(دکترای جامعه‌شناسی، استادیار بازنشسته دانشگاه کرمان)

هم‌راستا با پنجمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران

دکتر سیامک زند رضوی مرداد1400توضیح ضروری: از منظر روش‌شناسی در عرصه جامعه‌شناسی مردم‌مدار که پاسخ‌ها در چارچوب آن ارائه شده است، توجه به چند نکته اهمیت دارد: اول) فهم و تبیین پدیده‌‌های اجتماعی تنها در بررسی تاریخی بستر پیدایش و دگرگونی آن پدیده‌‌ها ممکن می‌‌شود. دوم) فهم پدیده‌‌های اجتماعی با اتکا به کلیت در هم تنیده در بستر آن جامعه ممکن است. در نتیجه هر پدیده اجتماعی هم زمان دارای جنبه‌‌هایی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. سوم) انتزاع منطقی، از مهم‌ترین ابزارهای شناخت پدیده‌‌های اجتماعی است، مشروط به اینکه در مرحله بازگشت (از تجرید به واقعیت عینی) دوباره بتوان به همان کلیت و این بار در شکل روشن و اندیشیده شده آن رسید. چهارم) فهم و تبیین پدیده‌‌های اجتماعی با حضور آگاهانه جامعه‌شناس با هدف دگرگون کردن‌شان با اتکا به خرد جمعی و خیر همگانی بهتر میسر می‌شود. بنابراین، تغییر و ترکیب پرسش‌ها(از پنج به سه)، از منظر گزاره‌‌های فوق صورت گرفته است.

به جای مقدمه: زنده‌یاد میرزا عبدالحسین خان مشهور به میرزا آقاخان کرمانی متولد ۱۲۳۲ هجری شمسی، پایان زندگی (قتل) در سال ۱۲۷۶ هجری شمسی، از پیشگامان جامعه‌شناسی مردم‌مدار در ایران، در مقدمه «سه مکتوب» با انتخاب ۱۸ مفهوم از زبان فرانسه کوشیده است ویژگی‌‌های جامعه ایران در عصر خود را توصیف و تبیین کند. بسیاری از آن مفاهیم برای فهم ویژگی‌‌های جامعه امروز نیز اهمیت دارند. حداقل چهار مفهوم آن در ارتباط با یکدیگر کلیتی پویا را رقم می‌زنند که به نظرم برای فهم تاریخ معاصر ایران کلیدی هستند:

«دیسپوت: پادشاهی است که در اعمال خود به هیچ قانون و قاعده‌ای متمسک نبوده و همواره مستبدا به رای و هوای نفس خویش رفتار می‌‌کند که در کنارش مفهوم فناتیک تعریف می‌‌شود: کسی که در دین متعصب بوده و قیودات دینیه و تعصبات مذهبیه به درجه‌ای رسیده باشد که نسبت به مخالفین خود از هر قسم تعدی و درازدستی مضایقه ننماید، بلکه این معنی را ثواب داند.

در طرف مقابل، مفهوم رولوسیون قرار می‌‌گیرد که عبارت است از: مردم از فشار و رفتار پادشاه غدار بی‌قانون دیسپوت به ستوه آمده و از ظلم و اذیتش به تنگ و به جان آیند و به اتفاق شورش و بلوا نمایند.

در کنار رولوسیون، مفهوم پنزور(متفکر) شکل می‌‌گیرد: مصنفی است فیلسوف و دانا که بدون ملاحظه و تقیه فاش و بی‌پرده و آشکار و علانیه در اصطلاح مملکت و ارائه طریق و هدایت ملت خود قصور و کوتاهی و مضایقه و خودداری نکند و خیر و شر مملکت را فاش و آشکار در صفحه دفاتر و اوراق صحاف بنگارد و بدون واهمه از ملامت و اذیت و نفی و زندان مردانه و دلیرانه بگوید و بنویسد».(خلاصه شده، از مقدمه سه مکتوب)

1. مهمترین ویژگی‌‌ها، مهم‌ترین تغییرات و روندهای اصلی تغییرات کنونی جامعه ایران در تاریخ معاصر چه هستند؟

الف) از 1341 تا سال 1357

اول. عمومی شدن سواد به همراه امکان اشتغال خارج از خانه به ویژه برای زنان در مناطق شهری، امکان استقلال مالی و امکان آشنایی و ازدواج خارج از مناسبات خویشاوندی را برای‌شان فراهم کرد. در نتیجه خانواده گسترده تضعیف شد. در چنین بستری با جدا شدن مکان اشتغال از محیط زندگی اعضای خانواده، همراه با گسترش بهداشت عمومی، دسترسی به تکنولوژی و فاصله‌گذاری میان فرزندان، خانواده هسته‌ای به عنوان شکل غالب خانواده در ایران تثبیت شد. از پیامد‌‌های گسترش خانواده هسته‌ای، تضعیف نسبی پدرسالاری تاریخی و اولویت یافتن نیازهای تک تک اعضای خانواده است، که سبب شد مفهوم «فردیت« در مقیاسی اجتماعی عینیت یابد.

بهبود وسایل ارتباطی آشنایی با دستاوردهای جهانی، حول آزادی بیان، آزادی بر پا کردن تشکل‌‌های مستقل و برابر حقوقی زنان و مردان، درخواست مشارکت اجتماعی و سیاسی را در میان فروشندگان نیروی کار (که رفته رفته اکثریت ساکنان مناطق شهری را تشکیل می‌‌دادند) عمومی ساخت. با این هدف که بتوانند خواسته‌‌های اقتصادی- اجتماعی و رفاهی خود را متناسب با دستاوردهای قرن بیستم به قانون تبدیل کرده و سازوکارهای اجرا شدن و بازنگری‌شان را فراهم سازند.

حکومت پهلوی دوم برخاسته از کودتا، لزوم مشارکت سیاسی را انکار، اما به درجه ای به برابر حقوقی زنان ومردان تن درداد. که از اولین پیامد‌‌های عملی آن تأسیس دادگاه‌‌های خانواده، محدود شدن درخواست مردان برای چندهمسری و امکان دسترسی به حق طلاق برای زنان بود. علاوه بر آن حداقل سن ازدواج برای زنان و مردان ۱۸ سال تعیین و به صورت قانون درآمد.

در سال‌‌های 1356-1357 افزایش اجاره‌خانه در شهرهای بزرگ همراه با مبارزه حکومت با تلاش‌‌های شهروندان برای برپایی سرپناه خودساخته، همراه با گرانی اقلام ضروری زندگی، برای شهروندانی که از حداقل آزادی‌های سیاسی محروم بودند گران آمد. شهروندانی که هر روز در خیابان‌‌ها شاهد شکاف‌‌های طبقاتی رو به افزایشی بودند که حاصل حکومتی رانتیر از نوع نفتی بود. در چنین بستری آمادگی برای کنش سیاسی سرنگونی‌طلبانه شکل گرفت. این گروه از شهروندان خواهان آزادی، برابری، عدالت و رفاه اجتماعی بودند و آن را در خیابان‌‌ها فریاد می‌‌زدند.

دوم. اصلاحات ارضی دهه چهل شمسی، با بازتوزیع بخشی از آب و زمین موجود میان کشاورزان صاحبان نسق سبب شد بخش بزرگی از ساکنان مناطق روستایی که اشتغال بخور و نمیر خود را در رقابت با استثمار خانوادگی دهقانان صاحب نسق از دست بدهند و روانه مناطق شهری شوند. آنان هویت خود را در مساجد و حسینیه‌‌هایی که با رشدی تصاعدی برپا می‌‌شدند باز یافتند، که حاصل رابطه تاریخی بازاریان و روحانیت در مناطق شهری در ایران است. در نتیجه، قابل فهم است که در این دوره این فضاها، با پشتیبانی بازاریانی که با توزیع وگردش بخشی از درآمدهای نفتی در جامعه شهری ثروتمندتر شده بودند حمایت شوند. مدیریت این بازیابی هویتی توسط روحانیان (موافق/ مخالف شاه) در مکان‌‌های مذکور انجام می‌‌گرفت. روستاییان به شهر آمده بخشی از نیرویی بودند که در کنار ساکنان قدیمی‌تر مناطق شهری (نیروی پیش گفته)، وقایعی را رقم زدند که به سرنگونی نظام شاهنشاهی انجامید. تفاوت رؤیاها و درخواست‌‌های این دو نیرو کم و بیش روشن بود. برخلاف نیروی اول که خواسته‌‌های روشن و این‌جهانی داشت، نیروی دوم در رؤیای جامعه‌ای به تقلید از صدر اسلام بود که عدالت با قدرت شمشیر امیری عادل برقرار و هر کس به حق خواهد رسید. هر چند که تفسیر این رؤیا میان روحانیان با مذهبی‌‌های غیر روحانی کم و بیش متفاوت بود، اما در این‌که اسلام سیاسی راه‌حل همه مسائل امروز جامعه را به کمال در اختیار دارد مشترک بودند.

به هرحال در عمل از اولین دستاوردهای سرنگونی نظام شاهنشاهی، انحلال دادگاه‌‌های خانواده و لغو حداقل سن ازدواج و بازگرداندن آن به سن 13سالگی برای دخترها و 15 سالگی برای پسرها و برقراری حجاب اجباری برای همه زنان بود.

ب) از سال 1358 تا سال 1401، وقایع تعیین‌کننده

اول. اشغال سفارت ایالات متحده آمریکا با شعار «مرگ بر آمریکا» و چهار دهه تاکید بر آن، به جای شعار‌‌های جنبش‌‌های ضد استبدادی سده اخیر در ایران(آزادی، برابری و تساوی شهروندان در برابر قانون(عدالت) و رفاه همگانی)، که خواسته بخش بزرگی از شهروندانی بود که بهمن 57 را رقم زدند، سبب شد، تقریبا، همه گروه‌‌های سیاسی موثر در برپایی انقلاب سال 57، به مروجان شعار مذکور تبدیل شده و یا با تکیه برخشونت بسیار شدید از عرصه عمومی حذف شوند.

«مرگ برآمریکا» شعاری است که تا به امروز در درون ساختار قدرت بر آن پافشاری می‌‌شود و فرصت‌‌های استفاده از مراودات بین‌المللی به نفع اشتغال، رفاه، امنیت و آرامش شهروندان مسدود می‌‌شود.

دوم. جنگ عراق علیه ایران، که با توجه به مطالعات موجود در همان دو سال اول، امکان پایانش به نفع دو طرف وجود داشت، هشت سال به طول انجامید و سبب شد «گروه‌‌های برادری» بیش‌تری شکل بگیرد، و در خارج از جبهه‌‌ها تداوم یابد. علاوه بر آن با تصویب قانون سهمیه ویژه رزمندگان در دانشگاه‌‌ها و استمرارآن تا به امروز، این رزمندگان و اعضای خانواده‌‌های‌شان، نیرو‌‌های موثر در ساختارهای نظامی، انتظامی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی، سیاسی در قوای سه‌گانه و سایر بخش‌‌های حاکمیت را شکل داده‌اند. هم‌چنین، گروه‌‌های مهندسی مورد نیاز جنگ، پایه پدیده‌ای است که در سه دهه اخیر انواع قرارگاه‌‌های سازه و سدسازی و شرکت‌‌های خصولتی پیرامون آن را شکل داده‌اند. همزمان گروه‌‌های برادری دیگر نیز، در صنایع، معادن، فولاد و کشاورزی متکی به تغییر کاربری مراتع (خلق زمین کشاورزی) فعال بوده و سرمایه عظیمی را به گردش درآوردند. این گروه‌ها ظاهرا به عنوان بازوی اجرایی دستگاه‌‌های اداری دولت خدمت‌رسانی می‌‌کنند ولی فعالیت آنان، عملا به تخریب منابع طبیعی تجدیدشونده، در مقیاسی غیرقابل باور منجر شده است.

سوم. تجدید و تثبیت اتحاد حاکمیت با بازار. در این نوع اتحاد، هدف، برداشتن هر محدودیتی در پیش پای انواع سرمایه(دولتی، خصولتی، خصوصی) به اسم «اقتصاد بازار»، «رقابت»، «کارآفرینی» و مانند آن برای کسب سود بیش‌تر و بیش‌تر بوده است. به همین جهت، قوانین ناظر بر حفظ حقوق نیروی کار، امنیت شغلی، دستمزد عادلانه و ... لغو می‌‌شود و همزمان دولت، قیمت محصولات وخدمات خود را به شهروندان در بازار رقابتی تعیین می‌‌کند. مساله قیمت نان و چگونگی دسترسی شهروندان به نانی که با دستمزد‌‌های‌شان همخوانی داشته باشد از نمودهای امروزین آن است. در نتیجه، همه آن دستاوردهایی که نسل‌‌های گذشته فروشندگان نیروی کار و مزدبگیران به درجه‌ای به دست آورده بودند، از جمله در عرصه آموزش رایگان، بهداشت رایگان و یا شکل‌‌هایی از رفاه اجتماعی و…، پس گرفته می‌‌شود. این در حالی است که از طرف دیگر، بر طبق قانون، فروشنده‌‌های نیروی کار مجاز نیستند و نمی‌توانند برای افزایش مزدهای‌شان ـ یعنی تنها کالایی که برای فروش دارند ـ فعالیت متشکلی انجام دهند و جلوی کارفرمایان (دولتی، خصولتی و خصوصی ) بایستند. تورم دو رقمی تقریبا در همه چهل سال گذشته نشان‌دهنده این سلطه مشترک حاکمیت و بازار بر جامعه است، که هزینه‌‌های غیر شفاف خود را از جیب شهروندان بویژه اکثریت دستمزدبگیرآن تامین می‌‌کنند. این چالش‌‌های اساسی، وضعیتی است که در اعتراضات کارگران، معلمان، بازنشستگان، کشاورزان، دانشجویان، طرفداران حفظ محیط زیست و منابع طبیعی تجدیدشونده و ... نمود می‌‌یابد؛ هر چند هر روز شاهد برخورد خشن با آنان همراه با احکام قضایی سنگین هستیم.

3. چه مفهومی مهم‌ترین خصوصیت تغییرات ایران را وصف می‌‌کند؟

چنانکه میزا آقا خان در «سه مکتوب» نشان می‌‌دهد و من تلاش کردم در مقدمه نشان دهم، در یکصد و سی سال اخیر در ایران مساله بر سر درخواست آزادی، برابری، عدالت و رفاه همگانی از یک طرف و مقابله با چالش‌‌های ایجاد شده توسط نیرویی است که خواهان حفظ و تداوم وضع موجود به هرقیمت است. امروز پس از 130 سال و تجربه دو انقلاب، از یک طرف زنان و مردانی که در قالب تشکل‌‌های مدنی رسمی و غیررسمی می‌‌کوشند مفاهیم و ارزش‌‌های مذکور را با اتکا به خرد جمعی و خیر همگانی با گسترده‌ترین سطح مشارکت اجتماعی(دموکراسی مستقیم) در محیط‌‌های در دسترس، محیط خانواده، محیط کار، تحصیل، محله و ... تمرین کنند و متحقق سازند و راه را بر دگرگونی‌‌های بنیادی بگشایند. از طرف دیگر، نیروهایی که به اشکال گوناگون و استدلال‌‌های متفاوت، تحقق این خواسته‌‌ها را با اتکا به سطحی از مشارکت حداقلی (دموکراسی نمایندگی) به آینده‌‌های بعید موکول و با تاکید بر شکست‌‌های متعدد در 130 سال گذشته، همگان به ویژه نسل جوان‌تر را به تحمل وضع موجود و رضایت دادن به حداقلی از تغییرات تشویق می‌‌کنند.

5. برای شخص شما کدام خصوصیت این تغییرات امید آفرین و کدام بیم‌آفرین اند؟

زنان و مردانی که اکثریت قریب به اتفاق‌شان فروشندگان نیروی کار در اشکال گوناگون آن هستند به اشکال گوناگون در قالب انواع تشکل‌‌های مدنی وارد میدان می‌‌شوند. عموما به خوبی پرسشگرند و حاضر نیستند بسته‌‌های آماده را چشم بسته بپذیرند و مایلند همزمان با فهم شخصی مساله، آخرین دستاوردهای دانش بشری را به کار ببرند. نمود آن در نقد‌‌های هر روزه در شبکه‌‌های اجتماعی خود را نشان می‌‌دهد. به عنوان مثال نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی موجود را غیر مشارکتی و غیرانتقادی، متکی به اطلاعات ناقض و بایدها و نباید‌های غیرقابل دفاع می‌‌دانند وآن را بی قید و شرط نقد می‌کنند و به سخره می‌‌‌گیرند. از طرف دیگر، دانش را متکی به نقد و نقد همه جانبه می‌‌دانند. به دلیل ارتباطاتی که در سطح جهان با اتکا به اینترنت و شبکه‌‌های اجتماعی برقرار شده است، آخرین دستاوردهای بشر را برای جامعه خودشان انتظار دارند. به این معنی که، آن چیزی را که در آموزش اسکاندیناوی وجود دارد، به عنوان آموزش فرزندان‌شان می‌‌خواهند. آن رفاه و امنیتی که در جوامع امروزی در شمال اروپا وجود دارد، را برای ایران خواستارند و جامعه را هم به لحاظ امکانات طبیعی و انسانی برای رسیدن به آن آماده و توانا می‌‌بینند. آنان به وقت ضرورت در حوادث طبیعی که به فجایع انسانی ختم می‌‌شود (زلزله، سیلاب و ...) نوع‌دوستی و توان خود را در عمل نشان می‌دهند و مشارکت همه جانبه را تمرین می‌‌کنند. حتی موج‌‌های گسترده مهاجرت جوانان تحصیل کرده از این سرزمین را موقتی ارزیابی می‌‌کنند که حداکثر به نوعی زندگی دومکانی را در آینده رقم خواهند زد.

بیم‌آفرین هم، تلاش کسانی (از جمله در میان جامعه‌شناسان) است که در گفتار و کردار خود می‌‌کوشند، یکصد و سی سال تلاش برای زندگی و جامعه انسانی و نیروها و امیدهای متصل به آن را کم رنگ جلوه دهند و استمرار وضع موجود را با تبیین جایگاه کشور ایران به عنوان بخشی از خاورمیانه (با هشدار خطر تجزیه و ویرانی)، و یادآوری تجربه‌‌های رنج‌بار همسایگان ناگزیر جلوه دهند.

 


مصاحبه‌کننده همکار: خانم فهیمه نظری
مدیر بخش اقتراح: آقای حسین نوری‌نیا