یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها

تاریخ:16 اسفند1401

حاضرین:آﻗﺎﯾﺎن ﻧﺎظری،ﺑرھﻣﻧد، ﻧوری ﻓرد، ﺳﻣﯾﻌﯽ، ﻧﺎدری،رﻧﺟﺑر و ﺧﺎﻧم ﻓروﻏﯽ

چکیده:

در این جلسه به بررسی تعریف توسعه پرداخته شد و حاضرین هر یک نظرات خود را بیان کردند. همچنین اعضا بر لزوم شناخت ادبیات گذشته ایران تاکید کردند و به این نتیجه رسیدند که باید با نگاه هرمنوتیکی ادبیات کنونی را در راستای نیاز فعلی جامعه ایران الک کرد تا این ادبیات بتواند پاسخگوی نیاز جامعه و سوال ذهنی افراد باشد. آقای دکتر ناظری چارت سطح اول ادبیات توسعه گرا را که خود طراحی کرده بود، در این جلسه ارائه کرد. در این چارت عنوان شده است که در ادبیات توسعه گرا موارد زیر می تواند موثر باشد که شامل: قدرت نقد و عبور، نوسازی خلاق(صنعت فرهنگی)، تصویر سازی خلاق، ظرفیت سازی حال، نگاه هرمنوتیکی به انباشت معرفتی، برسازی کنش، طراحی آموزشی، تراکم مهرورزی. و در نهایت به دسته بندی جدیدی از ادبیات اشاره کرد که شامل نقاط کم انرژی، نقاط با انرژی منفی و نقاط بینابینی است.

در ابتدای جلسه آقای ناظری دو نکته را در مورد روند جلسات بیان می کند :

1. باید ابتدا چشم انداز و افقی 3ساله در نظر گرفته شود و اعضا با هم فکری هم مسیر مورد نظر برای رسیدن به این چشم انداز را مشخص کنند.

2. کارگروه جهت عملیاتی شدن باید خطوط فکری مناسب داشته باشد؛ لذا باید در جلسات آینده به این مقوله بپردازیم و با بحث و تبادل نظر، تقسیم بندی آن را تعیین کنیم. همچنین باید این تقسیم بندی برای ادبیات توسعه گرا در نظر گرفته شود.

سپس او با این سوال ادامه می دهد که آیا چیزی به عنوان ادبیات توسعه گرا امکان پذیر است؟

آقای سمیعی می گوید: آزادی اجتماعی و عدالت برای هر یک از ما مفاهیم زیادی دارد. بنابراین بنده کتاب " آنتیگون" را در این زمینه معرفی می کنم. زیرا این کتاب شخصیت های بسیار جالبی دارد که در زندگی روزمره ما نیز قابل مشاهده هستند. همچنین توسعه نیز از نظر افراد و دیدگاه مکاتب مختلف متفاوت است؛ این که ما چه چیزی را توسعه می دانیم بسیار مهم است. بنابراین باید ابزارهای لازم را بیابیم و از آن ها استفاده کنیم. من در این زمینه نیز کتاب " کنشگری" را معرفی می کنم که بسیار مفید است. اگر ما بتوانیم ادبیات را از دل تاریخ و نثر استخراج کنیم آن گاه می توانیم افق های فکری جالبی را تعریف کنیم. کلمات باید در تمام تاریخ از بسترها بلند شوند و با انسان ها در جامعه ارتباط بگیرند تا انسان به دانایی برسد.

