محمد حسین پناهی
استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبایی
آیا مسئولان سیاسی، که خود برای مدت کوتاهی بر مسند قدرت نشستهاند، و دست به چنین کار خطرناکی میزنند، به عواقب بلند مدت آن برای دانشگاه و جامعه واقفاند؟
بنام خداوند علیم و حکیم
دانشگاه در دنیای امروز نهادِ نماینده ارزش اجتماعی علم است، که یکی از مهمترین ارزشهای اجتماعی مدرن است. در دین اسلام نیز ارزش علم یکی از والاترین ارزشهای انسانی و اجتماعی است. نقش دانشگاه در جامعه حفظ، تولید، توزیع و ترویج علم و ارزش علم در جامعه است. دانشگاه، به عنوان یک نهاد اجتماعی، متشکل از اندیشمندانی است که در زی استاد و دانشجو براساس هنجارهای حاکم در آن به اعتلای دانش و ارزش علم در جامعه میپردازند. به میزانی که نظام گزینش شایسته سالارانه در عرصه علمی وجود داشته باشد، استادان و دانشجویان از اقشار و طبقات و اقوام گوناگون اجتماعی برخاسته و طی یک فرایند مشخص در موقعیت اجتماعی استادی و دانشجویی قرار میگیرند. با توجه به خاستگاه اجتماعی متنوعی که دارند، طبیعی است که آنان دارای شخصیت، نظام ارزشی، علایق و اولویتهای متفاوتی هستند، در عین این که پس از ورود به دانشگاه براساس الزامات محیط دانشگاهی مشترکات ارزشی و هنجاری قابل توجهی پیدا میکنند، که امکان تعامل علمی، تولید علم و تخصص را میسر میسازد.
از آنجا که دانشگاه جزیی از جامعه است، در حالت عادی و با وجود گزینش شایسته سالارانه، تنوع و مشترکات موجود در جامعه در دانشگاه منعکس میگردد؛ در این صورت است که دانشگاه در یک جامعه میتواند ادعای نمایندگی جامعه خود را داشته و با آن پیوند وثیقی داشته باشد. لذا سلامت و پویایی دانشگاه در آن است که ترکیب استادان و دانشجویان منعکس کننده تنوعات موجود در جامعه، از نظر فرهنگی، طبقاتی، قشری، قومی، سیاسی، مذهبی و غیره باشد. در غیر این صورت، دانشگاه نمیتواند، نهادی معتبر و مورد اعتماد جامعه بوده، و علم و دانش مورد نیاز جامعه را تولید کرده و نقش خود را به عنوان موتور پیشرفت جامعه ایفا نماید. بنابراین، وجود و حضور شایستگان علمی، اعم از استاد و دانشجو، با تنوع دیدگاهها، در عین وجود مشترکات، یک ضرورت عینی برای پویایی نهاد دانشگاه و نقش آفرینی آن در توسعه و پیشرفت جامعه است. لذا هر نوع اقدامی در جهت نفی تنوع و تکثر فکری و دیدگاهی در دانشگاه تضعیف ریشههای اجتماعی و بومی و نهادی دانشگاه، نفی پویایی و عقیم سازی آن، و اقدامی در جهت عقب ماندگی جامعه است.
چرا دانشگاه شایسته سالار موتور پیشرفت جامعه است؟ دو نقش اساسی دانشگاه، به عنوان نهادی ملی و بین المللی، تولید متخصصین لازم برای جامعه و تولید دانش جدید، در ارتباط و در مقایسه با سطوح جهانی آنها است. این هر دو نقش لازم و ملزوم هم و برای توسعه و پیشرفت یک جامعه ضرورت اساسی دارد. برای ایفای نقش اول، استادان متخصص و دلسوزی لازماند که بدون در نظر گرفتن ویژگیهای شخصی و زمینههای اجتماعی متنوع دانشجویان، و بدون در نظر داشتن حب و بغض خاص، صادقانه تمام تلاش خود را برای آموزش تخصص مربوط به دانشجویان در بالاترین سطح علمی ملی و جهانی به کار برند، و جز هنجارهای علمی مقبول در دانشگاه معیار دیگری اعمال نکنند، تا دانشجویان را به بالاترین سطح تخصصی ممکن برسانند. در این فرایند، دانشجویان بطور ضمنی از استاد میآموزند که کار علمی شوخی بردار نیست، و باید با تلاش علمی به موفقیت علمی نایل شد، و لا غیر. در این فرایند استادی که انواع نگرانیهای غیرعلمی، از جمله احساس فشارهای غیرعلمی، نگرانی از ادامه کار، نگرانی از خوشایند و ناخوشایند رؤسا و غیره، داشته باشد، نخواهد توانست با طیب خاطر و با حداکثر توان تخصص خود را بکار برده و حق مطلب را در انتقال دانش و تخصص خود به دانشجویان ادا کند. در چنین شرایط متضرر اصلی جامعهای خواهد بود که میخواهد از این فارغ التحصیلان به عنوان کارشناسان جامعه بهره ور شود. زیرا هر دانش آموخته ناشایستی که وارد جامعه شود، خود یک عامل مشکل ساز خواهد بود.
برای ایفای نقش دوم، استاد باید به عنوان یک پژوهشگر جدی تلاش خود را به کار برد تا واقعیتهای حوزه تحصصی خود را بهتر بشناسد، و مرز دانش جهانی را در آن حوزه قدری جلوتر براند. در این نقش استاد پژوهشگر باید با احساس امنیت، قدرت و استقلال خلاقیت خود را بکار برده و نظریههای موجود را نقد کرده و سعی در تکمیل یا رد آنها کند، تا علم جدید تولید کرده و از تکرار نظریههای موجود فراتر رود. در واقع، پیشرفت علمی گاهی با شکستن چارچوبهای موجود و فرارفتن از آنها ممکن است. این کار مستلزم شجاعت علمی، احساس امنیت علمی و شغلی و اجتماعی است. تنها نگرانی استاد در فرایند تولید علمی باید نگرانی از ورود عناصر غیرعلمی در کار پژوهش، به کار نبردن روش پژوهش درست، و عدم رعایت هنجارهای مربوط به تولید علم باشد، تا علم تولید شده و نوآوری او مبین واقعیات موجود در آن حوزه و قابل دفاع در سطح بین المللی باشد. اگر پژوهشگر نگران عوامل غیرعلمی، از جمله احساس عدم امنیت شغلی، یا خوش آیند دیگران بودن یا نبودنِ یافته هایش باشد، قطعا تولید علمی جدید یا رخ نخواهد داد، و یا علم تولید شده «شبه علم» بوده و قابل طرح و دفاع با معیارهای متقن علمی نخواهد بود. در این صورت نیز آن که متضرر خواهد شد جامعه است که منابع آن هدر رفته و تولید جدی و معتبری صورت نگرفته است، و از جریان پیشرفت علمی و پیشرفت اجتماعی عقب مانده است.
بنابراین، استاد دانشگاه در هر دو نقش تولید متخصص و تولید دانش باید احساس اطمینان، امنیت، استقلال، آزادی عمل و بیان تفکرات علمی خود داشته باشد، تا بتواند حق مطلب را ادا کرده و سبب پیشرفت و توسعه جامعه شود، و دانشگاه به واقع موتور محرکه پیشرفت جامعه گردد. در این بستر و شرایط است که کرسیهای آزاد اندیشی در دانشگاه که مورد تاکید مکرر رهبری بوده است، معنی پیدا میکند.
خواهید پرسید پس نقش دولت در اینجا چیست؟ در یک جمله، نقش دولت در نهاد علم باید پشتیبانی و نظارت باشد. اگر بنا باشد، دانشگاه نقش واقعی خود را در تولید دانش و تخصص به درستی ایفا کند، تا سبب پیشرفت جامعه گردد، لازم است نهادی مستقل تلقی شود. در همه جوامع پیشرفته نیز دانشگاه نهادی مستقل دیده میشود، تا بتواند سبب پیشرفت علمی و اجتماعی شود. درست است که دانشگاهها در زیر چتر وزارتخانهای چون وزارت علوم قرار دارند، اما این وزارتخانه با سایرین تفاوت اساسی دارد. وزارت علوم یک تشکیلات صرفا بوروکراتیک نیست. تولید تخصص و علم ناب و مفید در فضای بوروکراتیکِ سلسله مراتبی انجام شدنی نیست. فضای حاکم بر دانشگاه و مدیریت دانشگاه علمی- نظارتی است، نه دستوری و آمرانه. به همین سبب دانشگاهها هیات امنایی اداره میشوند که استقلال لازم را در امور مربوط داشته باشند.
استادان و دانشجویان نیز نباید جزیی از بوروکراسی دولتی تلقی شوند که باید طبق دستور از بالا عمل نمایند. استادان و دانشجویان باید طبق ضوابط و هنجارهای علمی رفتار نمایند، که در دنیا در محیط علمی حاکم است. در واقع، دانشگاهها اگر از منابع مالی جامعه هم استفاده کنند، لازم است استقلال علمی لازم را داشته باشند تا بتوانند مسئولیت خود را در تولید علم و تخصص برای جامعه به نحو احسن ایفا کنند. زیرا علم و اصحاب علم هرگز تحت امر قدرت و سیاست نمیتوانند در خدمت جامعه قرار داشته باشند. بلکه بر عکس، دولتمردان باید از تولیدات علمی و فکری و تخصصی دانشگاهها و استادان استفاده کرده و از توصیههای آنان برای حل مشکلات و پیشرفت جامعه بهره ببرند. به عبارت دیگر، در یک جامعه سالم، وابستگی دولت و دولتمردان به دانشگاه بیشتر از وابستگی دانشگاه و استادان به دولت است، و دانشگاه بیش از آن که دستگاهی دولتی باشد، عضوی از جامعه مدنی است. از این بحث چند نتیجه می توان گرفت:
اول، این که برای کارکرد درست و مناسب دانشگاه و استادان در جامعه، باید دانشگاه و استادان استقلال لازم را داشته و از دخالت نهادهای بیرونی در آن خودداری شود. باید به جای دخالت در کار دانشگاه، بر آن نظارت داشت تا ارزشها و هنجارهای علمی را، چه در تدریس و چه در تحقیق، به درستی و با جدیت بکار ببرد، تا تولید علم و تخصص آنان معتبر و قابل دفاع و کارآمد در سطح جهانی باشد و گره از کار جامعه گشوده و سبب پیشرفت آن شود.
دوم، برای جذب هیات علمی و دانشجویان، پس از ویژگیهای عمومی، تنها معیارهای علمی و اخلاقِ علمی و شایستگیهای مربوط ملاک عمل قرار بگیرد، به طوری که دانشگاه واقعا محل تجمع نخبگان علمی کشور باشد، که دل در گرو اعتلای کشور داشته باشند. چنین افرادی که از یک طرف دلداده فعالیت علمی بوده و از طرف دیگر خواهان پیشرفت کشورند، و نیز خلاقیت و توانایی لازم را برای دقت و جدیت در پیشبرد علم دارند، با هر گرایش سیاسی در هر زمینه تخصصی میتوانند سبب شکوفایی علمی گشته و برای کشور سربلندی بیافرینند. بدیهی است ورود افرادی به دانشگاه، به عنوان استاد یا دانشجو، بدون داشتن صلاحیتهای علمی لازم، و خارج از معیارهای مقبول دانشگاهی، نه برای خود آنان ارزشمند است، و نه میتواند سبب اعتلای دانشگاه و جامعه گردد، بلکه سبب اختلال و تضعیف دانشگاه و کارکردهای آن خواهد بود.
سوم، باید دولتمردان بپذیرند که کارکرد دانشگاه، هرچند در امتداد مدرسه، ولی متفاوت از مدرسه است که نقش جامعهپذیری و آموزش ایدئولوژیک برای فرزندان کشور را دارد. شکلگیری شخصیت انسان در فرایند جامعهپذیری از کودکی شروع شده و در نوجوانی تقریبا به پایان میرسد. جوانانی که به دانشگاه راه مییابند، این فرایند را طی کرده و شخصیت آنان در خانواده و مدرسه شکل گرفته و به راحتی تحت تاثیر القائات استادان قرار نمیگیرند، بلکه در صورت لازم به نقد و تکمیل استادان خود میپردازند. دانشجویان با آموزش تفکر انتقادی و خلاق در دانشگاه، با دقت علمی لازم در حوزه تخصصی خود وضعیت دانشکده و دانشگاه و جامعه خود را درک کرده و برخوردی انتقادی با آن داشته، و از مرحله تقلید از استادان و پیشینیان خود فراتر میروند. بنابراین، دانشجویان مقلد استادان خود نیستند، که نگران اثرگذاری غیرعلمی استادان در دانشجویان باشیم. این نکتۀ خیلی مهمی است که تحقیقات مختلف نیز آن را نشان میدهد؛ ولی متاسفانه مسئولان کشور به آن توجه ندارند. از طرفی استادان دانشگاه در حوزه تخصصی خود با هنجارهای علمی حاکم در دانشگاه و تحت نظارت مسئولان دانشگاه کار علمی خود و رابطه با دانشجویان را انجام میدهند، و اگر مشکلی دیده شود به موقع جهت رفع آن اقدام میکنند، و لازم به دخالت نهادهای غیردانشگاهی نیست.
چهارم، این که باید بپذیریم که نقش دانشگاه تولید علم و آگاهی و تخصص در حوزههای مختلف علوم انسانی، اجتماعی و طبیعی در سطح جهانی است، و تسلط استادان به حوزه تخصصی خود فراتر از دولتمردان است. لذا دولت و دولتمردان برای نیازهای تخصصی خود احتیاج به دانشگاه و استادان دارند، و طبعا بدون کمک دانشگاه کار دولت نخواهد چرخید. به همین سبب است که بسیاری از مقامات دولتها از دانشگاهیان هستند. امروزه روشن است که دولتمردان به سبب تکیه بر قدرت سیاسی، همه چیز دان نمیشوند، و برای گرداندن بهینه امور حوزه مسئولیت خود نیاز با مشاوران دانشگاه و گوش فرادادن به توصیههای اندیشمندان دانشگاه دارند. بنابراین، باید به هر شکلی حرمت دانشگاه و استادان را نگهدارند، که نگهداشتن حرمت آنان حفظ حرمت علم است، تا حرمت دولت و دولتمردان و مشروعیت مردمی شان پاس داشته شود.
سرانجام، نکته پنجم و مهمترین نکته این که دانشگاهها در درون خود سازوکار برخورد با استادان و دانشجویان متخلف را دارند، و دولت و دولتمردان باید اجازه بدهند خود دانشگاه با استفاده از این سازوکارها به موارد انضباطی رسیدگی کند، و به هیچ وجه در آن دخالت نکرده و به مسئولین دانشگاه فشار وارد نکنند. فشارهای بیرونی فرایند طبیعی دانشگاه را به هم ریخته و آثار سوء غیرقابل جبرانی میگذارد. مسئله صرفاً این نیست که چند استاد براساس معیارهای غیر علمی بناحق از دانشگاه اخراج میشوند، مسئله این است که چنین کاری کل محیط دانشگاه را برای استادان نا امن میکند. احساس عدم امنیت در کار علمی، فضای دانشگاه را از علمیت خارج کرده و انگیزه و استقلال علمی استادان را از آنان گرفته و همه فعالیتهای علمی استادان را تحت الشعاع قرار میدهد. دیگر چنین محیطی برای کار علمی مطلوب کسی نخواهد بود؛ در نتیجه پیشرفت علمی را در دانشگاه متوقف کرده و زیان جبران ناپذیری به جامعه خواهد زد. چه بسا که استادانی تصمیم بگیرند از چنین محیط نامطلوبِ علمی دست به مهاجرت زده و توان علمی و تخصص خود را به جای کشور خود در اختیار کشورهای دیگر بگذارند. از طرفی دانشجویانی را که علاقمند به جذب و فعالیت علمی در دانشگاههای کشور هستند ناامید کرده، و وادار به تلاش برای مهاجرت از کشور کند. چنین وضعی خسارت عظیمی به دانشگاه و جامعه زده و آن را از نخبگان و متخصصان علمی تخلیه کرده و محیط علمی را نامطلوبتر و ناکارآمدتر خواهد کرد. آیا مسئولان سیاسی، که خود برای مدت کوتاهی بر مسند قدرت نشستهاند، و دست به چنین کار خطرناکی میزنند، به عواقب بلند مدت آن برای دانشگاه و جامعه واقفاند؟ آیا چنین کاری به نفع جامعهای است که در پی پیشرفت و تمدن سازی نوینی است؟ آیا تا کنون جامعه ما کم از نخبگان و دانشمندان و نیروهای توانمند علمی خود را از دست داده است، که شاهد موج قویتری از مهاجرت نخبگان و متخصصان باشیم؟ بدیهی است که پاسخ همه این سؤالات منفی است. لذا بهتر است سیاستمداران دست از دخالت در دانشگاه برداشته و امور دانشگاهها را به مسئولان آن، که مورد اعتماد نظام هستند، واگذار کنند، تا با آرامش بتوانند مشکلات دانشگاهشان را حل کنند. چه بهتر که سیاستمداران تلاش مضاعف کنند تا انواع مشکلات جامعه را حل کنند، که وظیفه آنان است، تا انتقاد دانشگاهیان و مردم را از عملکرد خود کاسته و آنان را به آینده کشور امیدوار کنند؛ و دانشگاهیان نیز برای پیشرفت علمی کشور، که تنها راه اصلی پیشرفت همه جانبه ایران عزیز است، تلاش مضاعف کنند. روشن است که صرفاً با همکاری صمیمانه دولت و دانشگاه مشکلات جامعه قابل حل بوده و پیشرفت جامعه ممکن است.
السلام علیکم و رحمه الله
16 شهریور 1402