نشست «بررسی ابعاد اسکان غیر رسمی در شهر» توسط دفتر قزوین انجمن جامعه‌شناسی ایران با همکاری معاونت توسعه مدیریت و منابع دانشگاه علوم پزشکی قزوین روز چهارشنبه 25 دی ماه 1398 و با حضور دکتر اسدالله نقدی (دانشیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه همدان و معاون دانشجویی این دانشگاه)، دکتر احمد فعال (جامعه‌شناس و پژوهشگر)، دکتر علیرضا مهرعلیان (رییس مرکز بهداشت شهید بلندیان شهر قزوین)، مهندس مهدی سلطانیه (معمار) برگزار شد.

حاشیه نشینی قزوین دی98 1

در ابتدای نشست دکتر بیدا میرحسینی ضمن خیر مقدم به تمامی حضار به توضیح دلیل برگزاری این نشست با عنوان «اسکان ناکارآمد» پرداخت و گفت: علاوه بر این که بدنه دانشگاه های علوم پزشکی که در امر سلامت در مفهوم کلی آن فعال هستند و نمی شود انکار کرد که پدیده حاشیه نشینی بر ابعاد مختلف سلامت تاثیر مستقیم دارد، باید از جنبه شهروندی فعال و اجتماعی هم به موضوع نگاه کرد. همه ما به عنوان «کنشگر اجتماعی» در شهر حضور داریم و باید با احساس مسئولیت نسبت به تمامی پدیده های اجتماعی و عناصر پیران مان کنش نشان دهیم. پس نه تنها این موضوع ارتباط مستقیم با بدنه بهداشت و درمان دارد بلکه تمامی شهروندان در این خصوص باید آگاهی یابند.

در ادامه دکتر اسدالله نقدی (عضو هیات علمی و معاون دانشجویی دانشگاه بوعلی همدان) به بیان نظرات خود پرداخت و در خصوص علت برگزاری این نشست برای کارکنان علوم پزشکی توضیحاتی ارائه نمود و گفت: ما به لحاظ تاریخی جامعه شهری نبوده ایم و در واقع ما در حدود سال‌های 1250 یعنی دوره ناصری، جامعه شدیدا روستایی-عشایری بودیم. در انگلستان از 1600 تا 1900 یعنی 300 سال طول کشید تا یک جامعه 80 درصد روستایی به جامعه شهری تبدیل شود اما ما با سرعت سر سام آوری این تحول را طی کرده ایم. یعنی بهتر است بگویم که جمعیت 15 درصدی شهری ما در 1250 هجری -شمسی تا امروز سیر 75 درصدی داشته است و بیش از 75 درصد جمعیت 80 میلیونی ما در شهرها زندگی می کنند و در واقع 60 هزار نقطه روستایی ما تقریباً به سی هزار نقطه روستایی رسیده است و می توان گفت این 30 هزار نقطه روستایی که ناپدید شده است در همان نواحی حاشیه شهرها جا گرفته اند. در اولین سرشماری نفوس و مسکن 1335 ما 199 شهر داشتیم با 5 میلیون و نه صد نفر جمعیت که این 199 شهر امروز تبدیل به 1300 شهر شده که مازاد جمعیت شان در همان مناطق حاشیه زندگی می کنند. بنابر آمارهای رسمی وزارت کشور 12 میلیون نفر و بنابر آمارهای غیر رسمی بیش از 15 میلیون نفر در این مناطق زندگی می کنند. می خواهم به گزارشی اشاره کنم که شورای اجتماعی کشور که کارش رصد مسائل اجتماعی کشور است اشاره کنم که حدود سی استاد مبرز با تخصص های مختلف در آن فعالیت کرده اند و حاشیه نشینی در صدر مسائل اجتماعی کشور عنوان شده و اعتیاد و بیکاری و طلاق در رتبه های بعدی قرار گرفته اند.

این عضو هیأت علمی افزود: ما تا انقلاب مشروطه جامعه روستایی -عشایری هستیم . از آن به بعد تبدیل به جامعه شهری شدیم و نوسازی و برنامه های توسعه جریان شهری شدن را تسریع کرد و از سوی دیگر ورود نفت به اقتصاد ایران وابستگی تاریخی شهر به روستا جهت تامین نیازمندی هایشان از بین برد. باید پذیرفت که حاشیه نشینی بخشی از واقعیت جامعه ماست و چه بپذیریم و چه نپذیریم این آپاندیسیت شهری خودش را تحمیل کرده است. ما پدیده حاشیه نشینی و مساله حاشیه نشینی و بحران حاشیه نشینی داریم و مدیریت های شهری تا وقتی که فقط در حد پدیده است آن را انکار و از آن چشم پوشی می کنند تا به مرحله مساله و بحران برسد. در واقع به قول سی رایت میلز مساله زمانی است که حیات عادی یک جامعه به خطر بیافتد و در این مرحله پدیده تبدیل به مساله شده است. در اینجا مثال شیکاکو جریان را روشن تر می کند. شیکاگو در 1850 به بعد تبدیل به کعبه آمال مهاجران با ملیت های مختلف شده بود از افریقایی تبار و خاورمیانه ای و غربی و ... و با تنوع قومی بسیار بالا تبدیل به موزاییک های مختلف شهری شده بود که هر موزاییک شمایل خود را داشت و در اینجا در واقع با دعوت از جامعه شناسانی مانند پارک، وایت و برگس و دیگران برای مطالعه این آشفتگی شهری، جامعه شناسی شهری هم شکل می گیرد و در واقع در این مطالعه هدف این بود که چگونه می توان این همه خرده فرهنگ را در کنار هم در جامعه شهری شیکاکو مدیریت کرد و همزیستی مسالمت آمیز صورت بگیرد.

او اضافه کرد: ایده حق به شهر این است که فضا بازتاب نابرابری های اجتماعی اقتصادی می شود و این نابرابری تجسد فیزیکی پیدا می کند مثلاً در ایران تا حدود سال های 1300 محله های شهر ایرانی برش های فرهنگی-اجتماعی داشت و مثلا ارامنه، زرگرها، قاشق تراشان و ... در محلات با بافت فرهنگی-اجتماعی مشابه بودند و مثلاً یک حکیم حاذق در کنار یک درمانگر معمولی ساکن بود اما بعد از سال 1300 معیار شهر ما، اقتصادی شد. یعنی در واقع پیشینه شما، شغل، شهری و یا روستایی بودن و ... مهم نیست بلکه مهم این است که توانایی خرید متراژ خانه را در آن منطقه داشته باشند و شما دیگر شاهد آن تمایز اجتماعی-فرهنگی نیستید و الان نابرابری فضایی به شدت وجود دارد و استقرار بر اساس قدرت خرید است. در این خصوص بعد از شکل گرفتن شهر صنعتی های بی روح و ماشینی و تنها توجه کردن به کالبدها بدون نگاه انسان محور، جین کوبز، ویلیام وایت و یانکل توجه به انسان در شهر مطرح کردند و ما هم در ایران از همان سال 1300 دغدغه مان ماشین، پاساژ، باوار و ... بوده و شاید حدود 10 سال است که چرخشی یه سمت انسان محوری شهرها هم صورت گرفته است.

در ادامه این نشست دکتر علیرضا مهرعلیان، رئیس مرکز بهداشت شهید بلندیان شهرستان قزوین شروع به صحبت نمود که چکیده آنرا در ادامه می‌خوانید.

رئیس مرکز بهداشت شهید بلندیان شهرستان قزوین گفت: مشکلات ساکنان مناطق حاشیه‌ای، فقط در بخش بهداشت و درمان خلاصه نمی‌شود، بلکه باید نهادها و سازمان‌های مختلف هم پای کار بیایند و با توسعه زیرساخت‌های رفاهی در این مناطق و برنامه ریزی برای کاهش آسیب‌های اجتماعی، آینده بهتری برای سکونتگاه‌های مذکور رقم بزنند.

دکتر مهرعلیان تصریح کرد: قبل از طرح تحول نظام سلامت، خدمات بهداشتی و درمانی در حاشیه شهرها، به مراتب بدتر از مناطق روستایی بود، اما بعد از اجرای این طرح کلان، این افراد سرشماری شدند و به ازای هر سه هزار تَن، یک مراقب سلامت برای آنها در نظر گرفته شد، به گونه‌ای که هم اکنون نیز در این مناطق، کادر بهداشتی و درمانی، مانند؛ پزشک، دندانپزشک، مراقب سلامت و مشاوره تغذیه و روان مستقر شده و خدمات بهداشتی، درمانی به مردم ارائه می شود.

حاشیه نشینی قزوین دی98 2

وی بیان کرد: نه فقط سلامت جسمی حاشیه‌نشینان باید مورد توجه قرار بگیرد، بلکه باید بحث سلامت روان آنان هم دیده شود و فعالیت کارشناسان حوزه سلامت روان در حاشیه شهرها، اقدامی مترقی است که پیش از این در مناطق حاشیه‌نشین انجام نمی شد. آسیب های اجتماعی که در مناطق کم برخوردار، مردم با آن دست و پنجه نرم می کنند را می‌توان نرخ بالای اعتیاد، فقر، خشونت، افسردگی، کودک آزاری و خودکشی دانست و عوامل مؤثر بر آن نبود منابع مالی، کمبود فضاهای تفریحی آموزشی و مهاجرت های غیر بومی است.

رئیس مرکز بهداشت شهید بلندیان شهرستان قزوین یادآور شد: هر چند در بسیاری از مناطق حاشیه‌نشین، زیرساخت‌های کافی برای داشتن یک زندگی بی‌دغدغه فراهم نیست، ولی از سال 1393 تاکنون با اجرای طرح تحول سلامت، اوضاع بهداشت و درمان در این مناطق، کاملاً متحول شده است و سلامت ساکنان سکونتگاه‌های غیررسمی در اولویت قرار گرفته و در حال حاضر بسیاری از ساکنان این مناطق، به خدمات اولیه بهداشتی و درمانی دسترسی دارند. برآورد می‌شود در شهرستان قزوین، حدود 64 هزار 793 نفر، در مناطق حاشیه شهرها زندگی می کنند که بیشتر آنان را مهاجرانی تشکیل می‌دهند که به امید پیدا کردن شغل و تامین معیشت، راهی شهرهای بزرگ شده‌اند، اما به دلیل هزینه‌های بالای زندگی، حاشیه‌نشینی در مناطق مرکزی کلانشهرها را انتخاب کرده‌اند.

دکتر فعال (جامعه شناس سیاسی) سخنران بعدی نشست بود و موضوع بحث خود را به «علل و ریشه‌های حاشیه نشینی در ایران» اختصاص داد و گفت: حاشیه نشینی بخشی از فاصله طبقاتی است که در جامعه وجود دارد و بنابراین من در ابتدای صحبت‌هایم به اختصار مروری بر برنامه‌های توسعه ایران خواهم داشت. در رژیم پیشین 5 برنامه توسعه اجرا شد که موفق ترین آنها برنامه چهارم بود. در برنامه چهارم در حدود پنج و نیم درصد رشد اقتصادی داشتیم و فاصله طبقاتی 1 به 12 بود، و در اوئل انقلاب این فاصله به 1 به 17 تغییر یافت. این فاصله 1 به 12 تاکنون تکرار نشده است و در بهترین شرایط فاصله طبقاتی ما 1 به 14 بوده است (در طی این 40 سال اخیر). در اقتصاد هم ضریب جینی معیاری برای سنجش فاصله طبقاتی است که بین صفر تا یک اندازه گیری مي‌شود. در همان برنامه چهارم در رژیم پهلوی ضریب جینی 30 درصد بود، و بعد از سال 51 عملاً به دلیل فروش فوق العاده نفت برنامه پنجم کنار گذاشته شد و فاصله طبقاتی در اواخر رژیم پهلوی به شدت افزایش و به 51 درصد رسید و یکی از عوامل فروپاشی آن رژیم هم همین افزایش ناگهانی فاصله طبقاتی بود. در این چهل سال اخیر این ضریب حدود 40 درصدبوده است. جریان حاشیه نشینی از دهه 40 در ایران آغاز شد. یعنی از زمانی که رژیم گذشته تلاش کرد که اقتصاد را از فرماسیون کشاورزی به فرماسیون سرمایه داری هدایت کند، و از همان زمانی که کارخانه‌ها شکل گرفتند، حاشیه نشینی هم شکل گرفت.

او ادامه داد: پرسش اینجاست که چه اتفاقی افتاد، انقلابی که شعارش سیادت مستضعفین بود، الان در وضعیتی قرار دارد که اکنون بنا به برخی آمارها تقریباً با 19 میلیون حاشیه نشین روبرو هستیم؟. یکی از دلایل آن نوع نگاهی است که به سیاست توسعه‌ای داریم، در واقع توسعه ناپایدار یکی از عوامل همین فاصله طبقاتی است، که در جامعه وجود دارد. از آن موقعی که در دوره مرحوم رفسنجانی سنگ بنای توسعه اقتصادی گذاشته شد، تا امروز تمام نگاه‌ها به سیاست اقتصادی، توسعه ناپایدار است. تا این زمان هیچ ملاحظه‌ای و توجهی و اهتمامی به توسعه پایدار نشده است. در حالی که از دهه 70 میلادی که مفهوم «توسعه پایدار» مطرح شد، این بحث به میان آمد که اگر بهترین وضعیت را داشته باشیم، اما ملاحظات بشردوستانه درباره طبقات اجتماعی، حقوق محیط زیست، حتی حقوق حیوانات و آبها و جنگل‌ها را رعایت نکنیم، حتی اگر به لحاظ شاخص‌های اقتصادی به سقف آسمان هم رسیده باشیم، به معنای واقعی به توسعه اقتصادی دست نیافته‌ایم. در واقع هر زمان که آهنگ توسعه در کشور نواخته شده، هم به طور فزاینده با تخریب محیط زیست و هم با یک فاصله طبقاتی فاحش روبرو بوده‌ایم. از عوراض توسعه ناپایدار از بین رفتن جنگل‌ها، منابع آبی، آلودگی هوا، گسترش بیابان در کشور است. اکنون پرسش جدی اینجاست که پس چه عواملی وجود دارند که با تمام این که توسعه ناپایدار این همه عوارض دارد، بازهم و بازهم تاکید بر روی این سیاست هست؟ چرا با تمام گوشزدها و هشدارها، هنوز نوعی اصرار و سماجت خاص، برای ادامه این برنامه‌ها، یعنی توسعه ناپایدار وجود دارد؟ من در ادامه به عواملی اشاره مي‌کنم که این عوامل اسباب سماجت و اصرار سیاست ورزان بر روی توسعه ناپایدار هستند:

1- نگاه ما به سیاست‌های کلان و حتی خرد، همیشه امنیتی بوده است و دلیل آن شاید ضرورت‌های سرزمینی و شاید ضرورت‌های فرهنگی و ... بوده است. من نمي‌دانم وقتی آقای رئیسی ریاست قوه قضائیه را بر عهده گرفت، این صحبت محمد رضا پهلوی را دیده بود و یا خیر؟ محمد رضا پهلوی در مصاحبه با اوریانافالانچی مي‌گوید «امنیت از نان شب برای ما واجب تر است». آقای رئیسی هم وقتی که رئیس قوه قضاوئیه شد، در اولین صحبت‌های خود مي‌گوید «مسئله امنیت از عدالت برای ما مهم تر است». ملاحظه مي‌کنید سیستمی که تمام شعارش و ادعایش این است که ما اهل عدالت هستیم، حالا وقتی در برابر امنیت، که در اینجا مراد امنیت حکمرانان است، قرار مي‌گیرد، عدالت عقب نشینی مي‌کند. در واقع از نگاه رژیم‌های امنیتی، بسیاری از مسائل همچون بیکاری ماهیت امنیتی پیدا مي‌کنند و چون راه حل اساسی برای رفع آن نمي‌یابند، راه حل‌های ساده جهت رفع بیکاری، که همان احداث کارخانه‌های زیان بخش است، را در دستور کار خود قرار مي‌دهند. به گفته کارشناسان محیط زیست اگر ما بخواهیم ملاحظات محیط زیست را رعایت کنیم دستکم باید 8000 کارخانه در کشور تعطیل شوند و بنابراین بخاطر ترس از حضور ارتش بیکاران در خیابان‌ها با این نگاه امنیتی، از سیاست‌هایی پیروی مي‌کنیم، که مثلاً تخریب محیط زیست، تخریب آب و هوایی و ... را در پی دارند.

2- یکی دیگر از عواملی که موجب توسعه ناپایدار و اصرار و سماجتی که بر روی این نوع توسعه وجود دارد، دوگانگی نظام حقوقی و حقیقی است. نظام حقوقی آن چیزی است که قانون، و در نهادهای قانونی پیش بینی شده، و برابر با قانون عمل مي‌کنند. نظام حقیقی، آن چیزی است که در واقعیت امر شاهد آن هستیم. یعنی نفوذ و اختیارات نهادهایی که خارج از محدوده قانونی تعریف مي‌شوند و حتی فراتر از آن، میزان اختیارات و نفوذ این نهادها از نهادهای قانونی زیادتر است و حاصل این دوگانگی این است که ما با یک رشته نهادها و حتی شبه نهادهایی مواجه هستیم، که با اختیارات و نفوذ بیش از حد، کشور را محل تاخت و تاز گروه‌های مافیایی کرده‌اند. مافیا گروه‌ها و جریان‌هایی هستند که نفوذ سیاسی دارند ولی هیچ مسئولیت سیاسی ندارند و در قانون تعریف نشده‌اند و بنابراین پاسخگو هم نیستند. از فضای خالی و کشمکش دائمی که بین نهادهای حقوقی و نهادهای حقیقی، و از بین این دوگانگی به وجود مي‌آید به ناگزیز چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما شاهد رشد و گسترش گروه بندی‌ها و صف بندی‌های مافیایی هستیم. و این دو گانگی در چهل سال اخیر یک محمل و یک فضای خالی ایجاد شده که گروه‌های مافیایی در بخش آب، معدن، جنگل، سیاست و ... ظهور پیدا کرده‌اند.

3-سومین عامل شکل گیری سیاست توسعه ناپایدار، عدم شکل گیری بورژوازی ملی است. در غرب بورژوازی یک روند تکاملی و تدریجی و بسیار موزون را پشت سر گذاشته است. در غرب این طبقه از دل طبقه متوسط ظهور پیدا کرد و در شهرها مینی فاکتورها، پیشه وران و بازرگانان و تجار، طبقه بورژوازی را در محلات بورژوا در فرانسه رونق دادند و یک طبقه انقلابی محسوب مي‌شدند. یعنی تا قبل از قرن 19 و 20 پیش از آنکه بورژواها به یک طبقه سرمایه دار تبدیل شوند، یک طبقه انقلابی به حساب مي‌آمدند. پس وقتی که فرماسیون‌ها و شکل بندی‌های فئودالیزم در غرب به وسیله طبقه بورژوا و متوسط مضمحل مي‌شوند یک روند تغییر و تحول منطقی فرماسیونی را در غرب شاهد هستیم. طبقه متوسط بورژوازی به عنوان یک طبقه انقلابی ظهور مي‌کند و علیه دستگاه سیاسی و دستگاه اربابی آشوب مي‌کند. انقلاب فرانسه و انگلیس هر دو به مفهوم ظهور طبقه متوسط بورژوازی بود. اما در ایران بورژوازی چه مسیری را طی نمود؟ اساساً ما در ایران نظام ملک‌داری هیچگاه نداشتیم. و طبقه آریستوکرات نداشته‌ایم، از دوران هخامنشی به بعد ما فاقد یک طبقه اریستوکرات و ملک‌دار بوده‌ایم. به قول آن لمتون در کتاب مالک و زارع، تمام مملکت ملک طلق شاه بود، اما در غرب آریستوکرات در روستاها در کنار ملک خود بودند و نظارت مستقیم داشتند. در ایران اما، ملاکین در شهر و زائده قدرت سیاسی بودند. همین‌ها با همان ویژگی‌های انگلی و زائد بودن طبقه اربابی، در دوره رضا شاه و احمد شاه، زمین‌ها و املاکشان را در روستا فروختند و کارخانجات را تاسیس کردند. یعنی ما شاهد یک طبقه بورژوای انگلی بوده‌ایم، در واقع ما هیچگاه بورژوازی ملی و مستقل که وابسته به قدرت سیاسی و یا وابسته به اقتصاد بین الملل نباشند نداشته‌ایم. در حقیقت، مناسبات قدرت اجازه ظهور یک طبقه مستقل بورژوازی را هم نمي‌دهد، و بنابراین همیشه این بورژوازی، زائده قدرت سیاسی بوده است، اساساً در رژیم‌های امنیتی کسانی که قطب مسلط اقتصادی مي‌شوند مساله هستند، در صورتی که ما در ملل غرب شاهد کشمکش سه دستگاه مستقل از هم هستیم، دستگاه سلطنت، دستگاه اربابی، دستگاه کلیسا. اما در ایران این سه نهاد، یا سه آلترناتیو، در نهاد سیاسی و در هم تنیده شده بودند. یعنی شاه هم قدرت سیاسی و هم فرهنگی و هم اقتصادی را در دست داشته است. پس ما در ایران یک اقتصاد مستقل از قدرت نداشته‌ایم و در واقع همین نگاه امنیتی و سیاسی به توسعه، و وجود بورژوازی سرسپرده در ایران، به دلیل نگاه راست افراطی یا همان نئولیبرالیسم، یا به قول هابرماس لیبرالیسم لجام گسیخته، سرشت مناسبات اقتصادی ما را به شکل انگلی سامان مي‌دادند. این در حالی است که تمنای عدالت در ایران یک تمنای تاریخی بود و ذائقه فرهنگ ایرانی، برابری خواهی و انسان دوستی بوده است.

سخنران بعدی مهندس سلطانیه (معمار) بود که در سخنان خود به سیر تاریخی شکل گرفتن کره زمین و انقلاب شناختی، انقلاب کشاورزی، یکجانشینی، شکل گرفتن روستاها، شهرهای اولیه، اختراع خط، پول، نظم سیاسی و همکانی، انقلاب صنعتی اشاره نمود و در مورد هر کدام بحث های قابل تجهی را مطرح نمود و در ادامه به سیر جمعیت در دنیا پرداخت و گفت: با افزایش بی رویه جمعیت ما با افزایش بیکاری، فقر، توزیع ناعادلانه ثروت و ... روبرو شدیم و علاوه بر پدیده اینها، حاشیه نشینی در شهرها هم یکی از بغرنج ترین مسائل شهری شد. او در ادامه از دیدگاه خود در خصوص تاثیر شهر بر حاشیه نشین ها و نیز حاشیه نشینی بر شهر توضیحاتی ارائه نمود.