در ادامه آقای نادری این گونه توسعه را تعریف می کند: در ابتدا اگر پارادایم توسعه را به معنی و مفهوم بسط یافتن، گسترش، پیشرفت و وسعت پذیر بودن بدانیم نگرش ادبیات توسعه گرا را نیز باید دارای قابلیت بسط پذیری، گسترش یابی و پهناوری هرچه فراخ تر باشد. در جامعه خودی، جوامع هم زبانی، حتی جامعه جهانی و... بدین معنی که ادبیات توسعه گرا باید چنین روند پیشروی داشته باشد و به سوی جهانی شدن پیش برود. رویکرد ادبیات توسعه گرا باید انسان مدارانه ، آزادی خواهانه و برنامه ریزی شده باشد. در غیر این صورت قادر به انجام کاری نخواهد بود. دستاورد ادبیات توسعه گرا باید پاسخ به نیازهای فرهنگی، رشد و شکوفایی و احترام به خود باشد. مثلاً من به عنوان شهروند با مطالعه چنین ادبیاتی یاد بگیرم که به خودم و دیگران احترام بگذارم. پویش سخت و توان فرسای ادبیات توسعه گرا عبور از جامعه گذشته، سنتی، فئودالی و شبه فئودالی و رسیدن به جامعه جدید، مدرن، سکولار و قانون مدار است. برای این که دچار توهم توسعه یا توسعه مخرب و توسعه نافرجام نشویم، باید در فرایند توسعه همواره توجه ویژه به همگرایی، هم گروهی و هم اندیشی با خردمندان و هم باوران توسعه گرا صورت بگیرد. همانطور که در پارادایم توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از قالب باورها و نگرش ها خارج و بصورت قانون اجتماعی شده است. مثلاً در زمینه توسعه اقتصادی تلاش برای آن، بعنوان یک باور عام در آمده است. اما نگرش توسعه فرهنگی بخصوص ادبیات توسعه گرا با تلاش علاقه مندان به صورت پارادایم جهان شمول در خواهد آمد. حال سوال من از شما عزیزان این است که بستر ادبیات توسعه گرا را در شرایط فعلی ایران چگونه می بینید؟ چه فضاسازی در این زمینه می توان کرد؟

در پاسخ به ایشان آقای رنجبر می گوید: در دانشگاه ها چون تک صدایی است امکان رشد ادبیات وجود ندارد. دلیل جذب من به این کارگروه و آقای ناظری این است که ما باید ادبیات بالینی را گسترش دهیم و چنانچه حلقه های این چنینی شکل بگیرد شاید بتواند در این راستا موثر باشد.

آقای نوری فرد می گوید: سوال دکتر ناظری در ابتدا حس دوگانه ای به من داد که آیا انسان مگر ایرانی و غیر ایرانی دارد؟ اما بدلیل این که ایشان جامعه شناس هستند پس باید در این گفته شان تعمق شود. بنابر نظر جامعه شناسان انسان ایرانی سال ها با استبداد بزرگ شده است و نتوانسته آن طور که شایسته است از انسان بودن خود سخن بگوید. واژه توسعه نیز در ایران واژه ای وارداتی است که از زمان جنگ جهانی دوم وارد شده است. در ایران خیلی پیشینه ای براساس فرهنگ ما در مورد توسعه نیست. این که ما در کارگروه ادبیات توسعه گرا در مورد این موضوع فکر کنیم نشان از شناخت ما است. ادبیات کمک می کند تا خلاء های نظری و عملی موجود را پُرکنیم. چنانچه از تعریف انسان ایرانی شروع کنیم، به این نتیجه می رسیم که راه نجات انسان ایرانی ادبیات است و توسعه نیز نیازمند بستر مناسب است. توسعه در زبان خودمانی یعنی داشتن زندگی بهتر؛ حال اگر از یک امریکایی در مورد توسعه بپرسیم می گوید داشتن حساب بانکی خوب، داشتن خانواده و امکانات رفاهی؛ اگر از یک اروپایی همین سوال را بپرسیم بیشتر خواسته های جمعی مدّنظر او است. اما ما نتوانسته ایم توسعه را به دلیل وجود استبداد ایرانیزه کرده و برای انسان ایرانی در نظر بگیریم. بنابراین در ایران خیلی از افراد بعد از سفر به کشورهای غربی با نگاهی به توسعه بر می گردند کماانکه محصول کار آن ها را می توانیم در نهادهای مختلف ببینیم. برای توسعه، به نظر من، مهم ترین رکن آزادی و رهایی است که بدون آگاهی ممکن نیست. بنابراین من فکر می کنم که مهم ترین کار این است که آن بستر را بشناسیم و شناخت آن نیز نیازمند بررسی های جامعه شناسی و تحلیل وقایع است. نکته مهم این است که ایران هیچ گاه از جستجوگران و توسعه گران خالی نبوده است و ذهن توسعه گرا در افراد بوده است اما فقط مانند ستاره هایی بوده اند که صرفاً می درخشیدند و خاموش شدند. جرقه هایی در تاریخ بوده است اما مغفول مانده اند. به نظر می آید اگر ما بتوانیم در این کارگروه این ستاره های مشعشع را بیرون بیاوریم و فرهیختگانی مانند فروغ، شاملو و ... را ساختارمند کنیم سپس می توانیم آن را توسعه دهیم و استفاده کنیم.

آقای برهمند می گوید: رشته من تاریخ است اما همواره این سوال برایم مطرح بوده است که من در چه جامعه ای زندگی می کنم؟ ریشه مشکلات موجود کجا است؟ متوجه شدم که بخش مهمی از تاریخ ما برگرفته از ادبیات است. زیرا ادبیات از دل حقایق زندگی است و مشکل انسانی را در نظر گرفته است. در دوره ای که ما هستیم جامعه به سمت و سوی عجیبی می رود؛ گویا خلاف عصر ماست. این موضوع چنان در جامعه اثر گذاشته است که حتی دانشگاه نیز وظیفه خود را انجام نمی دهد. می توان گفت که این گمراهی صرف است. برای ادبیات توسعه گرا نیازمند شناخت نیازهای جامعه هستیم و باید به سراغ ادبیاتی برویم که پاسخگو نیازهای ما باشد. مهارت خاصی لازم است تا فرهنگ و نیاز بومی را با دنیای جهانی ارتباط دهیم تا به موقعیتی بهتر برسیم. فرهنگ ما در ادبیات بسیار عمیق است. سوال آقای ناظری را نمی توان به راحتی پاسخ داد اما می توان در جهت آن تلاش کرد؛ زیرا بسترهای آن در جامعه وجود ندارد مگر آن که ایده هایی در افراد باشدکه بتوان از درون آن راهی استخراج کرد. اصولاً ادبیات در مقابل واقعیت های ظالمانه جامعه بوجود آمده است و هنر آمده است تا با بار سنگین این واقعیت های تلخ مقابله کند. در جامعه ای که نظامش سخت تر است ادبیات خودش رابیشتر نشان داده است.

آقای رنجبر می گوید: برداشت من از حرف های شما این است که تاریخ نوشتن وقایعی است از نگاه حاکمان؛ بنابراین ادبیات وقایعی است که باید باشد اما نیست. آقای نادری از آقای برهمندمی پرسد: آیا جامعه ما در مسیر اشتباهی است؟ آیا جامعه وارد مسیر فروپاشی است یا درسرفصل جدیدی قدم برمی دارد؟منظور شما از مسیرجامعه چیست؟

آقای برهمند در پاسخ می گوید: منظور من جو حاکم بر جامعه است. اگر من راه درست را تشخیص دهم اما با توجه به جوحاکم نمی توانم حرکت کنم زیرا جو منحط کل جامعه را آلوده کرده است.

آقای ناظری می گوید: من فکر می کنم این که ما کجای تاریخ ایستاده ایم موضوع مهمی است. شاید همیشه در وضعیت خاص و بحران ها بتوان اقداماتی در راستای مواجه با آن ها انجام داد. جامعه هوشمند و نخبگان هوشمند جامعه کسانی هستند که راه های عبور به آینده را تسهیل می کنند. وقتی می گوییم توسعه پایدار یعنی ما هرکاری امروز انجام می دهیم اثر ناگوار آن نباید برای نسل های بعدی بماند. یعنی وقتی کارخانه می سازیم یا سد می زنیم باید پیامد مثلاً بیست سال بعد آن را نیز در نظر بگیریم.اگر کارخانه ای احداث می کنیم و فاضلاب آن را به آب های آزاد می ریزیم این دقیقاً ضد توسعه است. ساختمان برج، شهر مدرن و ... به معنای توسعه نیست بلکه توسعه یعنی کیفیت عمیق زندگی آدم ها و جامعه را مدّ نظر قرار دادن است. اگر در گذشته می گفته اند که محور توسعه انسان است؛ امروز می گویند محور توسعه یعنی ارتباط دوسویه دیالکتیکی بین انسان و طبیعت. کارگروه باید بداند جایگاهش کجاست. ما می خواهیم به بحران های امروز پاسخ دهیم اما بیشتر می خواهیم به آینده کمک کنیم. به نظر من این کارگروه تسهیل گر شرایطی خواهد بود که برای بقاء این جامعه نیازمند آن هستیم . حال به این بپردازیم که ادبیات چگونه می تواند توسعه گر باشد؟ ما می توانیم از دل ادبیات، ادبیات پلید و مخرب را بیرون بیاوریم که کلاً ضد توسعه است. یعنی ما می توانیم به یک ادبیات ضد انسانی ، ضد بشری ، ادبیات ضد زن، ادبیات ضد کودک، ادبیات ضد طبیعت و ...برسیم. اما بحث اصلی این است که ما یک مقوله را در کنار یک مقوله دیگر بگذاریم. ادبیات در کنار توسعه؛ وقتی ادبیات را کنار توسعه می گذاریم یعنی بهینه سازی، بهتر شدن زندگی... . پس باید ادبیات را الک کرده و چیزهایی که باعث بهتر شدن زندگی ما می شود را از درون آن برداریم.

ابتدا می خواهم برداشتی ساده از توسعه ارائه می دهم .توسعه به معنای ساده هم کنشی و تخیل در راستای ایجاد مطلوبیت است. یعنی اگر انسان بتواند تخیلی رو به جلو و هم کنشی داشته باشد برای برسازی مطلوبیت(بهتر شدن) . بنابراین آن چیزی که باعث می شود این بهتر شدن را ایجاد کند همان توسعه است که می تواند معیارهایی داشته باشد مانند آن که انتخاب من نباید به دیگران آسیب بزند.یعنی انتخاب من به تنهایی نباید به سود من باشد بلکه باید به سود جمع باشد. بنابراین ما ادبیات را روی این تعریف باید سوار کنیم. تا ادبیاتی که مدّ نظر ما هست استخراج شود. من چارتی در مورد ادبیات توسعه گرا در سطح اول را طراحی کردم که به شکل زیر است:

ﻣﻌﻧﺎی ادﺑﯾﺎت ﺗوﺳﻌﮫ ﮔرا1

حال من به اختصار با توجه به تعریف ساده ای از توسعه که ارائه دادم برخی از این آیتم ها را توضیح می دهم.

1-نگاه هرمنوتیکی به انباشت معرفتی یعنی در ادبیات باید تحلیل های امروزی را استخراج کنیم. مثلاً ادبیات را مدل قرن خودش نخوانیم و آن را با این نگاه می توان به روز رسانی کرد و تفسیرهای نو از آن داشت. ما می بینیم که حتی در دین، تعابیر از احادیث وقرآن و ...باید طبق نیاز امروز انسان باشد.

2- برسازی کنش: طبق نظر مید و بلومر دو تعبیر از کنش وجود دارد. کنش تازگی-کنش ماندگی؛ حال باید ببینیم که نوع برخورد جامعه با واقعیت اجتماعی چگونه است و کنش در جامعه چیست؟ جامعه چگونه شکل می گیرد؟ آیا جامعه کنش ماندگی می کند یا کنش تازگی؟ باید بتوان این لایه برداری از کنش را انجام داد. به نظر من یکی از کارهای ادبیات انعکاس واقعیت های موجود در جامعه است. وقتی که شما داستان بینوایان را می خوانید کاملاً شرایط تاریخ آن زمان فرانسه را احساس می کنید و می بینید که کاملاً قانون بر عدالت اجتماعی حاکم است.در این داستان بازرس ژاور نماینده کنش ماندگی و ژان والژان نماینده کنش تازگی است و ما شاهد این چالش دیالکتیکی در کل داستان هستیم.

3- نوسازی خلاق(صنعت فرهنگی) موضوع بسیار مهمی است. چیزی که می تواند ادبیات را متحول کند این است که ادبیات به یک صنعت تبدیل شود. مثلاً در روسیه صنعت توریسم ادبی ایجاد شده است که بسیار جالب است زیرا آن ها ادبیات معاصر نسبتاً غنی دارند. در حالی که ما با داشتن فرهنگ غنی جهانی بسیار ضعیف عمل کرده ایم. اگر می توانستیم از طریق ادبیات مثلاً از هندوستان، پاکستان و ... جذب توریست کنیم، آنگاه شاهد آن خواهیم بود که صنعت ما چقدر متحول می شود تا جایی که دیگر شاید نیازی به نفت نیز نداشته باشیم. بنابراین سه چیز را باید مدّ نظر داشت:

1. ادبیات مبتنی بر نیاز جامعه باشد.2. ببینیم ادبیات غنی گذشته ما چیست؟3. تبدیل ادبیات به مقوله ای تاثیرگذار که بتواند جذابیت ایجاد کند.

ما باید بتوانیم پارادایم ادبیات توسعه گرا را ایجاد کنیم و کارکرد های عملیاتی در مورد استفاده از ادبیات و تاثیر آن در حوزه عمل ارائه دهیم.

4-تراکم مهرورزی : من فکر می کنم یکی از چیزهای موجود در فرهنگ ما که بسیار غنی است مهرورزی و عشق است.بعنوان نمونه فخر الدین عراقی نگاهی را در مورد عشق مطرح می کند که کاملاً نوگرایانه است و من توصیه می کنم حتماً کتاب ایشان را مطالعه کنید. ما مانند ایشان در تاریخ زیاد داریم که از آن ها استفاده نشده است. بزرگترین بحرانی که جهان امروز درگیر آن است، کنش ارتباطی است. جایی که ایرانی ها می توانند کار کنند تراکم مهرورزی در ادبیات و استفاده از آمیزه های مهرورزانه در راستای نیاز جامعه جهانی است. در حقیقت عقلانیت مدرن از تکنولوژی در راستای حرکت خودش استفاده می کند اما در راستای کنش ارتباطی و جایی که نیاز به معنا سازی است، خلاء وجود دارد. به همین دلیل آمار خودکشی و ... روبه افزایش است. جهان از لحاظ مدرنیته به سرعت در حال حرکت است اما خلاء هایی وجود دارد که ادبیات ما می تواند آرام آرام حرف هایی بزند که فکر انسان تغییر کند و پاسخی برای سوال های بی جوابش بیابد. اگر مدرنیته در جایی انسان را به نیهیلیسم می رساند ، ادبیات می تواند انسان را از آن نجات دهد.

(لازم به توضیح است که ادامه مقوله ها در جلسات آینده ارائه خواهد شد.)

آقای نادری می گوید: مهرورزی یکی از شاخصه های بارز ایرانیان است که مثلاً در قالب مهمان نوازی خود را نشان می دهد. که غربی ها نیز شیفته این اخلاق ایرانیان هستند.

آقای برهمندنیز در این زمینه می گوید: عشق ورزی در جامعه ایران بروزش در عرفان ایرانی است. عرفان ایرانی محصول فشارهای استبدادی جامعه است و عشق ورزی در عرفان ما هست. مهرورزی ما در گذشته در سطح عرفان مانده است و در جامعه دیده نمی شود و فراموش شده است.

آقای ناظری در پاسخ می گوید: کارکرد عشق در دوره خاص خودش بوده است. مثلاً یک سری اشعار مولانا در قالب زمان خودش معنا دار است.اما طبق بحث هرمنوتیکی، ما باید بتوانیم تفسیرهای امروزی و نو براساس نیازهای جامعه ارائه دهیم.

آقای سمیعی می گوید: ادبیات را از هر زاویه ای می توان نگاه کرد. واژه ها بیهوده در دل تاریخ بوجود نیامده است بلکه هرکدام از آن ها کارکرد خاص خود را دارند. باید ادبیات تاریخی را از دل ادبیات توسعه گرا خارج کنیم. زیرا تاریخ همواره سیاهی را از روشنی جلوه داده است. زیرا تاریخ در اختیار حاکمان بوده است. آقای ناظری نیز می گوید: به همین دلیل باید ادبیات را الک کنیم. ادبیات توسعه گرا را باید مبتنی بر توسعه استخراج کنیم و این همان نیاز جامعه است. انباشت فرهنگ همه جور تعابیری در آن هست و در هر فرهنگی هم یافت می شود. بنابراین سوال های جدید پاسخ های جدید را نیز می طلبد. آقای سمیعی می گوید: گلدمن جمله ای دارد که از مفهوم ادبیات تکوینی استفاده می کند ومی گوید: همه چیز هست ولی هستنده نیست. موجود زنده است که هستندگی می دهد. اقای نوری فرد نیز می گوید: گاهی اوقات بهتر است واقعیت ها را همانگونه که هستند ببینیم. ما دچار ادبیات ایدئولوژی زده شده هستیم. تمام انسان ایده آل مولانا انسانی است که در توسعه حرفی برای گفتن ندارد و انسان به تعبیر مولانا، بسیار منزوی است و کاری به جامعه خودش ندارد و در حال خود سازی است. مولانا نیز برخواسته از همین تفکر است اما فردوسی نگاهش اخلاقی است. اما به ندرت در ادبیات ما نویسنده ای توصیه ای اجتماعی کرده است. ما تولستوی و شکسپیر نداریم. علت عدم پیشرفت ما این است که به این داشته های اندک بسنده کرده ایم. اگر بخواهیم در مورد ادبیات توسعه گرا نگاهی به گذشته بیندازیم چیز قابل توجه ای یافت نمی شود. زیرا توسعه مفهوم جدیدی است. در ادبیات توسعه گرا با انسانی روبرو هستیم که خیلی از تابوهای گذشته خود را کنار گذاشته است و ناممکن های خود را ممکن کرده است. در مورد نگاه هرمنوتیکی باید بگویم که انسان در شعر کلاسیک، انسانی است که با برسازی کنش امروزی تعارض دارد.

آقای نادری می گوید: توسعه تغییر به وضعیت مطلوب است از جامعه سنتی به جامعه مدرن است.

آقای ناظری نیز می گوید: من به توسعه نگاه علت و معلولی ندارم بلکه نگاه دیالکتیکی دارم. ما گاهی چیزی در گذشته داریم که احتیاجی نیست از آن عبور کنیم. نوع نگاه باید بهتر شدن نسبت به موضع خودمان باشد و بخشی از آن می تواند برسازی کنش ماندگی در روز باشد. جایی ادبیات ما حرف برای گفتن دارد که به دنیای درون توجه کند. و انسان اگر در وضعیت نتواند خودش را پیدا کند اَشکالی از خود بیگانگی را تجربه می کند و به سمت نیهیلیستی میرود. ما در ادبیات سه نقطه را دارا هستیم. پرانرژی، کم انرژی، بینابینی؛ یک پزشک ابتدا بیماری را تشخیص می دهد و سپس درمان می کند. ما نیز به عنوان نخبه هایی که می خواهیم ادبیاتی را که خوراک مناسب برای جامعه دارد را مطرح کنیم باید این نقاط را در کالبد فرهنگیمان تشخیص دهیم. و براساس این مدل مثلاً می توانیم بگوییم که ما روی ادبیاتی کار می کنیم که دارای نقاط پرانرژی است و این نقاط انرژی درون سازی و برون سازی انسان امروز را تامین می کنند. آقای برهمندنیز می گوید: من با نظر آقای ناظری در زمینه دسته بندی ادبیات موافق هستم. باید ادبیاتی که به ما قوت می دهد را انتخاب کنیم اما پیش از آن باید ادبیات گذشته خود را بشناسیم.

آقای سمیعی نیز می گوید: در خواندن ادبیات بهتر است آن قسمتی که مهم است را تقویت کنیم و توسعه دهیم. باید بگردیم نقاط مثبت را بگیریم تا به د انایی برسیم. توجه به این نوع ادبیات می تواند ما را به پیشرفت نزدیک کند. آقای نوری فرد می گوید: ما باید از باید ها و نباید های گذشته بیاموزیم. نظر ما اما نگاه به آینده است و در این افق از گذشته هم استفاده کنیم. کنش ماندگی در تمام دوره های تاریخی بسیار پرقدرت بوده است.آقای نادری نیز می گوید: ما در ادبیات توسعه گرا باید گزینشی عمل کنیم و ابتدا مفاهیم پرانرژی را برگزینیم. حال من به دسته بندی آقای ناظری این نکته را هم اضافه می کنم ، که مفاهیم با انرژی منفی هم هست که باید بخوانیم اما نباید به آن توجه کنیم.

نتیجه­گیری:

1.برای ﺗﻮﺳﻌﻪ، ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ رﮐﻦ آزادي و رﻫﺎﯾﻰ اﺳﺖ.

2. اﯾﻦ آزادىﺑﺪون آﮔﺎﻫﻰ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ.

3.ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎي ﺳﺎده ﻫﻢ ﮐﻨﺸﯽ و ﺗﺨﯿﻞ در راﺳﺘﺎي اﯾﺠﺎد ﻣﻄﻠﻮﺑﯿﺖ اﺳﺖ.ﯾﻌﻨﯽ اﻧﺴﺎن ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺗﺨﯿﻠﯽ رو ﺑﻪ ﺟﻠﻮ و ﻫﻢ ﮐﻨﺸﯽ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

4. ﺗﻮﺳﻌﻪ ﭘﺎﯾﺪار ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ ﻫﺮﮐﺎري اﻣﺮوز اﻧﺠﺎم ﻣﯽ دﻫﯿﻢ اﺛﺮ ﻧﺎﮔﻮار آن ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺮاي ﻧﺴﻞ ﻫﺎي ﺑﻌﺪي ﺑﻤﺎﻧﺪ.

5.ﺑﺮاي اﯾﻦ ﮐﻪ دﭼﺎر ﺗﻮﻫﻢ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﯾﺎ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻣﺨﺮب و ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻧﺎﻓﺮﺟﺎم ﻧﺸﻮﯾﻢ، ﺑﺎﯾﺪ در ﻓﺮاﯾﻨﺪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻫﻤﻮاره ﻮﺟﻪ وﯾﮋه ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺮاﯾﯽ، ﻫﻢ ﮔﺮوﻫﯽ و ﻫﻢ اﻧﺪﯾﺸﯽ ﺑﺎ ﺧﺮدﻣﻨﺪان و ﻫﻢ ﺑﺎوران ﺗﻮﺳﻌﻪ.

ﻣﻌﻧﺎی ادﺑﯾﺎت ﺗوﺳﻌﮫ ﮔرا2

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش