102نشست «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ؛ بررسی جامعه‌شناختی پدیده درگذشت مرتضی پاشایی» که عصر روز سه‌شنبه ۱۸آذر در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، در روزهای گذشته بدل به موضوع داغ بحث و نظر در شبکه‌های اجتماعی شده است.

در پنل اول این همایش محمدامین قانعی‌راد رییس انجمن جامعه‌شناسی ایران، حمیدرضا جلایی‌پور استادیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و از اعضای اصلی انجمن جامعه‌شناسی ایران، محمدسعید ذکایی استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، محمود شهابی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی به ارائه تحلیل‌های خود پرداختند.

قانعی‌راد که در اولین جلسه همایش که 17 آذر در دانشگاه علامه طباطبایی نظرات خود را ارائه داده بود به همان مباحث اشاره کرد و مدیریت پنل را بر عهده گرفت.

وی در این جلسه به خلاصه‌ای از مباحث ذکر شده در اولین جلسه همایش پرداخت و ضمن مخالفت با غیرطبیعی دانستن رفتار مردم در سوگ مرتضی پاشایی گفت: «من با برخی از مواردی که گفته شد نظیر مشارکت بالا و غیرطبیعی بودن این پدیده مخالفم، زیرا ابراز احساسات مردم در سوگ هنرمندان یک پدیده عادی است. این پدیده قبل و پس از انقلاب در مراسم‌های بزرگ‌تری دیده شده است، مراسم‌هایی که بسیار پرسوگ‌تر از این بوده‌اند. فرهنگ ایرانی پیچیدگی‌های خاص خود را در این موارد دارد.»

رییس انجمن جامعه‌شناسی ایران به چند پدیده سوگواری بزرگ در پیش از انقلاب اشاره کرد و گفت: «یکی از این تشییع جنازه‌ ها در مورد فوت حضرت آیت‌الله بروجردی بود که بسیار باشکوه انجام شد. دیگری مربوط به تشییع جنازه تختی بود و سومین تشییع جنازه مربوط به یک خانم هنرمند بود. بعد از انقلاب هم می‌توان این تشییع جنازه ‌ها را دید. به نظر من مشارکت خیلی بالایی هم وجود نداشته است، زیرا در گزارش‌ های رسمی تعداد افراد شرکت‌ کننده در مراسم پاشایی حدود 30 هزار نفر بوده البته ارقام بالاتری هم مطرح شده است.»

وی ادامه داد: «بسیاری اظهار کردند مشارکت مردم غیرعادی بوده، اما به نظر من به راحتی قابل پیش‌ بینی بود. من فکر می‌کنم اگر این پدیده غیرطبیعی بود، اصلا رخ نمی ‌داد. بنابراین در واقع ما به چیزی می ‌گوییم غیرطبیعی که آن را نمی ‌فهمیم. پس از مرگ او من ویدئوهای مختلفی را دیدم که افراد زیادی در کنار بیمارستان بهمن حضور داشتند، بنابراین هر فردی که از آنجا رد می‌شد می‌ توانست به راحتی چنین سوگواری را پیش ‌بینی کند.»

قانعی راد ادامه داد: «البته من با مورد تغییر گروه‌ های مرجع نیز مخالفم، زیرا گروه‌ های مرجع پیش از انقلاب نیز همین‌گونه بوده ‌اند. اگر گروه‌ های مرجع تغییر کرده‌ اند، این تغییر به همین دو دهه گذشته بازمی‌گردد.»

وی افزود: «من نمی ‌گویم مراسم خارق‌العاده بود، اما اگر بگویید چرا رخ داد؟ من علت آن را چیزی جز حیرت نمی ‌دانم. جامعه ما در ارتباط با این پدیده به دو بخش تقسیم شد، یکی کسانی که می‌ دانستند مرتضی پاشایی کیست و دیگری کسانی که نمی ‌دانستند او کیست و در حیرت بودند. کسانی که حیرت کردند، بخش زیادی از سیاستمداران، مدیران، سیاستگذاران فرهنگی، نسل پدرها و مادرها، معلمان، مدیران آموزشی، مسئولان و کارشناسان رسانه‌ های ملی بودند.»

رئیس انجمن جامعه‌ شناسی ایران با اشاره به این که پدیده سوگ مرتضی پاشایی شکاف آگاهی در جامعه ایران را نشان داد، تصریح کرد: «شکاف آگاهی بین مسئولان و جوانان و بین جوانان و مسن‌ترها رخ داده است و این به معنی تفاوت در ارزش ‌هایشان نیست. این پدیده‌ها نشان می‌دهد حفره اجتماعی در جامعه وجود داشته که در آن زندگی می ‌کنیم. در بسیاری از موارد مراسم مرتضی پاشایی در سکوت برگزار شد و به نظر من در این سکوت خلأ یک حفره ترکید و آن از حیث شکاف آگاهی بین مسئولان و خانواده‌ ها با جوانان بود و نشان داد که مسوولان نمی‌ دانند جوان‌ها چه می‌خواهند.»

وی ادامه داد: «به عنوان مثال من تا پیش از مرگ پاشایی هیچ شناختی از این هنرمند نداشتم و پس از این اتفاقات اسم او را شنیدم و در سایت‌ها و منابع اطلاعاتی به جست‌وجو در این مورد پرداختم در حالی که بسیاری از جوانان و حتی نوجوانان شناخت کاملی از او داشتند.»

هفت علت به‌ وجود آمدن پدیده‌ مرتضی پاشایی

در ادامه حمیدرضا جلایی‌پور اظهار کرد: «چند عامل مختلف باعث به‌ وجود آمدن این پدیده شد. یکی از این عوامل این است که رسانه ‌ها و مصرف محتوای فرهنگی جامعه زیاد شده در حالی‌که به نیازهای جامعه پاسخ نامتناسب داده می ‌شود. جامعه در حال تغییر است ولی پاسخ نادرست می‌گیرد و این امر موجب شکل گرفتن گروهی با عنوان ناراضیان می‌ شود. چنانچه به نیازهای جوانان در شهرهای مختلف پاسخ مناسب داده می ‌شد، چه بسا این پدیده رخ نمی ‌داد. چنانچه فرصت‌ های دیگری برای آنها فراهم می‌شد، به شکل دیگری به این مساله مواجه می‌ شدند.»

وی افزود: «مانند مساله امر به معرف که البته بسیار هم متفاوت با اصل امر به معروف در اسلام است، وقتی می ‌بینند مثلا به وسیله نیروی انتظامی به نتیجه نمی ‌رسند، بخشی از مردم را در مقابل بخش دیگر قرار می‌ دهند و از قانون هم می خواهند که از یک قشر حمایت کند.»

وی ادامه داد: «عامل دوم این بود که پاشایی ستاره هنر پاپ بود و هنر پاپ در ایران مطرح کننده است. بررسی به وضوح نشان می‌دهد که طی سه سال گذشته آلبوم‌های وی پرفروش‌ ترین آلبوم‌های موسیقی پاپ بوده است و کنسرت‌ هایش به شدت مورد استقبال واقع می‌شده است و این نشان می‌دهد که مخاطب داشته است. به عنوان مثال دو ماه قبل از فوتش 4 بار سالن همایش ‌های برج میلاد که بزرگ‌ترین سالن در تهران است، کاملا پر شده است. بنابراین فرد مطرح و محبوبی بین جوانان بوده و توانسته آنها را به خود جذب کند.»

وی همچنین گفت: «عامل سوم این است که پاشایی دارای سه خصیصه ستاره‌های هنری ایران بوده است. 1- در صدا و سیما مطرح شده است. مردم همه هنرمندان را به خوبی نمی‌شناسند به غیز از آنهایی که توانسته ‌اند وارد صدا و سیما شوند. 2- از طرف دیگر با وجود حضور در صدا و سیما اما با سیاست ‌های حاکم بر آن و کلیشه‌ های رسمی زاویه داشت و وقتی برنامه‌ اش را پخش نمی‌ کردند در اینترنت منتشر می‌کرد. افرادی از این دست زیاد داریم مثل مهران مدیری، عادل فردوسی ‌پور و... در حقیقت پاشایی یک زیست دوگانه داشت از طرفی در صدا و سیما حضور پیدا می‌کرد ولی از طرفی هم با قشر خاصی از جوانان ارتباط برقرار می‌ کرد. زاویه داشت ولی زاویه ‌اش مثل شاهین نجفی تیز نبود و هویت ساختار ستیز نداشت. »

جلایی پور اظهار کرد: «عامل چهارم خصوصیات فردی وی بود که با جمعیتی که من در خیابان دیدم خیلی تناسب داشت، جوان، با صدای غمناک، موهای بلند، آشفته اما آرایش شده، او حتی وقتی در حال شیمی‌ درمانی بود، از انواع کلاه‌ ها و شال‌ها استفاده می‌کرد تا ظاهر متناسب و آراسته‌ ای داشته باشد. شبیه بسیاری از جوان ‌هایی که در سطح شهر حضور دارند اما دیده نمی ‌شوند و مورد توجه قرار نمی ‌گیرند. همین جوان‌ ها با این شخصی که فوت کرد حس همراهی و همدردی زیادی داشتند، زیرا او یکی از همین جوان‌ ها بود.»

وی تصریح کرد: «به سه دلیل این پدیده دیده شد. اول اینکه حکومت اجازه تشییع جنازه داد، زیرا گمان می‌ کردند که یک مراسم عادی خواهد بود و اصلا نگران نبودند و حتی پس از برگزاری مراسم عده‌ ای به دولت حمله کردند که چرا اجازه دادید و این حضوری که برخی هنجارها را زیر سوال می‌برد را در نطفه خفه نکردید. دوم اینکه رسانه‌ ها به صورت ترکیبی کار کردند که موجب این خیزش جمعیتی شد. هم صدا و سیما به صورت رسمی اعلام کرد که نشان می ‌داد مراسم قانونی و موجه است و امنیت در آن برقرار است و هم از طریق رسانه‌ های اجتماعی مثل وایبر و ... اطلاع‌ رسانی شد که نشان می ‌داد یک مراسم مردمی است. ترکیب اینها باعث جمع شدن خیل عظیمی از مردم شد. جمع کردن جمعیت کار مهم و سختی است و به راحتی نمی ‌توان تعداد انبوهی از مردم را یک‌جا جمع کرد. سومین و مهم ‌ترین عامل لذت حضور در جمع‌های بزرگ است. جوان‌ های ما امکان لذت حضور در جمع‌ های بزرگ را ندارند. شرایط حضور در جمع‌ های بزرگ در نماز جمعه و عید فطر فراهم است که خیلی‌ها در این‌گونه مراسم شرکت نمی ‌کنند، لذا بخشی از این رویداد عزاداری نبود، بلکه فرصتی بود برای با هم بودن. فرصتی برای جوانان که در جایی جمع شوند و با هم شعر بخوانند.»

وی افزود: «در مجموع این هفت علت موجب به‌ وجود آمدن چنین پدیده‌ ای شد. نتیجه ‌ای که من می ‌گیرم این است که این مراسم فراتر از یک مراسم عزاداری باشکوه بود. در حقیقت یک جنبش اجتماعی بود، اما نباید اشتباه برداشت شود، یک شورش یا انقلاب نبود. تنها یک جنبش اجتماعی بود. اما به هر حال این نکته را گوشزد می‌ کند که این افراد می‌توانند به هر دلیل و بهانه ‌ای یک جنبش را شکل دهند و با توجه به اینکه از طرفی نارضایتی وجود دارد،‌ اگر پاسخ مناسب به نیازهای شان داده نشود، می‌تواند اعتراضات بزرگی را شکل دهد.»

این استاد دانشگاه ادامه داد: «پاسخ متناسب را با جامعه مدنی فعال و زنده، اجازه به حضور شهروندی فعال و مطلوب و مسائلی از این دست می‌ دهند. اگر پاسخ مناسب داده نشود این تجمعات شکل دیگری خواهد گرفت. به هر حال این تجمعات شکل می‌گیرد فقط می ‌تواند مهار شود و مدنی باقی بماند تا به فضاهای غیرقابل کنترل تبدیل نشود.»

وی در ادامه اذعان داشت: «عده‌ ای روان‌ شناس‌ها و جامعه‌ شناس‌ها را به تمسخر گرفتند که اینها خوابند و در زمانی که اینها خواب بودند، هزارن نفر به خیابان‌ها آمدند در حالی که اصلا این‌طور نیست. از سال 76 تا به حال هیچ حادثه‌ ای اتفاق نیفتاده که محافل آکادمیک، صاحب نظران و حتی سیاست‌ شناسان در این کشور نگفته باشند. حال اگر عده ‌ای نمی ‌شنوند مشکل از خودشان است. راجع به این وقایع همه صحبت و بحث کردند، اما عده ‌ای اصلا گوش نمی ‌دهند، حتی معتقدند این علوم انسانی اصلا به درد نمی‌ خورد و نمی‌ خواهند بشنوند.»

وی در پایان تصریح کرد: «فوت مرحوم پاشایی اتفاقی بود که نفس و جانش خیلی قوی بود و موجب شد این همه جمعیت به تکاپو بیفتند و ماهم ببینیم که در جامعه چه خبر است. لذا زمینه‌ هایی که باعث می‌ شود یک عزاداری معمولی حدود 4-5 هزار نفره تبدیل به یک عزاداری ده‌ها هزار نفری شود، باید مورد بررسی قرار گیرد. من فکر می‌کنم این عوامل را می ‌شود درمان کرد تا وضعیت جامعه‌ مان بهتر شود.»

سانتیمانتالیزم، جوزدگی، کارناوال‌ سازی، تخلیه احساسات منع ‌شده‌

سخنران بعدی این مراسم محمد سعید ذکایی استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی بود مطالبی را به صورت فهرست ‌وار تشریح کرد: «نسبت عواطف با جنبش و مشارکت خیلی مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است. اصولا همواره جامعه‌ شناسی در مواجهه با پدیده احساسات دچار چالش و تردید بوده است. در حوزه سیاست عقلانی بوده و همیشه بازی‌ های سیاسی را نظریه‌ های فرمال تبیین کنند. نقش محوری هیجان ها در بسیاری از موارد تبیین داده می‌ شود به حوزه روانشناسی که البته خیلی جالب نیست.»

وی افزود: «این اواخر که تغییر تحولات ساختاری کلان کنش‌ های سیاسی را خیلی مهم نمی ‌بینم. به خصوص حس اندوه و سوگ را در مطالعه جنبش ها و تحولات اجتماعی خیلی مهم نمی ‌بینم. برای اینکه این تجارب فردی و جمعی می‌تواند محرک فعالیت‌ های جمعی باشد. اندوه یک شوک اخلاقی به جامعه می‌دهد. حافظه جمعی را تحریک می‌کند و می‌سازد. تحلیل ‌های زیادی از آنچه گذشت می‌توان داشت. بازنمایی جمعی یا روح جمعی که انسجام می‌دهد و البته این مفهوم به اعتقاد من موجه و روا است. پدیده‌ های روان‌شناسی اجتماعی در روزهای گذشته در فضای انواع رسانه آکنده است. تخلیه هیجان، غوغا، خود ابرازی و شبیه ‌سازی که بیشترین دستمایه آن را از رویکردهای روانشناسی اجتماعی می‌گیرد و از سوی دیگر فرهنگ رسانه‌ ای، جامعه شبکه ‌ای و ساخت رسانه؛ نسل تاریخی و هویت نسلی که بیشتر با اقتضائات نسلی پیوند می‌ خورد؛ حرکت‌ های خرده فرهنگی، کارناوال، مقاومت، فضای پست مدرن، سیاست مدیریت، سیاست تفاوت، سیاست سبک زندگی.»

وی ابراز کرد: «تحلیل من از این واقعه بیشتر با نگاه پست مدرن به احساس و اندوه سازگار است. قضاوت مردم هم برآیندی است از این نگاه‌ ها: سانتیمانتالیزم، جوزدگی، کارناوال‌سازی، تخلیه از احساساتی که منع شده‌ اند و خود مرحوم پاشایی، شخصیتش و کاریزمایش. بررسی این واقعه از دید مردم رفتارهایی که ناگهانی است و هدفمند نیست، اعتراض به ترد، کنارگذاری و کنار ماندن، استفاده کردن از فضا و یک تحلیل روانشناسی جالبی که چندین نماینده داشت با عنوان «جماعت سوگوار خود به سوگ برده» بود.»

وی تصریح کرد: «در این فرآیند موسیقی آشکارا بزرگ است و جایگاه ویژه ‌ای دارد. موسیقی در حوزه جوانان جایگاه محوری دارد. موسیقی و ورزش را بدون اغراق باید بزرگ‌ ترین عرصه‌ های فرهنگ عامه‌ پسند دنیا و به ‌ویژه جوانان ایرانی در غیاب خیلی چیزهای دیگر دانست. موسیقی می‌ تواند ظرفیت یک دوره تاریخی را بسازد. فضای بینابینی ایجاد کند و بین فردیت و عضویت جمعی و گروهی توازن ایجاد کند. البته ورزش هم گاهی این کار را می‌کند اما موسیقی به خاطر ظرفیتی که دارد، حافظه را قوی ‌تر و پررنگ ‌تر و سریع‌ تر بازتولید می‌کند و البته بازگشت به نوستالژی ‌ها را هم آسان می‌کند. موسیقی هم سیاست با خودش دارد، هم اخلاق و در این واقعه سیاست و اخلاق زندگی و رفتار تعامل تعیین ‌کننده و کلیدواژه‌ های اصلی است.»

ذکایی با طرح این سوال که مخاطبین پاشایی چه کسانی بودند، اظهار کرد: «بر اساس تحقیقات و بررسی ‌هایی که من انجام دادم بیش از همه دهه شصتی ‌ها و دهه هفتادی ‌ها بودند. از ویژگی‌ های این نسل این است که هم به اسطوره و هم به مناسک علاقمند هستند. از کارهایی که باعث دیده شدن می‌شود لذت می‌برند. از همکاری و کار تیمی ابایی ندارند. پاسخ و بازخورد سریع هم می‌خواهند این نسل به سلسله مراتب هم اعتقاد ندارد. از امر و نهی و پیام‌ دهی مستقیم عامیانه فاصله می‌گیرد. برای همه چیز پاسخ دارند. با دوراهه یا چندراهه ‌های ارزشی مواجهند و البته کمی گمگشته و سرگردان هم هستند.»

وی افزود: «نگاهی که من دارم یک ترکیبی از جامعه‌ شناسی فرهنگی و یک مقداری هم نگاه پست مدرن است که از مشارکت‌ های جدید صحبت می‌کند. یک جامعه‌ شناس فرهنگی و یک مقداری هم نگاه پست مدرن است که از مشارکت‌ های جدید صحبت می‌کند. یک جامعه ‌شناس فرانسوی می‌ گوید که چگونه آگاهی ادواری مشترک می‌تواند یک قبیله‌ ای را ایجاد کند. بحثش این است که در دوره‌ جدید بر خلاف تصوراتی که هست، فردگرایی رخت بر نبسته و فردگرایی‌ها در شکل توده‌ هایی که اتمیزه شده‌ اند جلوه نمی ‌کند. به جای اتمیزه شدن احساسات جمعی می‌ نشیند.»

وی ادامه داد: «بنابراین اساس قبیله ‌گرایی‌های جدید یک احساس مشترک، یک تجربه و یک سوگ، یک همدردی و همدلی مشترک است. یک تجربه اخلاقی مشترک که می‌تواند یک نگاه اخلاقی متفاوتی ایجاد کند. بنابراین مشخصه این نسل دیگر تجربه فردی درونی نیست. گم شدن در جمع و با جمع بودن و هویت مشترک است که به ما امکان می‌دهد یک پیوند نسلی بین تجربه شناختی و شخصی و اخلاقی خودمان با جماعتی که مثل ما فکر می‌کنند، برقرار کنیم.»

این نویسنده کتاب‌ های جامعه‌ شناسی اظهار کرد: «بنابراین فردگرایی را باید کنار گذاشت. بخش مشخص هویت ‌یابی با این گروه‌ ها نداشتن تمایز است. من فیلم‌ های مربوط به مراسم مرحوم پاشایی را که نگاه می‌کردم، اساسا مردمی حضور داشتند که فارغ از جنس و رنگ و بالاشهری یا پایین‌شهری بودن و چادری یا غیر چادری بودن، بودند. بنابراین طبیعی است که روی اسطوره‌ ها سرمایه ‌گذاری می‌شود.»

وی افزود: «این نسل بیشتر فرم ‌های میان تهی هستند که زمینه‌ هایی را فراهم می‌کنند تا در میدان جمعی احساسات متبلور شوند و خود سوژه را هم متعجب می‌کند. یک انسان‌ شناس فرهنگی معاصر به نام ویکتور کرنر یک مفهومی دارد که بر اساس آن آنچه برای مرحوم پاشایی اتفاق افتاد را می‌توان یک درام اجتماعی دید. درام اجتماعی یک گسست از سطح حیات اجتماعی جاری است. با همه تعاملات و مبادلات که نظم و تجربه و نگاه تازه‌ای را به‌وجود می ‌آورد و نیروی حرکتش بیشتر شور و انرژی است.»

وی اظهار کرد: «نیروی یک درام اجتماعی در تجربه با هم بودن، با هم شکل دادن و با هم ساختن است. توالی از تجربیات را با هم شکل دادن و با هم تجربه کردن است. تبیین ارزش ‌ها و اهداف توزیع شده در میان طیفی از کنش‌ گران هر کسی با سلیقه و منظر و حس و برداشت و علاقه شخصی خودش به پاشایی به نظامی نگاهی تجربه ‌ای هر چند موقت از زاویه مشترک به چارچوب برسد. معانی زندگی اجتماعی از چشم‌انداز ایشان مورد درک است.»

ذکایی تصریح کرد: «نشانه ‌شناسی از مراسم نشان می ‌دهد که مراسم آرام و تحت کنترل بود. کپی از نسخه فرهنگی عزاداری ‌های مرسوم چه برای مشاهیر و دیگران نبود. چارچوب ‌هایی برای عمل بود در ضمن آدم ‌ها احساس خودشان را هم داشتند. سنت ‌ای پیشین همچنان برقرار بود. بخشی از مراسم رسمی و بخشی غیررسمی، دولتی و غیردولتی، خودجوش و نهادین را در همه اینها می ‌شد دید و این کار تازه‌ای بود. این نحوه متفاوتی بود و شباهت زیادی با مراسم افرادی مثل حجازی، فردین و... نداشت. نشانه‌ هایی از اسطوره ‌سازی پاشایی بود، زیرا به ‌هرحال آدمی بود که با بیماری مبارزه کرد، ایستاد، مقاوم بود، به عشق مردم و به کارش تعهد داشت. مردم به خاطر صدایش، هنرش، ایستادگی ‌اش و احتمالا به خاطر همان دوزیست بودنش به او علاقمند بودند. رفتار در آن فضا صرفا هیجانی نبود، بلکه تعمد و رفتار داوطلبانه نیز داشتند.»

وی ادامه داد: «بنابراین در تحلیل اینکه تجربه مرگ پاشایی چیست باید بگویم به اعتقاد من اجتماع‌ گرایی پست مدرن است. یک مشارکت عاطفی، اظهاری و البته دیجیتال و همچنین تجربه زندگی جمعی و معاشرت‌پذیری مدرن است. نیاز جوان‌ ها این مشارکت بود.»

وی افزود: «موسیقی برای ما اسطوره می‌ سازد و چون برای جوان‌ها بزرگ است و جایگاه دارد، کار می‌کند. بنابراین سرمایه ‌گذاری‌ های اسطوره‌ ها می‌تواند به پشتوانه ظهور احساسات جمعی باشد. شیوه‌ های بروز اندوه و عزاداری هم جلوه‌ گر شد. قدرت فرهنگ مردم‌ پسند را در این بازتولید متذکر شد. جستجوی قهرمان اسطوره ‌ای پاک که مردم به خاطر معمولی بودن و خود ابرازی‌ هایی که از سوی او منع شده بود، دوستش داشتند. احساساتی که مجالی برای بروز پیدا کرد و البته پاسخی بود به هنجارهای ناکافی که برای تولید انرژی‌ های عاطفی در جامعه امروز وجود دارد.»

ذکایی در پایان اظهار کرد: «این تجربه را می ‌توان بستری قرار داد برای یک فرهنگ وفاق‌ گونه برای توجه، همدلی، چشم پوشی، تسامح، گذشت، دوستی و نوع‌ دوستی که باید مهندسی شود. من فکر می‌ کنم می‌شود از انرژی جوانان برای بازسازی اخلاقی جامعه و تمام شکاف ‌های جامعه استفاده کرد. از اسطوره‌ سازی جوانان نترسیم و در برابرش مقاومت نکنیم. خصلت این نسل اسطوره‌ سازی است. باید میدانی برای معاشرت‌ پذیری و تخلیه هیجانات شان مهیا باشد. چارچوب اخلاقی که مرحوم پاشایی نمایندگی ‌اش می‌کرد و به واسطه آن مورد توجه واقع شده بود. تقاضای جوانان در این چارچوب، عشق، صداقت، احترام به مخاطب و ارزش‌ های خود است.»

سوگواری جمعی یا تخطی کارناوالی

سخنران بعدی مراسم محمود شهابی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود که ضمن بیان اینکه در یک جاهایی با سایر سخنرانان مراسم تفاوت دیدگاه دارد، عنوان کرد: «این سوگواری جمعی تخطی کارناوالی بود. نگاهم به تخطی ‌های کارناوالی مقایسه آن با افرادی مثل حجازی یا فردین با دیگران نیست. من تخطی‌ های کارناوالی را با هم مقایسه می‌کنم. یعنی سبک‌ شناسی که از انواع تخطی ‌های کارناوالی وجود دارد را مطرح و واکنش‌ هایی که نسبت به تخطی ‌ها صورت گرفته توسط گفتمان رسمی از طریق تولید هراس اخلاقی مبنا قرار می‌دهم و تفاوت ‌هایی این بار در این رابطه بین تولیدکنندگان گفتمان هراس اخلاقی و واکنش کارناوالی هم وجود دارد که عرض می‌کنم.»

وی افزود: «کلیدواژه‌ هایی که من به ‌وسیله آن موضوع را تحلیل می‌کنم هم مفهوم مشترک از بحث سیاست سبک زندگی است، با این وجه اختصاصی که من مفهوم جهان ‌وطن را هم به آن اضافه می‌کنم و برخلاف دکتر ذکایی معتقدم که این تجمع و این نوع تخطی کارناوالی لزوما همه طبقات اجتماعی را به یک اندازه در بر نگرفت و بیشتر طبقات متوسط به بالا را پوشش داد. شاید در سایر انواع تخطی ‌های کارناوالی ما شاهد حضور طیف وسیع ‌تری از مخاطبان هستیم، مانند شادی‌ های بعد از راهیابی تیم ملی فوتبال به مسابقات جام جهانی. گاهی وقت‌ ها این تخطی‌ های کارناوالی فردی و منفعلانه است، گاهی وقت‌ ها جمعی است، ولی اختصاصی است. گاهی وقت‌ ها عمومی است، مانند شادی ‌های بعد از فوتبال یا حتی بعد از برگزاری انتخابات یا چهارشنبه سوری. این‌ها تخطی‌ هایی است که عمومیت بیشتری دارد.»

وی ادامه داد: «گاهی وقت‌ ها هم این تخطی‌های کارناوالی بسیار کوچک هستند و یک عناصر جهان ‌وطن در آن دیده می‌شود مانند تخطی ‌های کارناوالی گروه موسوم به هپی در ایران که بر اساس اجرای دوباره موسیقی خواننده‌ ای به نام فارن ویلیامز آمریکایی در ایران و برخوردی که با این گروه شد. شاید بتوان گفت از نظر شدت ساختار ستیز بودن یا برانداز بودن به لحاظ فرهنگی، این تخطی‌ های کارناوالی یکسان نبودند. ما می ‌توانیم از نظر پرهزینه یا کم هزینه بودن انواع این تخطی‌ های کارناوالی را از هم متمایز کنیم. شاید حضور در مراسم سوگواری مرحوم پاشایی یکی از کم هزینه ‌ترین تخطی‌ های کارناوالی بود که در تهران و سایر شهرها شاهد آن بودیم. به همان دلایلی که آقای دکتر جلایی‌پور هم اشاره کردند مانند هم‌ صدا شدن صدا و سیما با شبکه‌ های دیگر و کم‌ هزینه شدن آن. شاید البته از این زاویه آن انتقاد بلاکسمن را هم مطرح کرد به مفهوم تخطی کارناوالی باختین. آن هم این است که گاهی وقت‌ ها این تخطی‌ های کارناوالی سوپاپ اطمینان است برای حفظ و تداوم وضع موجود و تخلیه عواطف سیاسی در مقاطع خاص.»

وی افزود: «در هر حال اینها را می‌توان در شدت برخوردی که نسبت به تخطی ‌ها صورت می‌گیرد تقسیم ‌بندی کرد. شاید شدیدترین نوع برخوردها را در رابطه با مواردی مانند کلیپی که شاهین نجفی ساخت یا کمپین آزادی‌ های یواشکی مشاهده کرده باشیم. در واقع تخطی ‌های کارناوالی عرصه وسیعی است که در اینها امور مقدس و نامقدس کنار هم گذاشته می ‌شوند و سلسله مراتب فرهنگی و قشربندی فرهنگی وارونه می ‌شوند. جای سلطان و شبان عوض می‌ شود. عنصر پلید در کنار عنصر مقدس گذاشته می‌ شود و یک نوع همنشینی اضداد اتفاق می‌ افتد.»

این عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشکده علامه طباطبایی اظهار کرد: «تحلیل نهایی من این است که در یک دهه اخیر در ایران با یک روند فرهنگی مواجه هستیم. من این پدیده را جدا از سایر پدیده‌ها نمی‌ بینم، یک نگاه روندی به این موضوع دارم و تحلیل نقطه ‌ای از آن ندارم. از سوی دیگر یک نگاه رینیشنال و رابطه ‌ای هم می‌بینم بین تولید هراس اخلاقی و واکنش‌ های کارناوالی و رابطه بین این دو را دایره ‌ای می‌بینم که شاید به نوعی اصل سیاست در ایران را هم بتوان به این شکل توضیح داد.»

وی اذعان داشت: «من معتقدم که در حال حاضر همگان‌ های رسانه ‌ای شکل گرفته‌ اند و بسته به نوع تخطی ‌های کارناوالی، ما همگان‌ های متفاوتی داریم. ممکن است لزوما تولیدکنندگان این فضاها یکسان نباشند. ممکن است همپوشانی‌ هایی بین آنها باشد ولی لزوما یکی نیستند زیرا ما در شبکه ‌های مجازی کامیونیتی‌ های متفاوت داریم که بر اساس علایق و ترجیحات خاص شکل می‌گیرند. بنابراین زیرزمین فرهنگی جامعه ما از این فرم ‌های سبک زندگی دارد تشکیل می‌شود و عملکرد چنین رویدادهایی، آشکارسازی عناصری است که در زیرزمین فرهنگی جامعه ما جا خوش کرده‌اند. به عبارت دیگر این سیاست سبک زندگی و سبک‌های زندگی جهان وطن به دور از چشم متولیان رسمی سیاست ‌گذاری دارند تحولاتی را در جامعه ایران تجربه می ‌کنند و دامن می ‌زنند که گاهی اوقات عدم شناخت از این تغییرات راهی جز انکار برای نسل بزرگسال و سیاست‌ گذاران فرهنگی باقی نمی ‌گذارد.»

وی ادامه داد: یکی از ویژگی‌ های سبک زندگی در ایران عنصر بی ‌اعتنایی است و این بی ‌اعتنایی همواره نیز آگاهانه نیست. این بی ‌اعتنایی به دلیل تقابل و تضادی است که میان دل ‌مشغولی ‌های روزانه همین جوانان معمولی و آن تسلط و غیرچالاکی فرهنگ رسمی شکل می ‌گیرد. یک طرف ماجرا به شدت اهل نوجویی و حرکت و استقبال از تغییر فرهنگی است و به روی تفاوت‌ های فرهنگی آغوش گشوده است و دیگری صحبت از ناب‌ گرایی و خلوص ‌گرایی فرهنگی می ‌کند. این تضادی که ایجاد می ‌شود در هر حال می ‌تواند در حد مقاومت‌ های نشانه‌ شناختی مخرب باشد. تصور نشود که ما از جنبش سیاسی و از کارناوال سیاسی صحبت می‌کنیم، این مقاومت‌ ها به صورت متکثر و ناخودآگاه در زندگی روزمره جوانان ما در حال شکل ‌گیری است، چه در مواجهه با پیام‌ های رسانه ‌ای و چه در مواجهه با رویدادهای کلانی که در جامعه ما در حال وقوع است. این بی اعتنایی را می توان به عنوان یکی از مراحل کارناوالی شدن فضاهای عمومی در ایران نگاه کرد که البته این کارناوالی شدن مراحل دیگری هم دارد.»

وی افزود: «بی‌ اعتنایی کم هزینه‌ ترین و ابتدایی ‌ترین شکل واکنش کارناوالی است. سیاست رسمی در چنین لحظاتی از دایره توجه کنشگران خارج می ‌شود. زیرا برای این کنش ‌گرانی که در این مراسم سوگواری شرکت می ‌کنند اهمیتی ندارد که در مجلس دارد کاندیدای وزارت علوم تعیین سرنوشت می‌شود یا در مذاکرات وین چه می‌ گذرد. سیاست سبک زندگی یعنی اینکه چه اتفاقی برای دلمشغولی ‌های من جوان در حوزه علایقم مانند مد، لباس، موسیقی و موضوعاتی که درگیری روزمره جوانان است دارد رخ می دهد. بنابراین خیلی راحت به موضوع اسیدپاشی واکنش نشان می ‌دهد چون برایش مهم است، اما نسبت به سیاست‌ های کلان چندان حساس نیست. بنابراین ما در ایران داریم سیاست سبک زندگی آن هم از نوع جهان وطن را داریم تجربه می ‌کنیم.»

شهابی اظهار کرد: «من از مفهوم صدای مورب جامعه‌ شناس آرژانتینی هم میخواهم استفاده کنم و بگویم در نبود آن وضعیتی که آقای دکتر جلایی‌ پور به آن اشاره کردند، یعنی تشکل‌ یافتگی جامعه و احزاب، به طور کلی جامعه مدنی چاره‌ ای جز صدای مورب یعنی اینکه به در بگویید که دیوار بشنود، باقی نمی ‌ماند. نمی‌ خواهم بگویم تمام جمعیت عزادار و سوگوار از یک جنس بودند، شاید یک سوم این جمعیت کسانی بودند که قبلا کنسرت‌ های پاشایی را رفته بودند، اما در هر حال عده ‌ای هم با اهداف دیگری در این تجمع شرکت کرده بودند. از طرف دیگر بحث سیاست غیرعلنی گروه‌ های بی ‌قدرت هم هست که به دلیل هزینه ‌زا بودن ابراز دیدگاه خودشان به صورت علنی راهی جز این سیاست‌ ورزی های غیرعلنی برایشان باقی نمی‌ ماند، خصوصا اگر این سیاست ‌ورزی غیرعلنی در شرایطی شکل بگیرد که نوعی تحقیر هم نصیب این کنش‌گران شده باشد.»

وی ادامه داد: «تحقیقاتی که در مورد اتفاقات 5 سال پیش انجام شد نشان داد که آن اتفاقات بسیاری از جوانان ما را به لحاظ عاطفی بیمار کرد و در پرسشنامه‌ ای که ما به دانشجویان شهر تهران داده بودیم و پرسیده بودیم که شما چه احساسی دارید نسبت به این اتفاقات، پاسخ‌ هایی که آنها داده بودند، نگران‌ کننده بود. نوشته بودند ما احساس می ‌کنیم، داغدار، داغدیده و سوگواریم. گاهی اوقات در پی اتفاقاتی که در جامعه رخ می‌دهد، این بغض باقی می‌ ماند و این بغض ‌ها به جاهای دیگر انتقال هیدرولیکی پیدا می ‌کند، به جاهای امن، به جاهایی که بشود کنش تلافی ‌جویانه داشت و مقابله به مثل کرد. شاید آن نگاهی که نسبت به این رخدادهای کارناوالی می‌ شود که آن را مصداق تخلیه عاطفی می ‌داند، در راستای بهبود و ترمیم عاطفی جوانان در مراسم آقای پاشایی خودش را نشان داد. در ماجرای پاشایی بغض کارناوالی بود که ترکید، نه شادی کارناوالی بعد از راهیابی به جام جهانی.»

وی افزود: «در نهایت اگر بخواهم قضاوت پایانی ‌ام را ارائه دهم می ‌توانم بگویم تا زمانی که به سیاست حزبی برنگردیم و سیاست خیابانی همچنان تعیین ‌کننده باشد، باز هم شاهد این تخطی ‌های کارناوالی در حوزه‌ های مختلف خواهیم بود که بخشی از آن منبعث از شبکه ‌های اجتماعی است. قدرت بسیج ‌کنندگی که این شبکه ‌ها پیدا کرده‌ اند و سرایت ایده‌ ها که از طریق شبکه‌ های مجازی رخ می‌ دهد کاملا جدی و مهم است. به نظر می ‌رسد که پذیرش این شرایط و مجال دادن به این عواطف سیاسی اتفاق خوبی است و اگر دولت‌ ها و حکومت ‌هایی که در چنین شرایطی قرار می ‌گیرند کمی شوخ ‌طبعی کارناوالی را بپذیرند و با سیکل مجدد تولید گفتمان هراس اخلاقی پاسخ ندهند، کمک می ‌کند به اینکه جامعه ما از آن دوقطبی و پلاریزه ‌شده دور شود و تا زمانی که شرایط به گونه ‌ای شود حوزه عمومی به دوره‌ ای برگردد که خصلت چنین دوره‌ ای کارناوالی شدن حوزه عمومی و خصلت کارناوالی پیدا کردن جامعه و فرهنگ در ایران است.»

اباذری: پاشایی مبتذل محض است/ منتظرقائم: این نسل عواطف را به رسمیت می‌شناسد

در پنل دوم همایش نعمت ‌الله فاضلی انسان‌ شناس و مدرس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مهدی منتظر قائم، مدرس ارتباطات دانشگاه تهران به ارائه تحلیل‌ های خود پرداختند. مدیریت این پنل را نیز محمدامین قانعی ‌راد بر عهده داشت.

نعمت ‌الله فاضلی به عنوان نخستین سخنران پنل دوم ضمن بیان اینکه «بیشترین مطالب را سایر اساتید مطرح کرده‌ اند و آنچه من می ‌گویم تکراری است و شرحی است بر مفاهیمی که دوستان ارائه کرده ‌اند»، عنوان کرد: «ما با سه پاشایی روبه‌ رو هستیم؛ اول پاشایی به عنوان یک هنرمند و خواننده که واجد هیچ معنایی در حوزه سیاسی نیست. دوم موضوع سوگواری برای پاشایی است که این هم واجد هیچ دلالت اجتماعی و سیاسی نیست و من در مورد این دو نمی‌خواهم صحبت کنم. بلکه من می ‌خواهم در مورد پاشایی سوم صحبت کنم. در واقع چیزی که پاشایی را برای ما مهم کرد، بازنمایی ‌هایی است که از پدیده پاشایی شکل گرفته است.»

وی ادامه داد: «من این بازنمایی ‌ها را به سه دسته تقسیم می ‌کنم. دسته اول را می ‌توان پارادایم سنتی نامید. در این دسته سعی می‌شود بازنمایی‌ های صورت گرفته را به نوعی احیای سنت بداند. تلاش می ‌شود تا خوانشی غیرانتقادی و متعارف و معقول از این مراسم ارائه شود. در این خوانش سعی شد تا حادثه بیشتر طبیعی جلوه کند و مخالف خوانش‌ های انتقادی و رهایی ‌بخش بود. دسته دوم پارادایم انتقادی است که در آن ادعا می‌شود این شکلی از جنبش‌ های اجتماعی بوده است. این پارادایم مخالف پارادایم قبلی است. مثلا برخی این را نوعی از مقاومت می‌ دانند یا برخی دیگر فوت کارناوالی می ‌دانند.»

اگر ما مرده‌پرست هستیم چرا فقط بعضی از مرده‌ها را می‌پرستیم

وی افزود: «من هر دو دیدگاه انتقاد دارم. دسته اول یا محافظه ‌کار که می‌خواهد ماجرا را طبیعی جلوه بدهد با چند سوال مواجه است. اول اینکه اگر این یک مساله عادی بود چرا در مورد دیگر چهره‌ ها اتفاق نیفتاد؟ چرا برای ایرج بسطامی، ناصر عبداللهی یا خیلی از خواننده‌ های دیگر در این سال ‌ها چنین واکنشی نداشتیم. طبیعتا ذهن عامه مردم نمی ‌تواند به این سوال پاسخ دهد که اگر ما مرده‌ پرست هستیم چرا فقط بعضی از مرده‌ ها را می ‌پرستیم. قطعا ما افرادی از پاشایی سرشناس ‌تر و دارای نقش و سهم بیشتر در فرهنگ ایران هم داشتیم.»

وی در ادامه بیان کرد: «دیدگاه دوم یا جنبش‌ های اجتماعی نیز آشکارا باطل است. هر جنبش اجتماعی ‌ای یک آرمان دارد. مثلا آرمان جنبش فمینیستی رفع تبعیض علیه زنان است. حال اگر بگوییم این یک جنبش اجتماعی بوده، باید پرسید دال مرکزی این جنبش چیست؟ به نظر من این ماجرا دال مرکزی ندارد و من این دو پارادایم را باطل می ‌دانم. اما پارادایم سوم که من می ‌خواهم ارائه کنم مبتنی بر تشکیل کلان شهرهاست.»

فاضلی اظهار کرد: «من معتقدم پدیده شدن پاشایی در حوزه بازنمایی ‌ها به این دلیل است که ما داریم به سوی جامعه‌ کلان‌ شهری حرکت می‌کنیم. ما از حالت شهری به کلان‌ شهری در حال دگرگونی هستیم. در حالت ذهنی این گذار فروپاشی هویت‌ های جمعی - تاریخی، تنهایی انسان، نیاز به شکل تازه‌ای از معاشرت ‌پذیری و تعامل موقت و گذرا و کم هزینه وجود دارد. تعاملی که به طور موقت این حس تنهایی را تسکین می‌ دهد، تعاملی که امکان می‌دهد ما در حوزه عمومی به صورت سیال همدیگر را ملاقات کنیم. ما اشکال متعددی از این نوع تعامل را در کلانشهرها داریم می ‌بینیم.»

وی توضیح داد: «این تعامل در جامعه ما می‌تواند حول سوگواری شکل بگیرد، چون کم هزینه است. جوان ما امکان شادی در جامعه ندارد زیرا هزینه آن بالاست. در شرایط دولت اعتدال که فضای نسبتا بازی ایجاد شده، جامعه نیز در تعاملی منطقی معنای جدید از سوگواری را تولید می ‌کند. امروز مسوولان در گفتمان سیاسی خود این مساله را پذیرفته‌ اند و اگر نمی ‌پذیرفتند این پدیده نمی ‌توانست شکل بگیرد. اهمیت پدیده پاشایی در این نکته بود که فرهنگ توانست مجوز حضور یافتن را پیدا کند. بنابراین به اعتقاد من این پارادایم جدید نشان ‌دهنده تلاش برای سازگاری با گفتمان ‌های موجود است.»

این حادثه مهم است، اما استثنایی نیست

در ادامه مهدی منتظرقائم، مدرس ارتباطات دانشگاه تهران نیز به عنوان یکی دیگر از سخنرانان این مراسم گفت: «پاشایی ستاره در حال ظهور بود و نه ستاره تثبیت ‌شده. علاوه بر این، پاشایی یک ستاره پاک به تمام معنا بود و حوزه کارش هم موسیقی بود. ویژگی بعدی این بود که پاشایی قربانی بود، قربانی سرطان و این مهم است چون در سال‌ های اخیر ترس زیادی از سرطان در جامعه ایران شکل گرفته است. ما یاد گرفتیم از قربانیان سرطان علاوه بر خوانش ترحمی، خوانش سیاسی هم داشته باشیم. اینها ویژگی‌ هایی است که در تحلیل خود پاشایی تاثیر می‌گذارد. اما درک من از این حادثه چیست؟ من نمی ‌خواهم بر اینکه این حادثه چه بود تمرکز کنم، بلکه می ‌خواهم بر اینکه این حادثه چه نبود تاکید کنم.»

وی ادامه داد: «این حادثه یک واقعه میلیونی نبود، بلکه یک حادثه بود که مشابهش را کم نداریم. مثلا دقت کنید که نمایشگاه کتاب در بعضی سال ‌ها بیش از دومیلیون نفر بازدید کننده دارد. این حادثه مهم است اما استثنایی نیست. در این مورد یک تجمع اتفاق افتاده نه انقلاب. این حادثه جنبش نیست، بلکه حادثه‌ ای در دل یک جنبش است. این حادثه مرتبط با نسل متولدین دهه شصت است. متولدین دهه شصت به سبک زندگی معتقدند، یعنی به دلیل سرخوردگی از سیاست فردگرا و سیاست جمع‌ گرای ملی موجود به سیاست فراملی و به یک سیاست بینابینی بین فردیت و زندگی جمعی برگشته ‌اند و این یعنی بازتعریف شبکه ‌های اجتماعی، هویت، حرفه، جنسیت.»

وی افزود: «این حادثه برای من نقطه تلاقی چندین جنبش است که نقطه مشترک آنها نشان دادن تمنای جامعه برای رهایی از سیاست فردگرای افراطی ضداخلاقی است. البته این جمع ‌گرایی خیلی توازن با تفکر حاکم ندارد. این حادثه دارد تلاش می‌کند مرزهای سیاست زندگی و عرصه زیست را از مسوولان پس بگیرد و سعی می‌کند اینها را پس بزند و برای خودش فضای تنفس درست کند. این فضای تنفس فضای زیست است. اینها خصلت‌ های دهه شصتی ‌هاست.»

منتظرقائم در پایان تاکید کرد: «بنابراین دقت کنید این نسل عواطف را به رسمیت می ‌شناسد و نمی ‌خواهد عقلانیت ایدئولوژیک برآمده از عصر ماقبل انقلاب و بعد انقلاب را در جهان فردی خودش ساری و جاری کند. در واقع نوعی توبه کردن از ایدئولوژی‌ های چند دهه‌ ای خودش است، می‌خواهد بگوید زندگی کردن من در جهانی که فقط انتخابات ریاست جمهوری و... اینها معنا پیدا می‌کند به بن‌ بست رسیده است. ببینید نقطه مشترک همه شعرهای این نسل این است که من می‌ خواهم زندگی کنم. زندگی‌ ای در سطح افقی و نه آنچه که تفکر حاکم در سطح کلان می‌ خواهد و در فضای هژمونیک اتفاق می‌افتد. سیاست هویت و عواطف اینجا معنا پیدا می‌کند.»

مهم‌ ترین نکته درباره‌ فوت پاشایی شکاف آگاهی است

در ادامه نشست محمد امین قانعی ‌راد مدیر این جلسه گفت: «مراسم سوگواری پاشایی خیلی عجیب و استثنایی نبود. مورد مهم درباره‌ پدیده‌ پاشایی شکافی است که بین نسل‌ های مختلف به وجود آمده است. خود من تا قبل از به وجود آمدن این اتفاقات از وجود این خواننده خبر نداشتم. بعد از فوت او، متوجه شدم این همان خواننده ‌ای است که قبلا آهنگ ‌هایش را در ماشین عوض می‌کردم و یک موسیقی دیگر می ‌گذاشتم. حتی در روزهای آخر، من اتفاقی از خیابان نزدیک بیمارستان می‌گذشتم؛ در ترافیک شدیدی مانده بودم و از هر کسی هم می ‌پرسیدم خبر نداشت دلیل ترافیک چیست. اگر به این موارد دقت می ‌شد چنین رخدادهایی پس از فوت پاشایی غیر قابل انتظار نبود.»

قانعی راد ادامه داد: «اما مهم ‌ترین نکته درباره‌ فوت پاشایی به نظر من شکاف آگاهی است که این اتفاق باعث نمایان شدن آن شد. این شکاف آگاهی در حیرت همگانی بعد از تجمع ‌های پس از فوت پاشایی بیشترین نمود را داشت. به نوعی بعد از برگزاری مراسم ‌ها و حضور خیل جمعیت در شهرهای مختلف بخش زیادی از سیاستمداران، مدیران، سیاستگذاران فرهنگی و ... دچار حیرت شدند. حیرت هم هنگامی رخ می‌دهد که عده ‌ای به انجام کاری مشغولند و عده‌ ای دیگر اصلا هیچ خبر و اطلاعی از آن ماجرا ندارند. مثلا ما در عید نوروز یا روز عاشورا با حیرت روبه‌ رو نیستیم، اما اگر عده‌ ای در خیابان سینه‌ زنی کنند و عده ‌ای دیگر بپرسند این چه کاری است و خبری از آن نداشته باشند، حیرت رخ می ‌دهد.»

وی ادامه داد: «ما درباره‌ پدیده‌ پاشایی با این حیرت روبه‌ رو بودیم. خیلی‌ ها برای او عزاداری می ‌کردند و جلوی بیمارستان جمع شده بودند، اما عده‌ زیادی هم اصلا خبر نداشتند چه خبر شده است؟ این حیرت هم بیشتر به دلیل شکاف آگاهی ایجاد شده در جامعه رخ داد. یکی از عوامل ایجاد این شکاف آگاهی تفاوت ارزش ‌های والدین با فرزندان است. در حال حاضر نسل جوان ارزش‌ هایی دارند که پدر و مادرشان اصلا شناختی از آن ندارند و این یعنی در جامعه حفره‌ آگاهی به وجود آمده است. این شکاف هم بین جوانان و والدین و هم بین آنها و مسئولان رخ داده است و این گروه‌ ها نمی ‌توانند همدیگر را درک کنند. ما موارد دیگری هم داشته ‌ایم که اشخاصی مثل پاشایی فوت کرده‌ اند، اما در این مورد به دلایل مختلف این شکاف آگاهی خود را نشان داد.»

انتقادات تند یوسف اباذری/ سلیقه مردم مبتذل شده است!

در پایان مراسم یوسف اباذری استاد دانشگاه تهران که جزو سخنرانان مراسم نبود اما در میان دانشجویان به برگزاری این مراسم اعتراض کرده بود، توسط قانعی ‌راد به روی سن فرا خوانده شد و به ایراد سخنرانی پرداخت.

وی با رد تحلیل ‌های انجام شده و انتقاد شدید از پرداختن به این موضوع گفت: «چند وقت قبل صداوسیما مستندی به نام «ماهی ‌ها در سکوت می‌ میرند» نشان داد در مورد استان سیستان و بلوچستان. در استانی که زمانی تامین ‌کننده گندم کشور بود، مردم غذا ندارند بخورند. همه در این مستند می ‌گفتند این استان دارد می میرد و اگر مسئولان به داد مردم نرسند خطری وحشتناک آنها را تهدید می ‌کند، اما این فیلم هیچ واکنشی در جامعه برنینگیخت و شما هم که اینجا نشسته‌ اید نمی ‌دانید چنین فیلمی تهیه شده و این فیلم درباره زندگی و مرگ یک استان مملکت است. دلیل این امر چیست؟ این اتفاق به دلیل مبتذل ‌شدن سلیقه مردم رخ می ‌دهد. به این دلیل که حواس ما را از سیاست واقعی و آنچه که واقعا مهم است، پرت کرده ‌اند و بحث این آقا را پیش می ‌کشند.»

وی افزود: «چه شده که می ‌آیند و مسائل واقعی ‌ای را که ما با آن روبه ‌رو هستیم را از ذهن ما می ‌برند؟ این آقایی که عکسش را اینجا زده‌ اند و چراغ ‌ها را تاریک کرده ‌اند، یک خواننده پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی، مبتذل ‌ترین نوع موسیقی است و این آقا، از مبتذل ‌ترین افرادی بود که این موسیقی پاپ را می‌ خواند. کسانی می ‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می ‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ من داده ‌ام یک موسیقی‌ دان، فرمت موسیقی او را تحلیل کرده است. مبتذل محض است. ما پاپی داریم که پیچیده است. این ساده‌ ترین، مسخره ‌ترین و بدترین نوع موسیقی است. صدای فالش، موسیقی مسخره، و شعر مسخره‌ تر. موسیقی‌ این آدم ابتذال کامل است، بنابراین من چطور می ‌توانم چنین چیزی را تحلیل نکنم؟»

این جامعه‌ شناس ادامه داد: «برای من خیلی جالب است که یک ملتی، یعنی دویست سیصدهزار، یا یک میلیون نفر به این ابتذال می‌ افتند. به ابتذالی می ‌افتند که می ‌روند در مجلس ترحیم یک چنین خواننده مسخره ‌ای شرکت می‌ کنند، گریه می‌کنند، توی سرشان می ‌زنند و یک نفر در فیس‌بوک می‌ نویسد که من تا ابد می‌سوزم. چرا و چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده ‌اند؟ اینجا است که تحلیل بسیار مهم است.»

وی اظهار کرد: «دولت بر مبنای فعل و انفعالات سیاسی ترجیح داد یک سری ورزشکار که محبوبیت مردمی دارند، مثل همین محبوبیت مبتذلی که الان وجود دارد، یک عده فوتبالیست و کشتی‌گیر و کاراته ‌کار را وارد مجلس و شورای شهر کنند برای اینکه سیاستمدار واقعی را حذف کنند. مرحله دوم که شروع شد، خوانندگان و نوازندگان و دست‌اندرکاران پاپ و فلان خانم بازیگر در مراسم رییس دولت قبلی شرکت کردند و آن یکی خانم بازیگر نیز در مراسم آقای روحانی شرکت کرد. در واقع حالا هم متوسل شدند به خوانندگان پاپ برای اینکه سیاست واقعی را از بین ببرند. وقتی قرار است سیاست‌ زدایی انجام شود، لاجرم چنین وقایعی پیش می‌آید. متوسل می‌ شوند به خوانندگان پاپ برای اینکه جای سیاست واقعی را بگیرند. ماجرای این آدم، همدستی دولت و مردم است در سیاست‌ زدایی از جامعه تا دولت خودش را مقبول جلوه بدهد و حواس مردم را از سیاست واقعی پرت کند.»

اباذری تشییع جنازه بزرگ مرتضی پاشایی را با تشییع جنازه مهوش (خواننده پیش از انقلاب) مقایسه کرد و با بیان اینکه لات‌ ها برای مهوش تشییع جنازه مفصلی گرفتند و بعد سوسول‌ ها به این مراسم اعتراض کردند گفت: «حالا لات و سوسول دست به دست هم داده‌ اند که سیاست واقعی این مملکت را داغان کنند و از بین ببرند و دولت هم نه تنها با این مساله مشکلی ندارد، که تشویق می ‌کند. چون اگر مخالفت داشت، این طور افراد را در ستادهای تبلیغاتی‌ شان نمی ‌آورد و سخنگوی شان نمی‌ کرد و مقام و کار بهشان نمی‌ داد. در نتیجه حاصل همین می ‌شود که در مرگ یک خواننده ‌ای که فالش می‌ خواند و در پایین ‌ترین سطح موسیقی جهان قرار دارد، از او به عنوان یک قهرمان استقبال می ‌کنند و تلویزیون می‌ رود پای این ماجرا که این ماجرا را تبلیغ کند. این ماجرا کاملا ملتی و دولتی است.»

تکرار یکی از شگردهای فاشیزم است

وی در ادامه دلیل این اتفاقات را ترس دولت از ملت و ملت از دولت دانست و گفت: «در چند سال اخیر، ترسی بین دولت و ملت از یکدیگر به وجود آمده است. حالا دولت می‌ خواهد با مردمی که سیاست ‌زدوده هستند، یکی شود و مردم هم همین حالت را دارند و می ‌خواهند با دولت یکی شوند. برای همین در جلسه آقای روحانی، یک سوالی که به نظرشان سیاسی است از ایشان می ‌پرسند، ایشان یک جواب بسیار تکراری می‌ دهد و برایش دست می ‌زنند...»

اباذری ادامه داد: «مردم به فلاکت افتاده‌ اند چون وقتی به آنها می‌ گویند موسیقی را تدریس نکنید، شناخت و سلیقه موسیقی مردم این‌ گونه می‌شود. بر مبنای همین وحدت، دولت و ملت یکی شده‌ اند و برای این آقای پاشایی این کار را کردند؛ در واقع دو تا آدمی که از هم می ‌ترسند، دست به دست هم داده‌ اند و این مضحکه و افتضاح را بار آورده‌ اند. هنر، یا حقیقت را می‌گوید یا دروغ را و این آقا با شعر مبتذلش، دروغ گفت.»

اعتراض شدید حاضران و دانشجویان به اباذری

وی سپس در واکنش به اعتراض حاضران در برنامه، ادامه داد: «شما اسمش را بگذارید مقدس یا نامقدس، خودشان را دارند با یکدیگر هم‌هویت می ‌کنند. موسیقی این آقا در برابر آرمان‌ های اولیه انقلاب چه جایی دارد؟ هیچ. ابتذال و سقوط، اما مردم و دولت با هم این سقوط را انجام می‌دهند. این مساله، یک نکته شبه ‌فاشیستی دارد که من از آن وحشت دارم. یک ترس متقابل است. سیاست‌ زدایی، انهدام هر آن چیزی است که برایش انقلاب شد و عده زیادی برایش ایستاده ‌اند. چرا وقتی یک روشن‌فکر می ‌میرد کسی برای تشییع جنازه ‌اش نمی‌رود؟ این ماجرا نشانه بدی است، نشان این است که سیاست ‌زدایی دارد به یک جاهای بدی کشیده می‌شود و خود مردم طالب این هستند.»

سخنان اباذری همچنان با واکنش اعتراض‌آمیز دانشجویان حاضر در سالن مواجه بود و وی ضمن دفاع از گفته‌ های خود سرانجام این نوع موسیقی را فاشیسم دانست و در پاسخ به اعتراض کسانی که او را متهم به اهانت به خواسته‌ های مردم کردند و گفتند شما نماینده مردم نیستی که از جانب آنان صحبت می‌ کنی و مردم حق انتخاب زندگی خود را دارند، گفت: «مردم ابله‌ اند! فکر می ‌کنند دارند انتخاب می‌کنند. تو فکر می‌ کنی که داری انتخاب می کنی. مردم بهتر است آموزش ببینند تا اسیر چنین ابتذال ‌هایی نشوند.»

وی در ادامه در پاسخ به اعتراض حضار مبنی بر اینکه حق ندارد به مردم و احساسات و عقاید و نظرات آنان توهین کند، گفت: «بسیار خوشحالم که دارم توهین می ‌کنم. برای این‌که این ملت نشان داده که باید بهش توهین بشود تا برود و بفهمد که شما نمی‌ توانید هم به این آقا گوش بدهید، هم به بتهوون گوش بدهید، بعد هم بگیرید و بخوابید.»

وی همچنین پاسخ به کسانی که به نسل و تغییرات و تفاوت ‌های سلیقه ‌ای نسل‌ های مختلف اشاره می ‌کردند، تنها کسانی که موسیقی کلاسیک مانند موتزارت و بتهوون گوش می ‌دهند را آدم دانست و گفت: «نسلی وجود ندارد، کسانی کوچک ‌تر از سن شما، از شنیدن صدای پاشایی حالشان به هم می خورد. کسانی کم سن و سال ‌تر از شما که به بتهوون گوش می ‌دهند، به موتزارت گوش می‌دهند و از شنیدن صدای این آقا حالت استفراغ بهشان دست می ‌دهد.»

در ادامه اباذری که اقدام به ترک سالن کرده بود با تجمع دانشجویان موافق و مخالف نظریاتش در اطراف خود مواجه شد. این در حالی بود که کلیپی از مرتضی پاشایی در حال پخش در سالن بود و بحث در این ‌باره میان مخالفان و موافقان تا بیرون سالن همایش ادامه یافت.

منبع: خبرگزاری آنا ( مورخ 22 آذر 1393)

http://ana.ir/Home/Single/127377

http://ana.ir/Home/Single/127735

اخبار مرتبط:

گزارش شفقنا از نشست پدیدار شناسی فرهنگی یک مرگ: پدیده‌ پاشایی نتیجه‌ شکاف آگاهی است(5شنبه 20 آذر 93)