینده. در نهایت باید بگویم توسعه گرایی در اقتباس مسیر خوبی است زیرا یک پیشینه فرهنگی دارد. لزوماً یک فیلم توسعه گرا نباید اقتباسی باشد اما اقتباس می تواند سینما را به سوی توسعه گرایی هدایت کند. آقای برهمند می گوید: ما باید مجهز به یک فلسفه شویم. پایه هنرها فلسفه است. ما ایرانی هستیم و با توجه به سرزمینمان فلسفه ما چیست؟ آیا اگزیستانسیالیسم است؟ اگر فلسفه را نداشته باشیم ادبیات و هنر ما بی ریشه است. آقای ناظری می گوید: نوع زمینه ها و بسترها با هم متفاوت است. یعنی کشوری مانند آلمان در هنگام تعریف تکنولوژی مبانی فلسفی برای آن تعریف می کند. به نظر من کشورهایی مانند ایران مبانی فلسفی شان را دردو قالب شعر و دین مطرح می کنند. و دراین دوحوزه بیشتر قالب های ما جای می گیرند. به همین دلیل هویت اخلاقی و فکری ما از شعر و دین گرفته می شود و ما نباید در جستجوی مبانی فلسفی به مدل غرب باشیم. در عین حال ما مدل فلسفی غرب را هم استفاده می کنیم چون لازم است مثلاً نیچه را بشناسیم اما وقتی روی ادبیات خودمان متمرکز می شویم و می گوییم ادبیات توسعه گرا یعنی در این فضای مدرنی که شکل گرفته است چگونه می شود قالب ایرانی بودن را حفظ کرد و به نحوی هم از اکسیژن مدرنیته استفاده کرد و هم از مبانی ایرانیت بهینه سود برد. آن چیزی که مهم است این است که ما بتوانیم سنتزهای جدیدی برای تحرک و پویایی خودمان داشته باشیم. در واقع من فکر می کنم که اگر قرار است ایران مدلی از توسعه را تجربه کند باید مبتنی بر تجربه زیسته خودش باشد. ما بدون دیدن تجربه زیسته خودمان نمی توانیم در مسیر توسعه قرار بگیریم. به همین دلیل افراط و تفریط ها در تاریخ ما زیاد است مثلاً در همین دو دوره اخیر افراط رفتن به سمت مدرنیته و افراط رفتن به سمت سنت نابارور؛ هردو در نهایت به انسداد می رسد زیرا نتوانستیم در مبانی فکری خودمان برداشت درستی از مدرنیته و سنت داشته باشیم. اقای صارمی می گوید: این که سینما می تواند عامل توسعه باشد خوب است اما امروزه مساله جامعه ما چیست؟ ما با چه نگاهی باید پیش برویم که بتوانیم تاثیرگذار باشیم؟

آقای ناظری می گوید: در مکتب کنش متقابل ما مفاهیم حساس را تولید می کنیم و این مفهوم سازی حساس، اقتباس سازی توسعه گرا را ایجاد می کند و حالا با این مفهوم جدید ادبیات را بررسی می کنیم.

جلسه بعد:میزگردی پیرامون مفهوم سازی ادبیات توسعه گرا

چکیده: در این جلسه آقای دکتر گودرزی درخصوص مفهوم اقتباس و دیالکتیک ادبیات و توسعه صحبت کردند و همچنین پس از بیان انواع اقتباس در سینمای ایران به نقد و بررسی آثار اقتباسی داریوش مهرجویی پرداختند. و همچنین با بررسی اثر دیالکتیکی سینما و ادبیات این تیجه حاصل شد که به دلایل زیر اقتباس می تواند در توسعه نقش بسزایی داشته باشد:

اقتباس ناتمام بودن است و همین ناتمامی در حقیقت فرایند توسعه است. زیرا توسعه فرایندی است که هیچ وقت به انتها نمی رسد.

اقتباس باز آفرینی است و توسعه گرایی هم در باز آفرینی شکل می گیرد.

اقتباس معادل سازی فرهنگی می کند. وقتی که به آثار ادبی به عنوان نماد های فرهنگی پرداخته می شود در واقع توسعه فرهنگی شکل می گیرد.چیزی که امروزه با آن مواجه هستیم خرده فرهنگ ها و چند ملیتی است.

اقتباس گفتگو و گفتمان بین دو حوزه است و درحقیقت ترویج گفتگو است و توسعه نیز بر اساس گفتگو شکل می گیرد.

اقتباس یعنی چیز دیگری که آن چیز دیگر ما را به توسعه می رساند.

نتیجه گیری:

1 -اقتباس در حقیقت باز آفرینی است.

2-اقتباس در توسعه گری یعنی چیز جدیدی منطبق با جامعه امروز اتفاق بیفتد.اقتباس یعنی به روزکردن یک سرمایه فرهنگی.

3- اقتباس یعنی منطبق کردن مفهوم موجود با مسائل روز با نگاهی رو به آینده.

4- توسعه گرایی در اقتباس مسیر خوبی است زیرا یک پیشینه فرهنگی دارد.

5- لزوماً یک فیلم توسعه گرا نباید اقتباسی باشد اما اقتباس می تواند سینما را به سوی توسعه گرایی هدایت کند.

 

دیالکتیک ادبیات و سینما

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش