یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها

تاریخ:25 بهمن 1401

حاضرین :آقایان ناظری، گودرزی، رنجبر، سمیعی، نوری فر، نادری،صارمی و خانم ھا فروغی، کاظمی، سعیدی

چکیده:

در این جلسه به بررسی تعریف ادبیات و توسعه پرداخته شد و حاضرین هر یک نظرات خود را بیان کردند.نکته حائز اهمیت دراین جلسه این است که اعضا تلاش کردند تا ادبیات را نه به مثابه یک امر صرفا مکتوب بلکه به معنای قالب گفتمانی که می­تواند در روند توسعه کشور دخالت داشته باشد، مد نظر قرار دادند. در انتهای جلسه حاضرین بر روی نقش آزادی­بخش ادبیات اتفاق نظر کردند و بر این نکته صحه گذاشتند که اگر بخواهیم ادبیات را در خدمت توسعه به کار گیریم باید بتوانیم به نقش رهایی بخشی و آزادی آن توجه ویژه ای نشان دهیم.

در ابتدای جلسه آقای ناظری با طرح این سوال که ما بعنوان فردی درکشوری رو به توسعه، درچه مسیری می توانیم موثر باشیم؟جلسه را آغاز می کند و سپس می گوید: یکی از مهم ترین اقدامات در این زمینه ادبیات است؛ که نوعی سرمایه فرهنگی است و چنانچه استفاده شود می تواند در حوزه های مختلف کارآمد باشد. ادبیات تجربه زیسته ما در پاسخ به مشکلاتمان بوده است. امید است تا این کارگروه بتواند راه کارهایی را ارائه و حرکت هایی به سوی توسعه انجام دهد. سپس ایشان از حاضرین خواستند تا تعریف خود را در مورد ادبیات ارائه دهند.

آقای سمیعی در ابتدا نظر خود را در مورد جامعه شناسی این گونه بیان می کند و می گوید: جامعه شناسی منطقی دارد که هر کسی برآن منطق باشد، جامعه شناس است بنابراین لزوماً هرکس که جامعه شناسی خوانده است، جامعه شناس نیست و هر آن کس که جامعه شناسی نخوانده است، اگر بر این منطق باشد، جامعه شناس است. در ادامه او با معرفی کتاب " ادبیات چیست؟" نوشته ژان پل سارتر، صحبت های خود را در مورد ادبیات آغاز می کند. او برای فهم بهتر مفهوم ادبیات، جملاتی را از کتاب برای حاضرین خواند. او می گوید تعریف ادبیات که در صفحه21 کتاب آمده است به شرح زیر است: « یکی از قهرمانان سارتر می گوید: مدت هاست که ما مُرده ایم، از وقتی که دیگر نمی توانیم مفید باشیم. اگر پایۀفلسفی سارتری آزادی است، عمل نیز هست؛ چرا که تحقق این به آن وابسته است. نخستین شرط تحقق عمل آزادی است.» و در ادامه از صفحه 28 در مورد "بودن" می خواند: هایدگر می گوید: بودن یعنی بودن در جهان و این بودن را اگر به معنای حرکت و جنبش در نظر بگیریم، پس بودن یعنی منفجر شدن در جهان، یعنی از نیستی جهان و عدم شعور حرکت کردن و ناگهان به صورت انفجار شعور جهان آمدن». او در ادامه جملاتی زیبا از صفحه 65 کتاب را نیز در مورد آفرینش گری این چنین خواند:« کلمات باید با هم عشق بازی کنند؛ نه تنها از زبان اعراض نمی کند بلکه انتظار نمایی های تازه ای از آن دارد. می خواهد زبان آفرینش گری را جایگزین زبان بیان گر کند». همچنین به نظر آقای سمیعی وظیفه افرادی در جامعه که در حوزه ادبیات فعالیت می کنند، باید آفرینش گری باشد. او همچنین می گویدکه سارتر در صفحه 73 تعریف زیبایی از گفتگو یا همان عقل دیالکتیکی را ارائه کرده است. او صحبت های خود را با جمله ای از سارتر به پایان می رساند که:« اثر ادبی همان آزادی است که خود را کشف می کند و می خواهد که تماماً دعوتی از آزادی دیگران را ارائه دهد».

در ادامه آقای صارمی می گوید: به نظر شخص من ادبیات زیرمجموعه فرهنگ است. فرهنگ مجموعه دست آوردهای مادی و غیرمادی جامعه است. ادبیات زیر مجموعه هنر است و به آن هنر پنجم می گویند وهنر نیز بیان احساسات و عواطف انسان است. همچنین ادبیات مجموعه آثار مکتوب و غیر مکتوب جامعه است. ادبیات پیوندی نا گسستنی با توسعه دارد زیرا از همان زمان نوشته شدن تمایل به توسعه و پیشرفت دارد. این ادبیات و توسعه در هم تنیده هستند. چنانچه با نگاه فوکویی بنگریم، ادبیات برساخته و تاریخی است وجهت توسعه یافتن باید در پاسخ به نیازهای جامعۀ خودش موثر باشد و به ضرورت ها پاسخ دهد. مانند فروغ، شاملو و ... . همچنین آقای نادری در تعریف ادبیات ابتدا متنی ادبی را قرائت می کند و سپس می گوید: ادبیات گذشته را توصیف می کند و آینده را به تصویر می کشد و کمک می کند تا حال را بهتر درک کنیم. ادبیات مانند جنگلی است که هزارگونه گیاهی به همراه دیگر زیست داران، زیبایی به طبیعت بخشیده اند. همانا پیوند خدایگان واژه ها با کلمه ها و ساخت جمله ها است که آفرینش اثر ادبی و هنری را سبب می شوند. واین پیوند است که سبب پیدایش زبان می شود. درکل به آثار به رشته تحریر در آمده ادبیات می گویند. متنی را می توان ادبی نامید که خالق آن در ذهن خواننده تاثیر بگذارد و مقصود خود را به شکلی موثر به او بفهماند و در نتیجه موفق به آن شود که آثارش در رفتار خود و فرد برخوردار تاثیر بگذارد. در ادامه خانم سعیدی می گوید: ادبیات زیر مجموعه فرهنگ نیست، خود فرهنگ است. ادبیات زیر مجموعه هنر نیست، خود هنر است. ادبیات خودش هم فرهنگ است هم هنر است. و یکی از محاسن ادبیات این است که پایه ای برای هر هنر دیگری است؛ در تئاتر، سینما، نقاشی، گرافیک، کارهای تبلیغاتی و ... پس ارزش ادبیات بسیار بالاست و جایگاه ویژه ای دارد. او همچنین در مورد آزادی و تاثیر آن بر ادبیات می گوید: آزادی پایۀ همه چیز است و تا نباشد نمی توان از ادبیات بهره برد تا برعموم جامعه تاثیرگذار باشد؛ زیرا تمثیل ها و کنایه ها را نمی توان برای عموم مردم توضیح داد. ادبیات در تمام گفتار ما هست از ضرب المثل ها و لالایی ها گرفته تا دیوان اشعار و ... . ادبیات باید تعاملی باشد و این تعامل در جامعه ای آزاد امکان شکل گیری دارد.

خانم کاظمی نیز می گوید: ادبیات همه چیزهای موجود در جامعه است چه مکتوب و چه غیر مکتوب؛ اما به صورتی زیبا که مردم مشتاق به مطالعه شوند. آقای رنجبر در ادامه می گوید: ادبیات معنا دادن به زندگی است. ادبیات تاثیر تغییر گفتار و رفتار در جامعه است. ادبیات بالنده است. همچنین ادبیات می تواند جامعه را به بردگی بکشد و مخرب باشد. ادبیات متونی است که از ذهن، زبان و محیط رشد نگارنده تاثیر گرفته است. در ادامه آقای نوری فر می گوید: نباید ادبیات را با نگاه خودمان تحلیل کنیم؛ بلکه ادبیات تعریف مستقل خودش را دارد. ادبیات آثار مکتوب است و نباید فراتر از شعر و نثر به آن نگاه کنیم.ادبیات بروز احساسات ماندگار است. در دیالوگ های انسانی آن چیزی که ماندگار است تبدیل به اثر ادبی می شود. کار اصلی ادبیات این است که وضعیت جامعه را توصیف می کند. عنصر دگرگونی در ادبیات بسیار مهم است و توسعه نیز از دگرگونی آغاز می شود که عامل آن ادبیات است.

آقای ناظری می گوید: این موضوع که نوع نگاه و نگرش ما به ادبیات چگونه است، بسیار مهم است. ما چه انتظاراتی داریم و چگونه ادبیات به این انتظارات ما پاسخ می دهد؟ چنانچه بخواهیم فضای گفتمانی ادبیات را بررسی کنیم، هر قسمت آن مانند اقیانوسی بیکران است. حال ما چقدر می توانیم از این اقیانوس بهره مند شویم؟ ما باید سوال سازی کنیم و برمبنای سوالاتمان به ادبیات رجوع کرده و از آن استفاده کنیم. بنابراین باید با متُدی درست حرکت کنیم. با نگاه مفهوم سازی بلومری می توان گفت که ادبیات به مثابه مفاهیم معین یعنی مفاهیمی که در طول تاریخ برسازی شده است، وجود دارد. بنابراین ممکن است نگاه ژان پل سارتر،لوکاچ و ... در این زمینه با یکدیگر متفاوت باشد.همچنین اُدبایی مانند خیام، شکسپیر و ... هرکدام به نوعی ادبیات را بیان می کنند و زاویه دید مختص به خودشان را دارند. اما آن چیزی که ما به آن احتیاج داریم، مفاهیم حساس است؛ یعنی مفاهیمی که با سوال های امروزی خلق می شوند. درست است که ادبیات مشخصه های معینی دارد اما مبانی ومنطق صفر و یک ریاضی، بر ادبیات حاکم نیست.

فکر من این است که کارگروه ادبیات بتواند در راستای ادبیات توسعه گرا قدم های موثری بردارد. همانطور که خانم سعیدی نیز اذعان کردند، ادبیات در فرهنگ ما همواره از آزادی لازم برخوردار نبوده است. همواره یا مداحی در مدح دولت حاکم بوده است یا نقادانه عمل کرده است و در برابر وضعیت موجود ایستاده است مانند شاملو؛ یا ادبیات سیاسی که جنبش های اجتماعی در قالب ادبیات شکل گرفته اند. جامعه ایران امروز در هزاره سوم، نیازمند توسعه است. زیرا ایران جامعه ای در حال حرکت است. بنابراین شتاب بیشتری در زمینه تحول سازی احتیاج است. بنابراین در این فضای حرکتی، ادبیات باید بتواند مارا یاری کند و چنانچه نتواند کمکی کند،در حد همان سرگرمی باقی خواهند ماند.

در ادامه آقای ناظری از آقای گودرزی که در حوزه سینما فعالیت دارند خواستند تا نظر خود را در مورد ادبیات و نقش آن در سینما بیان کنند. آقای گودرزی می گوید: ادبیات و سینما به هم آمیخته و رابطه دوسویه با هم دارند. ادبیات پیشینه ای دارد و ظرفیت توسعه گرایی را می توان درآن تعریف کرد. زبان توسعه امروز، پیشرفت مینی مالیست است.در حوزه ادبیات مینی مال می تواند به توسعه جامعه امروز کمک کند. آقای نوری فر از آقای گودرزی می پرسد که ادبیات پیشرو تر است یا سینما؟ یا همتراز هستند؟ آقای گودرزی پاسخ می دهد:به نظر بنده نمی توان نگاه مقایسه ای داشت؛ زیرا ادبیات و سینما در هم آمیخته هستند و روی یکدیگر تاثیر می گذارند. ممکن است نوعی از ادبیات نسبت به بدنۀ سینما پیشروترباشد و بالعکس. از لحاظ تاثیر گذاری باید به آنها نگریست. سینما زبانی دارد که در برخی از جاها می تواند بهتر تاثیر بگذارد. بخصوص امروزه که دسترسی به فیلم ها و دیدن آن ها راحت تر شده است. در نهایت می توان گفت هردو از هم وام می گیرند. همانطور که می گویند خیلی از آثار سینمایی اقتباس ادبی هستند اما می توان گفت خیلی از آثارسینمایی هم به آثار ادبی جان داده اند و اثر متحول دیگری را پدید آورده اند. خانم سعیدی در پاسخ به سوال آقای نوری فر می گوید: تاثیرگذاری سینما بیشتر از ادبیات است زیرا علاوه بر ادبیات از هنرهای دیگر هم استفاده می کند. اما تاثیر سینما زودگذر و یا گاهی عمیق است؛ اما آنچه روی اندیشه ما تاثیر می گذارد ادبیات است. بنابراین نمی توان تصمیم گرفت که ادبیات یا سینما کدام یک پیش رو است.

در ادامه و پس از تنفسی کوتاه، آقای ناظری از حاضرین درخواست کردند تا تعاریف خود را از مفهوم توسعه و تاثیر آن برادبیات را بیان کنند.

آقای سمیعی می گوید: ما ادبیات را به چه شکلی می خواهیم توسعه دهیم؟ اگر ادبیات بخواهد توسعه پیدا کند باید بتواند جلوه های زیبایی را در میان توده های مردم ببرد. او این گونه ادامه می دهدکه: برای ایجاد توسعه باید در دو بستر هوشمندانه عمل کنیم. یکی در مورد ادبیات گذشته و دیگری در مورد خلاقیت.

آقای صارمی می گوید: انتظار ما از ادبیات در شرایط کنونی چیست؟ باید بر ضرورت تولید نظریه کارکرد.مانند سینما؛ بعنوان مثال، بعد از مشروطیت نیما یوشیج جنبشی را راه اندازی کرد و ادبیات را گسترده تر کرد واز قید و بند رهاکرد. بنابراین باید از تک صدایی رها شد و به شکلی مینی مال در جهت چندصدایی شدن پیش رفت. آقای ناظری می گوید: گفته شما نزدیک به نظر سارتر است. بحث آزادی را به یک روایت امروزی و ایرانیزه شده تبدیل کردید. به نظر من عبور از تک صدایی و ورود به تکثرگرایی، بحث توسعه را دارا است. آقای نادری در تعریف توسعه می گوید: توسعه عبوراز شرایط رکود است که باید فرایندی را برای آن دید و به سمت آن حرکت کرد. ناظری می گوید: در حقیقت شما معتقد هستید که باید ابتدا بستر لازم شکل بگیرد و سپس ادبیات را توسعه دهیم؟ در ادامه خانم سعیدی در زمینه پیدایش ادبیات مینی مال می گوید: ادبیات نو به سمت کوتاه شدن حرکت کرده است و به همین ترتیب است که به ادبیات مینی مال رسیدیم. مفاهیم فشرده شده توانسته مخاطبان خاصی را پیدا کند و تمام این ها باعث بستر سازی در راستای توسعه خواهد شد. خانم کاظمی نیز می گوید: توسعه به معنای آن است که ما چقدر به سمت تغییر اجتماعی و فرهنگی می رویم و حال آن که ادبیات چطور می تواند تاثیراتی بگذارد؟

آقای رنجبر نیز می گوید: نقد من به مینی مال این است که داستان های کوتاه به همان سرعتی که خوانده می شوند به همان سرعت نیز از ذهن پاک می شوند. برای ماندگاری احتیاج به تمثیل گویی، خاطره گویی و... است. آقای گودرزی نیز می گوید: درادبیات توسعه گرا باید روبه جلو فکرکنیم.باید افق ها را با ادبیات در نظر بگیریم. .آقای نوری فر می گوید: تعریف دلچسبی که از توسعه شنیدم این است که توسعه آشنا شدن جامعه با اندیشه های نو است. توسعه را نباید با ایده آل های ذهنی تعریف کرد. همچنین در مورد مینی مال نیز باید بگویم ادبیات را زندگی می بینم و هیچ گاه اثرهای عظیم ادبی را نمی توان بصورت مینی مال نگاه کرد. مک دونالدی شدن ادبیات کمکی به رسالت ادبیات نمی کند. تاثیر کافکا بسیار است ولی برای دستیابی به مفهوم زندگی باید جنگ و صلح را بخوانید زیرا مفاهیم نهفته در واژه های آن بسیار زیاد است. آقای ناظری ابتدا داستانی مینی مال را می خواند و سپس می گوید: ادبیات ظرفیت سازندگی را دارد و مینی مال بودن وسیله ای است برای بیان حرف هایی که گفتنش دشوار است.

نتیجه گیری:

ادبیات توسعه گرا عبور از تک صدایی و رسیدن به آزادی است. قدرتی است که به فردیت انسان داده می شود و خود باوری و اراده معطوف به قدرت همان چیزی است که همه نسل ها به آن احتیاج دارند.آیا ادبیات ایران می تواند این قدرت را به انسان ایرانی امروز بدهد؟

دستور کار جلسه آینده:

ادبیات چقدر می تواند به تحقق انسان ایرانی کمک کند؟

تعریف حساس از ادبیات و توسعه

 

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش